۱۳۹۴ تیر ۲۹, دوشنبه

خودکشی یا قتل عمد نامرئی؟








ده مورد اقدام به گرفته شدن جان انسان ظرف چهارده روز. در دو هفته ۱۰ نفر در روستای "قلعه ره ش" از توابع سردشت خود را با طناب از درخت حلق‌آویز کرده‌اند که خوشبختانه شش نفر نجات پیدا کردند و متاسفانه چهار نفر جان خود را از دست دادند. نیازی به تحقیق و تفحص کارشناسانه و توضیح بر سر چند و چون ماجرا نیست. میگویند "خودکشی" کردند. گویا کافی است گفته شود "خودکشی" کردند تا خیال همه را راحت کنند که قاتل و مقصری در کار نیست و گویا مردم با کشیدن آهی از درون برای بدرقه پایان زندگیشان خود را متقاعد خواهند ساخت.
برای مردم این واقعه دردناک و موارد مشابه تحت عنوان: "خودکشی"، پوچ و بی معنی است. قاتل بگونه ای سازمانیافته و نهادینه شده در لابلای زندگی آن ده نفر و میلیونها انسان دیگر در جامعه ایران، بصورت شبانه روزی و نامرئی دارد سرک میکشد و حضور دائمی دارد. این قاتل کاربدستان و نظام اسلامی حاکم بر ایران هستند که از یک سو قتل عمد رسمی و سازمانیافته دولتی بخشی از هویتشان است و از سوی دیگر قتل نامرئی و غیر رسمی از طریق تحمیل فقر، اعتیاد، تن فروشی، کودکان کار و خیابان و  واداشتن  آدمها به "خودکشی"، بخش دیگری از جوهر و خمیرمایه شان است.
در ایران تحت حاکمیت نظام اسلامی احتیاجی نیست کسی در جستجوی این دست از "خودکشی" ها به تحقیق برای علل ماجرا بپردازد. فقر و بیکاری، عدم تامین زندگی اقتصادی و دهها معضل و فلاکت دیگر، عامل و بانی اصلی خودکشی در سایه حکومت اسلامی است. فقری که حکومت اسلامی بانی و مسبب آن است ده انسان ساکن در روستای "قلعه ره ش" از توابع سردشت را وادار نمود که خود را از درختان روستا حلق آویز کنند. این واقعه بدون زندان، بدون دادگاه و بدون بساط رسمی و دولتی اعدام اتفاق افتاد اما مستقیم و غیر مستقیم باعث و بانی گرفته شدن جان آن چهار تن و موارد مشابه، حکومت آدمکش اسلامی است.
جمهوری اسلامی مسئول و پاسخگو در برابر این واقعه و صدها رویداد قابل پیشگیری دیگری در جامعه است که تا کنون در قبال تمامی دردها و معضلات اجتماعی مردم خم به ابرو هم نیاورده است. حکومتی که هر ساعت جان انسانی را میگیرد باید هم نسبت به چنین وقایع دهشتناکی که خود خالق آن است بی تفاوت باشد.
فعالان اجتماعی در سردشت تلاش کردند مانع از ادامه این وضعیت شوند. تنها ابزار این فعالین دادن امید به مردم و تلاشهای روحی، فکری و معنوی برای جلوگیری از تکرار چنین وقایعی بوده است.
اگر تنی چند از ساکنان روستای "قلعه ره ش" در اثر شرایط تحمیل شده حکومت اسلامی خود را ناچار به پایان دادن به زندگی شان دیدند، اما فضای عمومی جامعه ایران مملو از اعتراض، مبارزه و تلاش امیدوارانه برای تغییر و دگرگونی و برای ایجاد آینده ای بهتر است. مردم سردشت و ساکنان روستای قلعه ره ش باید جایگاه خود را بر بستر فضای امید به آینده ای بهتر همگام با فضای پرشور و اعتراضی در جامعه ببینند. 
فعالین عرصه های مختلف اجتماعی وظایف بسیار مهمی برعهده دارند. بازگرداندن امید و ایجاد روحیه اعتراضی در میان مردم، ایجاد فضای اعتراضی نسبت به وضع موجود، ایجاد همبستگی و اتحاد در میان بخشهای مختلف جامعه علیه این همه تباهی که از سوی حاکمان اسلامی اعمال میشود، وظیفه فعالین عرصه های مختلف اجتماعی و تشکلهای مستقل از دولت در جامعه است. میتوان و باید کاری کرد که با تلاش خود فضای امید و مبارزه  را به میان مردم سردشت و مردم روستای "قلعه ره ش" بازگرداند. راه پایان دادن به تمامی مصائب مردم انداختن جمهوری اسلامی است.

عبدل گلپریان
20 ژوئیه 2015
29 تیر 94

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۲, شنبه

هدف از جعل تاریخ حزب کمونیست ایران چیست؟









هدف از جعل تاریخ حزب کمونیست ایران چیست؟


عبدل گلپریان

اخیرا ابراهیم علیزاده دبیراول کومه له جلسه ای با حضور دانشجویان رشته علوم سیاسی در شهر سلیمانیه  پیرامون تاریخچه چپ و گرایشات مذهبی و لیبرال، روند مناسبات حاکم بر جامعه ایران و بطور مشخص تر پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران برگزار کرده است. ابراهیم علیزاده در سخنانش خطاب به شرکت کنندگان در این جلسه به مسایل متعددی چون پروسه شکل گیری گرایشات اجتماعی، روند رشد مناسبات تولیدی از قبل از مشروطیت تا انقلاب 1979 و بعد از آن، اشاره دارد که مورد بحث این نوشته نیست. اما در بخش توضیح بر سر تشکیل حزب کمونیست ایران، ابراهیم علیزاده بناگاه دست به تحریف پروسه شکل گیری و تاریخ تشکیل حزب کمونیست ایران میزند. همین جنبه از مسئله مرا بر آن داشت که در رد و نقد گفته های او به نکاتی اشاره کنم.

برای من و صدها انقلابی کمونیست دیگر، پذیرش انکار، تحریف و پا روی حقیقت گذاشتن تاریخ دوره معینی از سوی هر شخصیتی، کار چندان ساده ای نیست چرا که این تاریخ متعلق به بخش عظیمی از کمونیستها و چپ جامعه ایران است و کسی نمیتواند آنرا فدای منافع و مصلحت امروز خویش کند. گام گذاشتن در مسیر انکار و تحریف، معنایی جز پرت شدن و در حاشیه افتادن از دنیای سیاست نخواهد داشت و سرنوشت شکست خورده تری از منشعبین از کومه له در انتظارشان خواهد بود. گوش دادن به سخنان غیر واقعی و مغایر با تاریخ حزب کمونیست ایران از سوی ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه له آنهم به شکل بسیار نازل آن، دور از انتظار بود. به این خاطر و بسهم خود بعنوان کسی که از ابتدای تشکیل حزب کمونیست ایران عضو این حزب بوده و قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران نیز در ارتباط با کومه له فعالیت داشته ام لازم دیدم این بخش از تحریفات ابراهیم علیزاده را پاسخ دهم.

ابراهیم علیزاده در این جلسه میکوشد نقش سازمان و شخصیتهای مطرح در تشکیل حزب کمونیست ایران که در تشکیل حزب نقش اصلی و محوری را داشتند در روز روشن و در مقابل چشم بسیاری از کمونیستها، آگاهانه و به عمد خط بزند. و برای این کار آشکارا دست به جعل تاریخ میزند و فاکتورهایی را وارد این تاریخ میکند که بسیار عجیب و باور نکردنی است. شخصا نمیدانم ایشان با چنین تحریفاتی چگونه میخواهد در مقابل منتقدین گفته هایش، در مقابل کوهی از سئوالات که در صفوف حتی سازمان متبوع خودش بسوی او سرازیر خواهد شد در چشم آنان نگاه کند. آیا علیزاده به این فکر نکرده است که اعضا و کادرهای کومه له و همچنین دانشجویان علوم سیاسی سلیمانیه با مطالعه اسناد و آثار پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران که به زبانهای عربی، کردی، انگلیسی به وفور در دسترس است، او را نماینده و سخنگوی جعلیات تاریخ یکدوره قلمداد خواهند کرد؟ بافتن چنین جعلیاتی از تاریخ بی گمان هزینه بسیار سنگین سیاسی و اجتماعی برای ایشان و سازمانش در بر خواهد داشت. منصور حکمت بعنوان سازنده اصلی حزب کمونیست ایران بسیار پیش از اینها و در مقطع جنگ خلیج و پایان جهان دو قطبی، چنین عاقبتی را برای بازماندگان در حزب کمونیست ایران بروشنی پیش بینی کرده بود. در مقطع بحران خلیج دیدیم که چگونه گرایشات ناسیونالیستی درون کومه له بلافاصله فیلشان یاد هندوستان کرد و اندر باب نالازم بودن حزب کمونیست ایران وفاداری خود را به "دوستان حال و آینده" در جنبش ناسیونالیسم کرد اعلام کرده بودند. اینکه امروز ابراهیم علیزاده به یاد تحریف تاریخچه حزب کمونیست ایران نشسته است، گویا عقب افتاده است و باید کاری کند که از قافله آنان عقب نماند. این کار او بدون شک دلایل مادی، زمینی و معینی دارد که بنا به مصلحت امروز سازمانش تا این درجه در به حراج گذاشتن یک تاریخ غیر قابل انکار پیش رفته است.

ابراهیم علیزاده در توضیح پروسه و زمینه های شکل گیری حزب کمونیست ایران، آن را به مقطع "کنفرانس وحدت" ربط داده و همچنین شرکت کنفرانس وحدتی ها را بعنوان یک پای تشکیل حزب کمونیست ایران توضیح میدهد. به دانشجویان دانشگاه سلیمانیه باید بگویم اینطور نیست و "کنفراس وحدت" کوچکترین ربطی به تشکیل حزب کمونیست ایران ندارد و صحبت ابراهیم علیزاده درمورد شکل گیری حزب کمونیست ایران و در رابطه با "کنفرانس وحدت" تماما نادرست و غیر واقعی است.

برای اطلاع داشجویان علوم سیاسی دانشگاه سلیمانیه باید بگویم: "کنفرانس وحدت" در آوریل سال 1979 توسط طیفی از سازمانهای سیاسی چپ پوپولیستی که فاقد تئوری مارکسیتی و فاقد افق و برنامه بودند تشکیل شد که حتی آنزمان توجه هیچ نیروی سیاسی جدی و مطرحی را هم بسوی خود جلب نکرد. از بی خاصیتی و بی اثری این کنفرانس تا کنگره دوم کومه له در آوریل 1981 درست 2 سال و تا تشکیل حزب کمونیست ایران، از آوریل 79 تا اوت 83 بمدت چهار سال و ۴ ماه زمان وجود دارد که این مدت زمان مصادف بوده است با بزرگترین، مهمترین و سرنوشت سازترین تحولات سیاسی، انقلابی و اجتماعی در مقطع انقلاب 1979 و همچنین تحولات زیر و کننده ای که کومه له هم بی تاثیر از آنها نبود. وقتیکه ابراهیم علیزاده از تاثیرات "کنفرانس وحدت" بر چگونگی تشکیل حزب کمونیست ایران میگوید، این تصویر را به مخاطب خود القا میکند که گویا " نمایندگان کنفرانس وحدت با کومه له دور هم جمع شدند و در “کنگره موسس حزب کمونیست ایران”، حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند". هر شاهد زنده ای در آن دوران انگشت به دهان از خود می پرسد چه عامل و چه منفعتی سبب شده است که ابراهیم علیزاده تا به این حد در چشم سازندگان آن تاریخ و در چشم دانشجویان دانشگاه سلیمانیه خاک بپاشد که او را وادار به چنین تحریفی کرده است؟ نه تنها "کنفرانس وحدت" ربطی به تشکیل حزب کمونیست ایران ندارد بلکه ابدا "کنفرانس وحدت" و سازمانهایی که او اسم میبرد در تشکیل این حزب نه شرکت و نه هیچگونه نقشی داشتند. ابراهیم علیزاده حتی در دفاع از سخنان خود قادر نیست اقلا دو سند یا دو منبع از آنچه که بیان میکند به دانشجویان سلیمانیه معرفی کند.

طی همان مدت زمانی که اشاره کردم، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومه له) ضمن درگیر بودن در مبارزات مردم در کردستان در تقابل با رژیم اسلامی، به لحاظ نظری و افق و دورنمای آینده حرکت این سازمان بشدت ضعیف و عمیقا متاثر از مشی مائوئیستی بود که ابراهیم علیزاده در سخنانش آنرا توضیح میدهد. در آن ایام رهبری کومه له که موقعیت و اعتبار خود را مدیون طیف وسیعی از جوانان روشنفکر، چپ و انقلابی و همچنین توده های مردم کردستان که به گرایش چپ سمپاتی داشتند بود، با دو دیدگاه و دو خط مشی در رهبری اش مواجه بود. دیدگاهی در رهبری کومه له با گرایشات پوپولیستی و مائوئیستی وجود داشت که معتقد بود جامعه ایران نیمه فئودال و نیمه مستعمره است و باید رفت و در میان دهقانان امر سازماندهی و فعالیت را در روستاها به پیش برد و از آن طریق میتوان با بکارگیری مشی چریکی به شهرها سرازیر شد و همانند جریان مائو در چین و کاسترو در کوبا وارد عمل شد و شهرها را آزاد کرد. به این نظریه دیدگاه یک گفته میشد. دیدگاه دیگری در کومه له و در تقابل با این نظریه وجود داشت و معتقد بود که جامعه ایران سرمایه داری است و امر سازمان سیاسی و چپ باید به شهرها و کارگرانی معطوف باشد که بعد از اصلاحات ارضی شاه در سال 1962 از زمین هایشان کنده شده و به نیروی عظیم کار در شهرها تبدیل شده بودند. در کنگره دوم کومه له دیدگاه دو غالب شد و حتی طرفداران دیدگاه یک ظاهرا متقاعد شده بودند که ارزیابی از مناسبات حاکم بر جامعه ایران تقابل کار و سرمایه است.
کومله در کنگره دوم خود در آوریل 1981 جهت گیری مارکسیسم انقلابی، خط مشی سیاسی "اتحاد مبارزان کمونیست" را به خط مشی خود تبدیل کرد. همین خط سیاسی که کنگره دوم کومه له آنرا بعنوان جهت گیری و افق فعالیت خود پذیرفته بود کاملا در تقابل با نظرات سازمانهای موسوم به خط 3 و دیگر سازمانهایی قرار داشت که "کنفرانس وحدت" را تشکیل داده بودند. علاوه بر این، کنگره دوم کومه له قرار و مصوبه های در تقدیر از سازمان اتحاد مبارزان کمونیست از خود برجای گذاشت. 

ابراهیم علیزاده کنفرانس وحدت را پیش میکشد که از نقش یک سازمان و شخصیت تعیین کننده در تشکیل حزب کمونیست ایران اسم نبرد. در آن مقطع سازمانی به نام اتحاد مبارزان کمونیست با اتکا به نظرات روشن و عمیق مارکسیستی بسرعت در میان چپ ایران در حال رشد بود. پوپولیسم را عمیقا به نقد میکشید و جناح چپ بسیاری از سازمانهای کمونیست آن دوره از جمله کومه له را به تئوری ها و دیدگاههای خود جذب میکرد. نوشته های عمیق منصور حکمت رهبر اتحاد مبارزان کمونیست در نقد پوپولیسم در میان سازمانهای سیاسی بسرعت جا باز میکرد و کادرهای کومه له نیز بسرعت به آن روی آوردند و این تئوری ها را راهگشای فعالیت خود دانستند در چنین شرایطی در سالهای 1980 و 1981 بتدریج ارتباط و نزدیکی بین کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست برقرار شد که تقریبا به مدت دو سال این رابطه نزدیک و نزدیکتر شد که در سال 1983 منجر به تشکیل حزب کمونیست ایران شد. دو سال قبل از تشکیل حزب من در تشکیلات کومه له در تهران فعالیت داشتم و بنا به موقعیت شغلی ام که بخشی از آن مربوط به سازماندهی و ایجاد امکان برای رفت و آمد و ملاقاتهای رفقای اتحاد مبارزان کمونیست با رهبری وقت کومه له به کردستان و بالعکس بود و همچین پروسه فراهم شدن مقدمات نزدیکی کومه له و اتحاد مبارزان به همدیگر در جریان بود، مطلع بودم.

تشکیل حزب کمونیست ایران که در سال 1983 اتفاق افتاد، تا آن مقطع و بدون اتحاد مبارزان کمونیست و منصور حکمت، عملا برای کومه له غیر ممکن بود. حزب کمونیست ایران از نظر تئوریک و برنامه ای محصول مارکسیسم انقلابی و نقد پوپولیسم بود که توسط اتحاد مبارزان کمونیست با موفقیت به سرانجام رسیده بود. قدم برداشتن عملی در جهت تشکیل حزب کمونیست نیازمند نظرات و تئوری روشن مارکسیستی بود. و همانطور که بالاتر اشاره کردم در کنگره دوم کومه له بود که پرچم مارکسیسم انقلابی در کومه له برافراشته شد. این امر با کمک فکری و نظری اتحاد مبارزان کمونیست و منصور حکمت فراهم شد و راه را هموار کرد تا موانع فکری و نظری کومه له را در جهت قدم برداشتن برای تشکیل حزب از سر راهش بردارد.
از مهمترین جنبه های هموار کردن مسیر برای تشکیل حزب کمونیست ایران که ابراهیم علیزاده به آن اشاره ای نمیکند پیش نویس برنامه حزب کمونیست است که بر اساس برنامه اتحاد مبارزان کمونیست و بوسیله منصور حکمت نوشته شد. علاوه بر پیش نویس برنامه حزب، پیش نویس اساسنامه حزب نیز بوسیله منصور حکمت نوشته شد. هم برنامه و هم اساسنامه در کنگره موسس حزب کمونیست ایران به تصویب رسید. تشکیل سمینار مقدماتی تدارک حزب که به "کنفرانس شمال" معروف است اساسا برای رفع موانع بر سر راه  تشکیل حزب برگزار شد که  یکی از بحثهای مهم این سمینار نقد "تئوری پیوند" بود. تزهای نقد تئوری پیوند را هم منصور حکمت در این کنفرانس ارائه داد. توضیح دهنده این تزها در کنفرانس شمال نیز حمید تقوایی بود. برای اطلاع دانشجویان دانشگاه سلیمانیه باید بگویم، که متن تزهای منصور حکمت و سخنرانی حمید تقوایی در توضیح آنها در نشریه "بسوی سوسیالیسم 6، ارگان تئوریک سیاسی اتحاد مبارزان کمونیست بتاریخ 20 مرداد 1362 یعنی حدودا 20 روز قبل از اعلام تشکیل حزب کمونیست ایران بوسیله انتشارات کومه له در کردستان چاپ شد. این اسناد غیر قابل انکار و غیر قابل تحریف هستند. به لحاظ نظری هم، مقاله "جنبش دهقانی پس از حل امپریالیستی مسئله ارضی" و نوشته تئوریک و ماندگار منصور حکمت با عنوان "اسطوره بورژوازی ملی و مترقی" نقش مهم و تعین کننده ای در کنار زدن دیدگاه یک و همان خط نیمه فئودال نیمه مستعمره در درون کومه له داشت. نکاتی را که تیتر وار و مختصر اشاره کردم تنها بخش کوچکی از نقش اتحاد مبارزان کمونیست، منصور حکمت و دیگر کادرهای رهبری این سازمان بر وضعیت کومه له برای برون رفت از بی بضاعتی نظری و تئوریک این سازمان در جهت قدم گذاشتن در مسیر تشکیل حزب کمونیست ایران بود.

بدنبال تشکیل حزب کمونیست ایران است که سازمان کردستان این حزب یعنی کومه له بر اساس خط سیاسی، تاکتیک نظامی و فعالیتهای همه جانبه کومه له در کردستان و علیرغم موانعی که گرایش ناسیونالیستی در درون کومه له ایجاد میکرد، کومه له منطبق با جهت گیری سیاسی و خط فکری و نظری منصور حکمت فعالیت میکند. با تشکیل این حزب بود که کمونیست های ایران صاحب حزب شدند و امید و افقی پیدا کردند آنهم در شرایطی که یکی از بزرگترین قتل عام های سیاسی توسط جمهوری اسلامی براه افتاده بود و هزاران کمونیست به جوخه اعدام سپرده میشدند و سازمان های سیاسی یکی پس از دیگری در هم شکسته میشدند. با تشکیل حزب کمونیست ایران خوشبینی بر صفوف کمونیسم حاکم شد و کومله بسرعت دوران شکوفایی خود را شروع کرد. سازمانی که از نظر تئوریک و مواضع سیاسی کاملا بی افق شده بود با این تحول مسیر رشد و استحکام را در پیش گرفت و طی مدت کوتاهی به سازمانی محبوب، با اتوریته و معتبر تبدیل شد. ابراهیم علیزاده در بخش دیگری از سخنانش به اعتبار و اتوریته کومه له اشاره میکند و می گوید: "چرا امروز هر جمعی از کومه له جدا میشود اسم "کومه له" را بر خود میگذارد". دلیل این امر را باید در اتوریته و اعتبار سیاسی و افقی که کومه له بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران تا مقطع جدایی حزب کمونیست کارگری داشت دید. تاریخ درخشان، اعتبار و اتوریته کومه له به فاصله زمانی دوران تشکیل حزب کمونیست ایران تا مقطع جنگ خلیج برمیگردد. تا جاییکه در دوران انشعابات در درون کومه له هر بخش انشعابی حاضر بود که فقط برای گذاشتن این نام بر روی خود دست به جنگ علیه دیگری بزند. گفتن از تاریخ یک دهه از فعالیت کومه له (از مقطع تشکیل حزب 1983 تا جنگ خلیج در سال 1990 ادعا نیست بلکه تاریخ پراتیک کمونیستی، واقعی و ثبت شده ای است که آثار و ادبیات آن دوران شاید هم اکنون در کتابخانه های اردوگاههای کومه له قابل دسترسی باشد.

ابراهیم علیزاده بنا به همان سیاست مصلحت جویانه امروزش و در جهت تکمیل تحریف تاریخ حزب، دلایل جدایی گرایش کمونیسم کارگری درون حزب را که 70 درصد از اعضا و کادرهای حزب کمونیست ایران را در بر میگرفت، بر بستر اختلافات نظری توضیح میدهد. اما توضیحات او در این زمینه نیز انحرافی است.
دلایل جدایی از حزب کمونیست ایران و تشکیل حزب کمونیست کارگری قطعا بحث مفصلتری را می طلبد. کتاب "بحران خلیج و رویدادهای کردستان عراق" در 303 صفحه شامل مباحث، اسناد و قطعنامه هایی است که علل این جدایی را بیان میکند و من اینجا وارد آن نمیشوم. به دانشجویان علوم سیاسی دانشگاه سلیمانیه توصیه میکنم، در این خصوص نیز برای اینکه سخنان غیر معتبر ابراهیم علیزاده را متوجه شوند، تلاش کنند تاریخ آندوره را، آثار و ادبیات آنرا، چگونگی تشکیل حزب کمونیست ایران را که بسیاری از این آثار خوشبختانه به زبان کردی ترجمه شده است مطالعه کنند. در مورد جدایی از حزب کمونیست ایران نیز همانطور که اشاره کردم "بحران خلیج و رویدادهای کردستان عراق" که حاوی اسناد واقعی و معتبر از مباحث آن دوران، دیدگاههای منصور حکمت که مقالات، جلسات و بحثهایش بر بستر بزرگترین تحول سیاسی در جهان دو قطبی در آن بخوبی توضیح داده شده است را مطالعه کنند. نه تنها این بلکه در همین اسناد در کتاب "بحران خلیج و رویدادهای کردستان عراق" که در دسترس وجود دارد، مواضع و اظهارات ابراهیم علیزاده و مدافعین گرایش ناسیونالیستی آن ایام در درون کومه له هم موجود است به آن مراجعه کنند و اجازه ندهند هیچکس تحت هیچ عنوانی تاریخ شفاف و درخشان کمونیسم، مارکسیسم انقلابی و پروسه شکل گیری مهمترین حزب کمونیستی تاریخ آن دوره ایران را به جنبش ملی کرد بفروشد و تاریخ چگونگی تشکیل یک حزب، نیروهای موثر و تعیین کننده در آن و بسیاری از کمونیستها، چه آنانی که در قید حیات نیستند و چه آنهایی که هم اکنون زنده هستند را تحریف کند.

اگر ابراهیم علیزاده نقش تعیین کننده اتحاد مبارزان کمونیست و منصور حکمت را انکار و تحریف میکند تنها بخاطر مقبولیت بخشیدن به موقعیت فکری و سیاسی خود و سازمانش در پیشگاه ناسیونالیسم کرد است که  دست به حراج این تاریخ زده است. بدون شک این تحریفات از سوی هر انسان آزاده و کمونیست مورد نقد و شماتت قرار میگیرد. انواع سازمانهای کنونی موسوم به کومه له که بر بستر تاریخ درخشان یک دهه، اعتبار، اتوریته و محبوبیتی که بر بستر کار کمونیستی برای این نام بوجود آورده بود، در مقطع جنگ خلیج همگی فیلشان یاد هندوستان کرد و تعلق خود را به "جنبش کردایتی" نشان دادند. اما فشار چپ باقیمانده در سازمان ابراهیم علیزاده گویا این تغییر شیفت را برای ایشان با تاخیر مواجه کرده است. تحریف تاریخ در فضای کنونی خانواده ناسیونالیسم کرد در منطقه قابل درک است اما دانشجویان و نسل جدید چپی که در شهرهای کردستان عراق و در دانشگاههایی چون علوم سیاسی با ولع تمام بدنبال کمونیسم و چپ اجتماعی هستند بی گمان در نقد اینگونه سمینارها و در نقد تحریف تاریخ، خواهند گفت و خواهند نوشت.

30 آوریل 2015

منتشر شده در انترناسیونال شماره 606
30 آوریل 2015

۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

"فرخنده" آتشی بر روی خاکستر!






فرخنده شهروند افغانستانی روز پنجشنبه 19 مارس 2015 با فتوای یکی از فصیل های اسلامی از سوی مشتی آدم کش و جنایتکار دوره  دیده در مکتب اسلام و قرآن، بعد از له کردن بدن بی جانش او را به آتش کشیدند.

ماموران نرینه حکومت افغانستان که بعنوان "حافظ امنیت مردم" سرهم بندی شده اند با بی تفاوتی تمام نظاره گر جنایتی بودند که از سوی اوباشان و لمپنهای زمینی خدا و قرآن به اجرا گذاشته شد. از مقطع ظهور اسلام و دیگر مذاهب، هیولایی ویرانگر ظهور کرد که بطورمداوم جان، امنیت و هستی آدمیزاد را در معرض نابودی قرار داده است. باندها و شبکه های جریانات اسلامی در افغانستان، داعش در عراق، جمهوری اسلامی در ایران، کلیسای کاتولیک در دوران قرون وسطا، نازیسم و راسیسم در آلمان هیتلری، همگی در ضدیت با انسان و انسانیت کوهی از جنایت علیه بشریت را در کارنامه آدم کشی و انسان سوزی خود دارند. فکر میکنند با سوزاندن زنان می توانند آنان را به خاکستر تبدیل کرده و از این طریق صدای زنان و مردم آزاده علیه وحش اسلامی را ساکت کنند.

جنبش عظیم  زنان در کشورهای اسلامزده و در افشای ماهیت مذهب و پایان دادن به این توحش تاکنون ضربات سختی بر پیکر متعفن اسلام وارد ساخته است. تعرض به جسم و روان زنان از سوی این باندها گویای وحشت مافیای آدمکش اسلامی از گورکنان خود در جنبش برابری طلبانه زنان است. کشتن و سوزاندن فرخنده اکنون به آتشی بمراتب عظیم تر بر روی خاکستر او در افغانستان و در جنبش زنان برای به شکست کشانیدن ارتجاع مذهبی تبدیل شده است. مردم و بویژه زنان شجاع افغانستان در برابر این جنایت داعش گونه ساکت ننشستند. حرکت اعتراضی زنان و مردان در افغانستان در این چند روز توانست عربده کشی های مدافعان عصر حجر را در سوراخ کرده و فریادهای فرخنده و صدای حق طلبی زنان را بگوش جهانیان برساند. حضور شجاعانه زنان افغانستان و حمایتهای جنبش ضد اسلامی از این حرکت، اکنون دارد وارد فاز جدیدی از مبارزه علیه اسلام، اسلام سیاسی و دیگر دستجات اسلامی میشود. تعرض علیه اسلام در هر شکل و شمایلی باید بتواند با تمام قدرت این ننگ تاریخ زندگی بشر را یکبار برای همیشه کنار بزند.

فقط بشریت متمدن، آگاه، برابری طلب و انسان دوست می تواند در مقابل افسارگسیختگی توحش اسلامی بایستاد و آنرا به زانو در آورد. اعتراضات زنان و مردم آزاده افغانستان و جنبش برابری طلبانه زنان در همه جا باید تعرض خود علیه ارتجاع مذهبی را همچنان با قاطعیت و شهامت  بجلو ببرد. نباید گذاشت و اجازه داد که چنین فاجعه تکاندهنده ای بار دیگر تکرار شود. زنان و مردان برابری طلب افغانستان با ادامه تجمعات و اعتراضات گسترده خود می توانند و باید مقامات دولتی افغانستان را وادار و مجبور کنند که ضمن به محاکمه کشیدن آمران و عاملان این جنایت و همچنین محاکمه و دادگاهی کردن مامورانی که نظاره گر این فاجعه بودند، به مردم بویژه به زنان افغانستان تضمین دهند که نگذارند چنین واقعه هولناکی یکبار دیگر تکرار شود. فرخنده اکنون دیگر خاکستر نیست. فرخنده شعله های آتش خشمی است که در قامت جنبش اعتراضی و برابری طلبانه زنان افغانستان بمیدان آمده است تا ریشه قلدری و بساط تعفن اسلامی را بخشکاند. 
عبدل گلپریان
23 مارس 2013

۱۳۹۳ اسفند ۶, چهارشنبه

چهارشنبه سوری نیروی انتظامی هیچ غلطی نمیتواند بکند!




  
 رييس پليس پيشگيری نيروی انتظامی می گوید: "برپايی تجمع برای برگزاری "آيين چهارشنبه سوری" ممنوع است و نيروهای انتظامی اجازه برگزاری تجمع در اين روز را نمی دهند". و میگوید:"برنامه‌های خاصی برای پيشگيری از ورود مواد محترقه خطرناک که موجب آسيب به نسل جوان کشور می‌شود را در دستور کار داريم و افرادی که بخواهند برای ديگران مزاحمت ايجاد کرده و معابر اصلی را مسدود کنند، برابر قانون رفتار خواهد کرد".

رئیس پلیس نیروی انتظامی به خود جرئت داده است که با شاخ و شانه کشیدن از ممنوعیت چهارشنبه سوری حرف بزند. اما باید بداند که مردم همچون هر سال مراسم شادی و کارنوال چهارشنبه سوری را باشکوهتر از هر سال برگزار خواهند کرد و نیروی انتظامی ضد شادی هم حق دخالت در آنرا ندارد.
خزعبلاتی چون " آسیب رسانی به نسل جوان کشور" نخ نما تر از آنست که کسی به آن توجه کند. چهارشنبه سوری فرصتی برای کنار زدن جهنم سیستماتیک و شبانروزی ای است که ناجا و کل حکومت برای مردم و نسل جوان فراهم کرده اند،. چهارشنبه سوری و هر برنامه ای که معنای شادی و نشاط را با خود دارد، بخش اساسی از آرزوهای طبیعی و واقعی مردم است. آنچه که نسل جوان کشور را در خطر قرار داده است و می دهد، چهارشنبه سوری نیست بلکه مافیای قاچاق مواد مخدر است که بطور سازمانیافته از سوی نهادهای حکومت و با حمایت و شراکت نیروی انتظامی، بخشی از نسل جوان کشور را در معرض خطر و نابودی قرار داده است. جوانان و کل مردم همچون سالهای دیگر با قانون خودشان و برای بهرمند شدن از شادی و خوشی خواهند کوشید که سد معبر اصلی یعنی نیروهای انتظامی را که در مقابل روزهای شاد و کارنوال چهارشنبه سوری مزاحمت ایجاد میکنند از پیش پای خود بردارند و یک چهارشنبه سوری بیاد ماندنی را در تاریخ شادیهای خود ثبت کنند. نیروی انتظامی هم هیچ غلطی نمی تواند بکند.*
 عبدل گلپریان
5 اسفند 93
24 فوریه 2015

۱۳۹۳ دی ۳۰, سه‌شنبه

پاسخی به "گلیزل پالومار" دختر دوازده ساله فیلیپینی






گلیزل پالومار، دختر دوازده ساله فیلیپینی، با چشمانی اشکبار از پاپ پرسید: "کودکان زیادی به مواد مخدر و فحشا مبتلا می‌شوند. چرا خداوند اجازه می‌دهد این اتفاقات برای ما بیفتد؟ بچه‌ها که گناهی ندارند‌".

گلیزل عزیز، سئوال تو حرف و پرسش میلیونها کودک کار، کودکان خیابانی، کودکان معتاد، کودکان به فحشا کشیده شده و اسیر در دست باندهای قاچاق کودکان در سراسر جهان است. ریشه های این دنیای زشت و ضد کودک را باید در مذهب و سرمایه داری جستجو کرد. دو پدیده ضد بشری که دست در دست هم نه تنها دنیای کودکان بلکه زندگی و هستی بشریت را به تباهی کشانیده اند.

گلیزل عزیز، مواد مخدر، فحشا و دهها درد و رنج و مصیبت دیگر از این نوع، منبعی برای تولید سود و سرمایه است که تنها با اتکا به خزعبلاتی که از سوی پاپ ها، خاخام ها، آیت الله ها و مابقی مذاهب و فرقه های دیگر جاری میشوند دارد به این تباهی ادامه می هد. از آن سو مذاهب تکیه گاهی برای تولید سود و سرمایه در همه سوراخ سمبه های زندگی انسان بوده اند. از قبل تولید و بازتولید خرافه در میان کودکان، آنان را مورد تجاوز جسمی و جنسی قرار داده اند. پاپ قادر به پاسخگویی سئوال تو نیست چرا که پاپ و دیگر نمایندگان خدا بر روی زمین خود عاملی در جهت همین بلای خانمانسوزی بوده اند که تو با چشمان اشکبارت از درد و رنج کودکان بیان کرده اید.

کلیسا و مسیحت، کشیش ها و راهبه ها کوهی از جنایت علیه کودکان، زنان و قتل و تجاوز به آنان را خلق کرده اند. اسلام بمراتب پرونده ای سیاهتر از تاریخ کلیسا، مسحیت و یهودیت را زیر بغل دارد. کشور فلیپین که تو در آن زاده شده ای، به یمن مذهب و حمایت دولت، به جهنمی بتمام معنا برای کودکان تبدیل شده است. در نقاط دیگری از این کره خاکی و در کشورهایی  بنام ایران، افغانستان، پاکستان، عراق و بسیاری دیگر از کشورهای اسلامزده در خاورمیانه و آفریقا، خدای پاپ، خدای آیت الله ها و خاخام ها و خدای سود و سرمایه، سرگرم تداوم همین وضعیتی هستند که اشک تو و اشک شبانروزی میلیونها کودک را درآورده است. این را بدان که تمامی درد و رنجها با اجازه همان خدا و نمایندگان زمینی اش در مراکز مذهبی و دولتی که مجری فرمان او هستند صورت می گیرد.

گلیزل عزیز، پایان دادن به این تراژدی کودکانه، پایان دادن به جهنمی که مذهب و سرمایه داری برای بشریت فراهم کرده اند و ساختن دنیایی شاد، زیبا، ایمن و پرامید برای کودکان، تنها با برچیدن بساط پاپ و کلیسا، آیت الله و مسجد و خاخام و کنیسه و در یک کلام با تعطیل کردن صنعت مذهب و با برچیدن نظم به بن بست رسیده سرمایه داری ممکن و میسر است. به امید روزی که میلیونها کودک همچون تو در دنیایی که لایق و شایسته همه کودکان است، با لبخندهای زیبا و شرایطی مملو از امنیت و شادی زندگی کرده و آینده نسلهای دیگر را تضمین نماید.
20 ژانویه 2015        

۱۳۹۳ خرداد ۱۴, چهارشنبه

در حاشیه کنسرت اخیر شهرام ناظری

اخیرا شهرام ناظری خواننده ای که خود و آوازهایش در میان بخشی از مردم دوستدارانی دارد، در کنسرتی به اجرای یک آهنگ قدیمی فولکلور کردی پرداخته است که حامیان و کاربدستان رژیم اسلامی در مقابل آن حساسیت نشان داده اند. بیتی از شعر این آهنگ که این حساسیت را برانگیخته است چنین است:
" کرماشانیم فارسی نیه زانم / وه زوانی کوردی قه زات له گیانم" معنی فارسی این شعراین است: " کرمانشاهی هستم فارسی بلد نیستم / به زبان کردی درد و بلات به جونم".

 تا جاییکه به ضدیت رژیم اسلامی و نهادهایش با موسیقی، شعر، شادی، رقص، ترانه سرایی و در مجموع هنرمربوط است، این رژیم همیشه و در همه حال به هر آنچه که بویی از هنر و موسیقی برده باشد ضدیت خود را نسبت به آن نشان داده است. مخالفت و ضدیت حکومت اسلامی با اشعار و ترانه سرایی از هر نوع آن، بخشی از هویت این رژیم است. به این معنا نباید اجازه داد که حاکمیت و هیچ حکومت قلدری در مقابل موسیقی، شعر و هر گونه هنر نمایی و ابراز وجود کارهنری، با و بدون دلیل مانعی ایجاد کند و با این بهانه ها حضور مردم در کنسرتها و هر مکانی که در آن رقص، شادی و موزیک برقرار است، آنرا محدود کند و با این مخالفتها در میان مردم تفرقه ایجاد کند. حکومت اسلامی با گارد گرفتن در مورد شعر و اجرای این آهنگ معین می خواهد بگوید رواج و گسترش آن از سوی خواننده های سرشناسی چون ناظری زمینه ساز قوم گرایی در کردستان است و اندر باب این مسئله به مخالفت، ایجاد محدودیت و اهرم فشار تفرقه افکنانه علیه مردم دست می زند.

نکته دوم این است که این ترانه فولکلور قدیمی، سالها است که در میان مردم غرب کشور، بویژه مردم کرد زبان، حتی بدون موزیک در مجالس، مهمانی ها و محافل مختلف هم آنرا اجرا می کنند. این ترانه و اشعار آن از بدیهی ترین آهنگهایی است که تا کنون سروده شده و بسیاری از مردم بعضا و بطور روزمره آنرا زمزمه می کنند. بنابراین مانند هر شعر و آهنگ دیگری نه تنها منبع و منشا هیچگونه قوم گرایی نیست بلکه کسی هم حق محدود کردن آنرا ندارد. اما آنچه که موضوع را تا حدودی برای حاکمیت مسئله ساز کرده است مربوط به ایجاد موانع و مخالفت با بکارگیری و استفاده از اصطلاحات و واژه هاي زبان مادری و در این مورد مشخص زبان کردی است.

اشعار فولکلور بکار رفته در این ترانه، قبل از اینکه منشا حساسیت نابجا برای رژیم اسلامی و یا سنگ پرشی برای احزاب و نیروهای سیاسی ناسیونالیست کرد باشد، اشعاری عاشقانه است و سالها است که مردم همچون دیگر ترانه های محلی آنرا گوش می دهند و یا آنرا زمزمه می کنند. زبان و لهجه کرمانشاهی آمیخته ای از زبان فارسی و کردی است. شاعر در این بیت ابراز می کند که فارسی بلد نیست. به همان اندازه نیز می تواند بیان کننده عدم آشنایی کامل با زبان کردی هم باشد. چرا که زبان کرمانشاهی مخلوطی از هر دو زبان است. از این رو شاعر وزنه بیشتری به تسلط بر زبان کردی را در این شعر بیان می کند و خطاب به معشوق خود می گوید چون فارسی بلد نیستم به زبان کردی درد و بلات به جونم.

و اما برگردم به خود کنسرت و چند کلمه ای هم در مورد ناظری. شهرام ناظری همچون هر خواننده دیگری در ایران طرفدارانی دارد. بخشی از مردم با کارهایش، صدایش و نوای او خاطره ها دارند. مسئله ای که مهم است و باید نسبت به آن دقت بیشتری کرد این است که او بطور اختیاری قبل از بیان شعر اصلی ابتدا دو کلمه را اضافه کرده است و می گوید: "منالی کوردم". یعنی "بچه کرد هستم". ( که اصطلاحا به مفهوم از تبار کرد هستم معنی می دهد ) بعد به سراغ ادای شعر اصلی می رود. این همان شور و حرارتی است که ناسیونالیسم کرد از بیان و شنیدن آن به وجد می آید. هم شاعر و هم خود شعر بی گناه هستند. شعر در وصف معشوق که اسمش گل بنفشه است ادا شد شده و تا به امروز کسی هم برای تحریک کردن احساسات ناسیونالیستی از آن استفاده نکرده است. اکنون هم بهتر است زیبایی این آهنگ فولکلور و خاطره انگیز بودن آن برای طرفداران و دوستدارانش محفوظ بماند. اگر قرار باشد تبعیض، ستم، نابرابری، ایجاد محدودیت در مورد زبان مادری و امثال اینها از جامعه رخت بربندد، باد زدن این شعر حتی با اضافه کردن "بچه کرد هستم"، و با رنگ و بوی قومی راهش نیست و نمی گیرد.

راه مقابله با ستم و نابرابری های اعمال شده توسط هر دو حکومت پهلوی و اسلامی و حتی حکومتهای پیش از آنها واعمال تبعیض و نابرابری علیه مردم در کردستان، برافراشتن خواست حقوق برابر و شهروندی برای کل مردم در سراسر کشور است. مردم منتسب به ملیتهای، کرد، آذری، بلوچ، عرب، ترکمن و غیره در ایران، حق دارند و باید از امکان آموزش و بکارگیری زبان مادری و حقوق برابر شهروندی برخوردار باشند. این خواست بحق ومشروع مردم است. اما باید توجه داشت که بر بستر این تبعیض ها و نابرابری هایی که در طول سالیان علیه مردم اعمال شده است، تفرقه و دو دستگی در میان مردم منتسب به ملیت یا زبانهای مختلف در کشور دامن زده نشود. "شور بپا کردن" شهرام ناظری در اجرای این برنامه از این جنس است.

بی دلیل نیست که عبدالله مهتدی بعنوان نماینده وسخنگوی یکی از جریانات قوم پرست به وجد آمده است و از ناظری قدردانی و حمایت می کند. مهتدی در پیامی به شهرام ناظری اعلام می کند که: " کاک شهرام ناظری دستت درد نکند، دمت گرم. بانک برآوردنت برای کرد و فرهنگش مایه دلخوشی همه دلسوزان است. بگذار آن صدای رسای کردی به گوش همه دنیا برسد. ما همه حامی تو هستیم و تنهایت نمی گذاریم".

همانطور که ملاحظه می کنید ناسیونالیسم و قوم پرستی می تواند با این گونه بیانات از نوع پیام مهتدی، بر بستر چنین اتفاقاتی در میان مردم تفرقه ایجاد کند و با داعیه دفاع از حق مردم منتسب به کرد، چه در شرایط کنونی و چه بعد از گم و گور شدن جمهوری اسلامی، به جامعه خون بپاشد. شهرام ناظری خود نیز بعنوان یک خواننده تاکنون در مقابل حتی یک مورد ناچیز از ستمی که حاکمیت طی این سالها علیه کل جامعه اعمال کرده است، چیزی بیان نکرده است. کسی هم از او چنین انتظاری ندارد. او سالهاست که در فضای سیاهی که حکومت علیه مردم فراهم کرده است در کنار اصلاح طلبان حکومتی مشغول کار هنری خود بوده است و بهتر است به همان کارهای تاکنونی اش سرگرم باشد اما بر بستر اجرای یک آهنگ و برجسته کردن یک بیت ازشعرآن و اضافه کردن دو کلمه "منالی کوردم" به آن، مجاز به رواج دادن تفرقه در میان مردم نیست. شهرام ناظری با برجسته کردن این شعر در جهت منافع خود، می خواهد شرکت کردنش در اجلاس روحانی را پرده پوشی کند.

بهتر است جریانات ناسیونالیست و قوم پرست کرد هم دل خود را به این خوش نکنند که گویا با برجسته کردن این شعر با اجرای شهرام ناظری ممکن است تحرکی را شاهد باشند. شهرام ناظری در طول عمرحکومت جمهوری اسلامی در کنار اصلاح طلبان حکومتی قرار داشته است. به دعوت روحانی در اجلاس دست اندرکاران هنری لبیک گفت و در این اجلاس شرکت داشت. اگر این جریانات دل به این خوش کرده اند، اما از نظر مردم آگاه و مدرن در کردستان، هم اجرای شهرام ناظری درادای این شعر و هم واکنش دستگاههای حکومت نسبت به آن، هردو تفرقه افکنانه است. تجربه یوگسلاوی بسیارآموزنده است. مردم منتسب به صرب، کروات و مسلمان سالها هم همچون خویشاوند و در اوج صمیمیت در کنار هم داشتند زندگیشان را میکردند. بروز چنین جرقه هایی از سوی عناصر به اصطلاح شناخته شده سبب دامن زدن به تفرقه و تقسیم قومی وملی در میان آنان شد و زندگی شهروندان در آن جامعه را به تباهی کشانید.

مردم شهرهای کردستان راه پایان دادن به ستم، تبعیض و نابرابری بر مردم منتسب به ملیتهای مختلف را نه تنها برای مردم کردستان بلکه برای رهایی مردم سراسر کشور از شر نکبت اسلامی، در رشد و تقویت مبارزات متحدانه هر روزه علیه کلیت رژیم، علیه احکام اعدام، علیه سیه روزی و علیه زندگی زیر خط گرسنگی که این حکومت از ابتدا تا به امروز بر آنان حاکم کرده است می بینند و رسالت خود را در دفاع از منافع کارگران، حقوق زن، حقوق کودک و برای تحقق یک زندگی انسانی و بدون تبعیض تعریف می کنند. طبعا رفع ستم و نابرابری علیه مردم منتسب به ملیتهای مختلف، برخورداری از حق بی چون و چرای آموزش و بکارگیری زبان مادری و دهها خواست و مطالبه بر حق دیگر مردم در ایران، از کانال مبارزه ای متحد و سراسری علیه هر گونه تفرقه توسط رژیم اسلامی وعلیه سیاست تفرقه افکنانه جریانات سیاسی قوم پرست و ناسیونالیست می گذرد.*
3 ژوئن 2014

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

بخشش، حجاب برگیران و محیط زیست







آنچه که در کردستان و دیگر شهرهای کشور دارد رواج پیدا می کند، نوعی از اداره امور جامعه توسط خود مردم است. احساس مسئولیت مردم در قبال خود و همنوعانشان و انتظارات کل جامعه برای نشان دادن و بیان توقعات مدرن و انسانی شان، امید و آرمان میلیونها مردم برای ساختن و تحقق دنیایی شایسته انسان امروز است. 

در حالیکه حاکمیت سیاه اسلامی همچنان سایه شوم خود را بر مردم گسترانیده است اما امید و تلاش برای آینده ای بهتر در لابلای زندگی مردم، همچون خون در رگها جریان دارد. امید مردم برای ساختن و تلاش حکومت اسلامی برای ویران کردن، جنگ و جدالی هر روزه است که 35 سال است ادامه دارد. در این کشاکش این مردم هستند که در قبال مسایل عدیده اجتماعی بعنوان صاحب جامعه حضور دارند، در قبال زندگی خود و آینده جامعه  احساس مسئولیت می کنند و تلاش می کنند پدیده های وارونه در نظام گندیده اسلامی و سرمایه داری را سر جای واقعی خود قرار دهند.

حکومتی که بالای سر این مردم مدرن، مترقی و شرافتمند خود را حاکم کرده، بقدمت طول عمرش و بعنوان بخش جدایی ناپذیر از هویت مخربش، تباهی و ویرانی آفریده است. نمونه های زیادی می توان برشمرد اما در میان این تلاشها سه مورد برجسته در ماهها و هفته های اخیر شاخص ترینها بودند. بخشش، حجاب برگیران و سالم سازی محیط زیست.

حکومت اسلامی برای بقای خود بطور عمد و آگاهانه  آدم می کشد و قتلهای سازمانیافته دولتی را به اجرا می گذارد. جامعه اما در مقابلش می ایستد و عکس العمل نشان می دهد. در میان خانواده های مقتولین و مردم حرکتی براه افتاده است که به قانون قصاص یا همان قتل عمد دولتی نه می گویند. حرکت اخیر مردم روانسر برای نجات جان یک محکوم به اعدام و تقاضا از خانواده مقتول برای گذشت و همچنین حرکت بسیاری از خانواده های مقتولین در مقابل قانون ضد انسانی قصاص حکومت اسلامی، یعنی نپذیرفتن بساط این دم و دستگاه سراپا جنایت، یعنی خلع قصاص کردن حاکمان اسلامی، یعنی برچیدن بساط قتل عمد دولتی. این حرکت در کل جامعه علیه قتل عمد دولتی دارد گسترده تر می شود. حاکمان اسلامی هم با دیدن این صحنه ها به هراس و وحشت افتاده و دارند روزهای پایان عمرشان را از نزدیک نظاره می کنند.

بیش از 35 سال است که با زور اسلحه، اسید، چاقو شلاق، زندان و شکنجه می کوشند بر سر زنان حجاب تحمیل کنند اما از همان روزهای ظهور این نگبت اسلامی، زنان به حجاب اسلامی نه گفتند. مبارزات و فعالیتهای بی وقفه زنان در بیش از سه  دهه، جمهوری اسلامی را تا همینجا به زانو درآورده است. حرکت حجاب برگیران در میان زنان، اکنون دارد به سنتی جا افتاده و اقدامی همه گیر در جامعه تبدیل می شود. حاکمیت اسلامی کوشیده است جهنمی به تمام معنا را برای مردم و بویژه زنان برپا کند اما زنان در مقابل این همه تحقیر و توهین به نیمی از انسان در آن مملکت، مبارزات، اعتراضات و مقاومتهای پرشوری از خود نشان داده اند. این تلاشها اکنون وارد فاز دیگری شده است. زنان با برگرفتن حجابها از سر و با به باد دادن موهایشان، می روند که کل دم و دستگاه زن ستیز اسلامی را بر باد دهند. این حرکتهای پرشور و زیبا یعنی سیمای دیگری از رنسانس عصر حاضر، یعنی نواختن شیپور پایان بختک اسلامی.

 از سوی دیگر سیستم و دم و دستگاهی که بخاطر سود و سرمایه سراسر کشور و حتی مناطق خارج از شهرها را نیز برای زندگی کردن غیرقابل سکونت کرده است، تنها به آلودگی هوا بعنوان یک بعد از محیط زیست خلاصه نمیشود بلکه حکومت اسلامی بخاطر بقای خود و برای تداوم جنایت علیه مردم از طریق برنامه های نظامی و هسته ای و با بکارگیری دستگاههای پارازیت، خشک شدن رودخانه و دریاچه ها، از بین بردن مراتع و جنگلها و دیگر اقدامات مخرب دیگر، کل جامعه را در مقابل خطرات جبران ناپذیر زیست محیطی قرار داده است.
 
در مقابل این فجایع زیست محیطی باز هم تنها مردم هستند که در نهایت احساس مسئولیت انسانی و اجتماعی شان به مقابله با این وضعیت برخواسته و به میدان می آیند. اخیرا تعدادی از فعالان محیط ‌زیست در شهر ایلام در حرکتی نمادین و ابتکاری، محیط ‌زیست اطراف این شهر را از وجود زباله پاکسازی نمودند. در این فعالیت زیست محیطی، چندین تُن زباله در داخل آبراها و محیط زیست از سوی دوستداران و مدافعان زیست‌محیط جمع‌آوری شد.ازسوی دیگر، علاوه بر این شماری از فعالان محیط ‌زیست در شهر بوکان نیز در حرکتی مشابه اطراف این شهر را از وجود زباله گردشگران پاکسازی کردند 
.
طی دو سال گذشته مسئله حفظ محیط ‌زیست و برگزاری فعالیت‌های مرتبط با این مسئله در شهرهای کردستان به فرهنگی عمومی تبدیل شده و طی این مدت در اکثر شهرها و مناطق کردستان فعالیت‌های مختلف زیست‌محیطی نظیر پاکسازی مکانهای تفریحی و مکان‌های عمومی، مکان‌های تاریخی، سدها و رودخانه‌ها و همچنین آزاد کردن پرندگان برگزار شده است. این اقدامات تنها به کردستان خلاصه نشده است بلکه در بسیاری از شهرهای کشور این حرکتها از سوی مردم در جریان است.

 صاحبان اصلی جامعه یعنی مردم، با اتکا به فرهنگ مدرن و پیشرو، در نهایت احساس مسئولیت انسانی و اجتماعی خود در مقابل تباهی و ویران سازی جامعه و تمامی فجایعی که از ابتدا تا به امروز از سوی حاکمیت اسلامی صورت گرفته است واکنش نشان داده و اقدام به ساختن زندگی و دادن امید به تمامی لایه های مختلف جامعه می کنند. بحق که این مردم و نمایندگان آنان هستند که لیاقت اداره امور جامعه را دارند. حکومت اسلامی، زندگی، انسانیت و جامعه را بدار می کشد مردم اما زندگی می بخشند، جامعه را می سازند و انسانیت را نمایندگی می کنند. اقدامات متمدنانه و حرکتهای شورانگیز مردم که هر روز شاهد نمونه های برجسته ای نظیر، حرکت بخشش خانواده های مقتولین، حرکت حجاب برگیران، سالم سازی محیط زیست و دهها حرکت انسانی و اجتماعی دیگر آن هستیم، نوید بخش یک زندگی انسانی، مدرن و متمدنانه برای فردای سرنگونی حکومت اسلامی است.
20 مه 2014