۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

مادر فرزاد کمانگر جواب دندانشکنی به نوریزاد داد







محمد نوریزاد روز شنبه به شهر کامیاران برای دیدار با دایه سلطنه مادر فرزاد کمانگر می رود اما دایه سلطنه مانع از ورود او به خانه اش می شود و با این حرکت و بنمایندگی از سوی همه مادران رنج دیده که حتی از گور فرزندانشان بی خبرند پاسخ دندان شکنی به نوریزاد می دهد. حضور این مهره سوخته رژیم اسلامی در این مکانها قبل از هر چیز توهین به شعور مردم و خانواده های داغدیده در شهرهای کردستان است. ایشان اخیرا بعد از قهر کردن از پدر بزرگوارش به این شهر و آن شهر سفر کرده و در برخی از شهرهای کردستان تحت عنوان "سفر صلح و دوستی" مشغول شده است. به مزار عزیزان مردم "احسن و شهریار ناهید" در سنندج و دیدار با خانواده شیرکو معارفی و خانواده کردپور رفته است. زمانیکه شهریار و احسن ناهید و دهها و صدها انسان دیگر در شهرهای کردستان  توسط جلادان حکومت تازه بقدرت رسیده خمینی اعدام شدند، نوریزاد با تمام قدرت مشغول تحکیم پایه های این نظام جهنمی بود. این مهره حکومت اسلامی زمانی که فرزاد کمانگر و یارانش توسط جانیان اسلامی اعدام شدند هنوز اصلاح طلب هم تشریف نداشت و همچنان سرگرم قلم زدن و در تدارک  نمایش تلویزیونی برای خامنه ای و جمهوری اسلامی و توجیه جنایات این حکومت بود.

محمد نوریزاد از نویسندگان روزنامه کیهان شریعتمداری و تا سال 88 از طرفداران پرو پا قرض خامنه ای بوده است از سال 88 به بعد به صف اصلاح طلبان می پیوندد. بدلیل صفوف متشتت جریان اصلاح طلبی، ایشان بطور فردی ناچار به نامه نگاری خطاب به ولی فقیه می شود که متعاقب آن همچون بقیه طیف اصلاح طلب به زندان می افتد. در نامه هایش خطاب به خامنه ای او را پدر بزرگوار می نامد و از او می خواهد که مانع از اعمال افراد خودسری شود که چهره نظام اسلامی را لکه دار می کنند. بخش دیگری از انتظارات و درد دل کردن نوریزاد با پدر بزرگوارش و برای جلوگیری از لکه دار شدن چهره نظام اسلامی، مخالفت او با افرادی چون حداد عادل، سعید مرتضوی، حسین شریعتمداری، صادق محصولی، محمد جواد لاریجانی، و محمد حسین صفار هرندی است.

نوریزاد پس از دستگیری نامه چهارم خود را منتشر می کند. در بخشی از این نامه خطاب به خامنه ای می نویسد: "از جنابعالی به عنوان رهبری فهیم و آگاه اسم برده‌ام. و از رهبر گله کرده بود که چرا مثل موسوی و کروبی و خاتمی به عیادت خانواده‌اش نرفته و قدر حمایت‌های گذشته او از رهبری را ندانسته‌است: در ادامه این نامه نوریزاد از رهبرش انتظار دارد که او را اینگونه که خود علاقمند است مورد خطاب قرار دهد: «فلانی -نوری‌زاد- درست در روزهای بحرانی، با برنامه‌های تلویزیونی‌اش، با نوشته‌هایش، برای من رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بودم، به میان آمد و از من سخت جانبداری کرد."  ( خط تاکید از من است )

این گوشه هایی از جان نثاری های نوریزاد در پیشگاه ولی فقیه و نظام اسلامی اش است. ایشان معتقد است که افراد خودسر چهره نظام را لکه دار کرده اند و همزمان خورده حسابهای خود با تنی چند از دزدان و دیگر سرکوبگران حکومتی را با پدر بزرگوارش در میان می گذارد. عبارت نیروهای خودسر که در میان مهره های رژیم و اینجا از سوی نوریزاد بکار برده می شود اوج نیت خالصانه این جماعت به کل نظام اسلامی را بیان می کند. نوریزاد با عوامفریبی این توهم را القا می کند که نظام و پدر بزرگوارش بدون عیب و نقص دارند کارشان را می کنند و این تعدادی خودسر هستند که نظام را لکه دار کرده اند. خود ایشان با قلم زنی در روزنامه کیهان که معرف خاص و عام است و همچنین بقول خودش "در روزهای بحرانی، با برنامه های تلویزیونی اش، با نوشته هایش که رهبر و نظام در معرض تهاجمات طوفانی قرار گرفته بودند به میدان آمد و سخت از آنها حمایت کرد."

دورانی که نوریزاد سخت در دفاع از رهبری و نظام اسلامی در روزنامه کیهان می نوشت و برنامه های تلویزیونی را در مقابل تهاجمات طوفانی تدارک می دید، دم و دستگاه حکومت اسلامی به فرمان رهبری، مشغول قتل و کشتار جوانان و عزیزان مردم در زندانها بود و نوریزاد نیز با نوشته ها و با برنامه های تلویزیونی اش به تحمیق مردم و رواج چرندیات اسلامی سرگرم و با تئوریزه کردن و به تصویر کشیدن برنامه های تلویزیونی، این ماشین قتل و کشتار را روغن کاری می کرد. ابزار سرکوب جوانان، زنان، زندانیان و مردم تنها شلاق، شکنجه، طناب دار، تفنگ و هفت تیر نیست بلکه برنامه های تلویزیونی و نوشته های هر شماره ایشان و خیل نویسندگان مرتجع در روزنامه کیهان و برای تحکیم و تداوم عمر این رژیم  جهل و جنایت طراحی و ساخته و پرداخته شده است.

اگر نوریزاد و افراد هم مسلک او دچار عذاب وجدان شده اند لازمه اش این است در مقابل مردم به آنچه که در طول حاکمیت رژیم و برای تحکیم و تداوم عمر این هیولای آدمکش انجام داده اند و در آن سهیم بوده اند اعتراف کنند و از مردم علنا و رسما معذرتخواهی کنند. لازمه اش این است آنچه را که برای استحکام این رژیم از خود دریغ نکرده اند را در پیشگاه مردم بیان کنند. این حداقل کاری است که نوریزاد و امثال او می توانند بکنند. آنگاه واکنش و قضاوت در برابر چنین اعترافاتی را به مردمی که عذاب 34 سال فقر، تباهی اعتیاد، تن فروشی، کودکان خیابانی، آدم کشی، زندان، جنایت، شکنجه و اعدام، را بر وجود خود لمس کرده اند باید واگذار کرد.

ما اینها را خوب می شناسیم. بویژه مردم داغدیده و عذاب کشیده کردستان، خانواده شهریار و احسن ناهید، خانواده کمانگرها و خانواده های دهها و صدها اعدامی دیگر در کردستان و دیگر شهرهای ایران که به فرمان خمینی، خلخالی، دم و دستگاه پدر بزرگوار نوریزاد و مابقی قاتلان اسلامی بقتل رسیدند، اجازه نخواهیم داد که رانده شدگان از این حکومت همچنان برای نظام اسلامی در بن بست گیر کرده شان عمر بخرند.
22 نوامبر 2013

۱۳۹۲ مهر ۲۲, دوشنبه

حجاب و نرمش قهرمانانه





اخیرا حسن روحانی در مراسمی در دانشگاه علوم انتظامی امین، در مورد نقش پلیس در نظارت بر پوشش زنان در ایران گفته است: "در مساله حجاب، اگر تذکری لازم است باید از مدرسه، دبیرستان، دانشگاه، مساجد، علما و حوزه‌ها آغاز شود و آخرین مرحله، به تذکر پلیس انجامد. "پلیس نباید بار همه را خود به دوش بکشد و دولت در این راستا مصمم است پیش‌قدم باشد و وزارت کشور، طبق وظیفه قانونی خود، در این زمینه پیش‌قدم خواهد بود. پلیس باید مظهر امنیت و زدودن تهدید از جامعه باشد نه دولت و نه نیروی انتظامی و پلیس، معلم مردم نیستند و مردم نیز دانش‌آموز نخواهند بود."روحانی توصیه کرد: "آنجا که پلیس بتواند حضورش را در جامعه کمتر محسوس کند و بیشتر تاثیر بگذارد، شاید برای جامعه فرهنگ دوست ما زیباتر باشد" و.....

حکومت اسلامی از همان روزهای آغازین موجودیت ننگینش تلاش کرد تا با عربده کشی گله های بسیج و حزب اللهی اش، "یا روسری یا تو سری" و همزمان با اسیدپاشی، مساجد، پلیس، دولت، قانون، نیروی انتظامی، تهدید، تحقیر، توهین، سرکوب و زندان، صدای حق خواهی و برابری طلبانه زنان را در جامعه خفه کند. حکومت اسلامی بیش از سه دهه است که در مدارس، دبیرستانها، دانشگاهها مساجد و حوزه ها، توسط آخوندهای کپک زده اراجیف عقب مانده و خرافی به خورد زنان، دختران و کل مردم می دهد اما نتوانست زنان را به خانه بفرستد و یا آنان را از اعتراض و مبارزه برای حقوق برابر بازدارد.
زنان و مردان برابری طلب زمانیکه هنوز فنون نرمشهای قهرمانانه باب نشده بود، با اعتراض و مبارزه خود، با گوشمالی دادن حضرات نهی از منکر حساب ماموران و فاطی کماندوهای خیابانی را کف دستشان گذاشتند. اکنون که روحانی با توصیه های ولی فقیه برای خریدن عمر بیشتری برای نظام نرمش ها را در سیاست داخلی و خارجی گنجانده است، امکان تعرض بیشتر زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب هموار تر خواهد شد. بر بستربحران و بن بست سیاسی اقتصادی و بحرانهای همه جانبه در جمهوری اسلامی، خامنه ای روحانی را مامور پیشبرد نرمش های قهرمانانه کرده است. به هر اندازه که نرمشها فرجه ای برای نفس تازه کردن عمر حکومت منجر شود بمراتب تعرض و اعتراض مردم علیه وضع موجود بیشتر و قدرتمند تر به میدان خواهد آمد. درکشوری که مردمانش بویژه زنان بیشتر از هر جای دیگر دنیا بشدت از مذهب و قوانین ضد انسانی آن متنفر هستند، نه از نرمش کاری ساخته است و نه از کلید. راهکارها و پند و نصیحتهای اخیر روحانی با بهره گیری از توصیه های نرمش گونه ولی فقیه خطاب به پلیس در مورد حجاب ، به معنی اعلام شکست چندین باره سیاستهای سرکوبگرانه دم و دستگاه حکومت اسلامی در مورد تحمیل حجاب بر سر زنان است.  
ژستهای روحانی در مورد حجاب زنان و لحن و کلمات او به سبک نرمش قهرمانانه را زنان با مبارزه و اعتراض هر روزه خود در محل کار، دانشگاه، ادارات، مدارس و خیابانها به جانوران اسلامی تحمیل کرده اند. بی گمان زنان و مردان برابری طلب از این فرصتها استفاده کرده و پا را بیشتر لای درخواهند گذاشت و با توقع و انتظارات واقعی و مطالبات بر حق خود به مصاف با حکومتی خواهند رفت که بیش از سه دهه است با شعارهای عوامفریبانه علیه شیطان بزرگ جامعه ای را به تباهی کشانیده است. نرمش قهرمانانه و زیر فرش کردن تدریجی شعار مرگ بر آمریکا، هزینه دارد. نمی توان سی و چهار سال فقر و سرکوب را زیر سایه این شعارها به میلیونها انسان تحمیل کرد و با نرمش قهرمانانه همچنان به عمر خود ادامه داد. با هر درجه جهش و پرش در میدان نرمش های قهرمانانه، جهش و خیزشهای اعتراضی و توده ای مردم و در نهایت به زیر کشیدن کل حاکمیت اسلامی پاسخ مردم ستمدیده و کارگران به این رژیم بعنوان وصله ای ناجور بر تن جامعه است. نرمش قهرمانانه و مزمزه کردن جام زهر یعنی به میدان آمدن توده های میلیونی مردم برای پایان دادن به فقر، فلاکت، سرکوب و تبعیض در جامعه.  

۱۳۹۲ مهر ۹, سه‌شنبه

وعده های روحانی: خالی کردن زندانها، پر کردن گورها





از آغاز معرفی روحانی بعنوان رئیس جمهور حکومت اسلامی تا کنون اعدام 218 انسان در پرونده رئیس جمهور "اعتدال" ثبت شده است. این روند نه تنها پایانی ندارد بلکه همچنان با سبعیت در حال افزایش است. این آمار را اگر با آمار اعدامهای سه ماهه هر یک از دولتهای پیشین مقایسه کنید رکورد بالاترین اعدامها را در دولت به اصطلاح اعتدال می توان بخوبی مشاهده کرد. روحانی درست می گوید که اختیار تام دارد. در جمهوری اسلامی اختیار تام در کشتار و اعدام جوانان زیر 18 سال، اعدام زنان، زندانیان سیاسی عقیدتی و هر انسانی که به هر دلیلی در چنگال جنایتکاران اسلامی گرفتار شده باشد نیازی به گرفتن دستور از خامنه ای و نهادهای قضایی رژیم اسلامی ندارد. روحانی دارد به عهد خود وفا می کند و با خالی کردن زندانها از زندانیان، گورهای دسته جمعی را جایگزین آنها می کند.
در ادامه کمپین دفاع از محکومین به اعدام، مینا احدی وکمیته بین المللی علیه اعدام تلاش بی وقفه و شبانه روزی را در همراهی با اعتراض خانواده ها و محکومین به اعدام با تمام توان در دستور خود گذاشت. تماس و ارتباط لحظه به لحظه با زندانیان محکوم به اعدام، فشار کمیته بین المللی علیه اعدام با همکاری خانواده های آنان تا آنجا موثر واقع شد که فعلا برای مدت یکماه اجرای این احکام وحشیانه را بتعویق انداخته است. این جنس از فعالیت در تاریخ تلاشهای این کمیته بعنوان نقطه ای درخشان در مبارزه علیه اعدام ثبت خواهد شد. محکومین به اعدام در زندانهای مخوف اسلامی با امیدواری از نهادی کمک می طلبند که بارها محکومین به اعدام را در چند قدمی مرگ نجات داده است.   
در تیتر یکی از اطلاعیه های کمیته بین المللی علیه اعدام در مورد اعدام 218 انسان بعد از گذشت سه ماه از صدارت روحانی این جمله بچشم می خورد:
"اينها ارقام و اعداد نيستند٬ زندگيهايي است که با سبعيت کامل٬ پايان يافت!
عمیق شدن در این عبارت و ترجمه مادی و عینی آن می تواند تصاویری از جنس هولوکاست را برای خواننده تداعی کند. ترجمه و معنای این جمله یعنی خاتمه دادن به آرمانها، آرزوها، خاطرات، امیدها، احساس و عواطف و عشق ورزیدنها، یعنی پایان دادن به رابطه عمیق عشقی و عاطفی مابین پدران و مادران با فرزندانشان، یعنی سلب کردن حق حیات انسانی، یعنی اعمال هولناکترین کشتار عامدانه از سوی دولت علیه انسانهایی که با دنیایی از امید خواهان ادامه زیستن بودند، یعنی داغدار کردن بیش از هزاران انسان دیگر همچون خانواده ها، فرزندان، همسران، پدران و مادران و دیگر بستگانشان، یعنی ایجاد زخمی عمیق بر تن بازماندگان و کل جامعه.
علاوه بر اینها و از سوی دیگر دولت و حکومت اعدام برای تداوم عمر خود بیش از سه دهه است که دارد فرهنگ قتل و کشتار را در جامعه رواج می دهد. گسترش و اشاعه آدم کشی، ایجاد فضای رعب و وحشت، آسان کردن ریختن خون انسانهای دیگر، آزار روحی و روانی، بر جای گذاشتن آثار و عواقب مخرب و ویرانگر بر تن جامعه و نسلهای آینده.
قبل از ظهور جانوران اسلامی حاکم بر ایران اگر در هر نقطه ای از دنیا خبری مبنی بر بدار کشیده شدن انسانی به گوش افکار عمومی می رسید، مو بر تن همگان راست می شد. اکنون و بعد از جنایات بیش از سه دهه از آدم کشی حکومت اسلامی و رواج فرهنگ و قوانین ضد بشری آن، این توحش بدانجا رسیده  که حتی به بازی کودکان راه پیدا کرده و تا کنون بر اثر آن ناخواسته جان کودکان معصومی را گرفته است.  
معیارنهادهای به اصطلاح حقوق بشری اعتراضشان به این قانون جنگلی فقط بر اساس ایجاد تعادل در قوانین و قواعد بازیهای سیاسی مابین حکومت بغایت وحشی و درنده اسلامی با دیگر دولتها است. به هر اندازه کش و قوس کشتار با نرمش قهرمانانه همراه باشد، نهادهای به اصطلاح مدافع حقوق بشری کر و لال تر از این خواهند شد که تا کنون بوده اند. شیرین عبادی به اعتبار مدالی که بر سینه آویزان کرده است هر از گاهی نه بخاطر همه زندانیان سیاسی در سیاهچالهای رژیم اسلامی  بلکه تنها بخاطر طرفداران دوران طلایی خمینی که در خانه های لوکس خود در حصر بسر می برند لب به سخن می گشاید. خفقان گرفتن ایشان در مقابل موج اعدامها، در مقابل کارگران زندانی، در مقابل فعالین سیاسی دربند و در مقابل محکومین به اعدام برای جنبش علیه اعدام کاملا قابل درک است. کسیکه مدال سیاسی گفتگوی تمدنها را برای تداوم عمر حکومت بر سینه زده باشد، کسیکه با سرماخوردگی موسوی بلافاصله رسانه هایی همچون بی بی سی خواب راحتش را بر هم می زنند باید خفقان هم بگیرد. جنبش علیه اعدام نیازمند قوی شدن است که بتواند همپای نیرویی قاطع، پیگیر و مدافع حقوق انسانی همچون کمیته بین المللی علیه اعدام این بربریت اسلامی را کاملا افسار بزند.
تلاش برای دفاع از جان محکومین به اعدام، تلاشی برای بازگرداند آرزوها، عواطف، علائق و محبتها، تلاشی برای زندگی و زنده ماندن است. این جنس از فعالیت در دفاع از حق حیات انسانها شاخصی بسیار مهم در ارزیابی از هر نهاد، سازمان، حزب و شخصیتی است که ادعای دفاع از برابری، آزادی، حرمت و کرامت انسانی دارد.
1 اکتبر 2013

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

لایحه مجلس اسلامی و قانون تجاوز جنسی به دختر بچه ها







در رابطه با بخشی از لایحه حمایت از کودکان بی سرپرست مبنی بر «مشروط» بودن ازدواج سرپرست خانواده با فرزند خوانده‌اش، نماینده ای نر در مجلس گفته است که در گذشته فرزندخوانده «بدون هیچ شرط و محدودیتی می‌توانست با سرپرست خود ازدواج کند»، و لذا مصوبه مجلس محدودکننده است.
بر اساس تبصره ماده ۲۷ لایحه حمایت از کودکان بی‌سرپرست، "ازدواج، چه در زمان حضانت و چه بعد از آن بین سرپرست و فرزندخوانده ممنوع است". نرینه های مجلس حکومت با همکاری شورای نگهبانشان برای رسمیت دادن به تجاوز اسلامی به دختران بی سرپرستی که هیچ گونه امنیت اقتصادی و اجتماعی ندارند، می خواهند تجاوز اسلامی به جسم و روان دختر بچه های فاقد خانواده را قانونی کنند.
این لایحه و مصوبات نه تنها ربطی به حمایت از دختر بچه ها و کودکان بی سرپرست ندارد بلکه طرحی است همچون صدها لایحه و مصوبه مجلس و شورای نگهبان و دیگر قوانین اسلامی که امنیت، سلامت و آینده کودکان را با خطر جدی روبرو می سازد. جنون جنسی آخوندها و آیت الله های حاکم بر ایران آنان را وادار کرده است که برای فراهم کردن اینچنین لایحه ای که کودکان بی سرپرست را رسما در چنگال جنایتکارانی که پیشه ای جز ارضای جنون آمیز تمایلات جنسی خود ندارند قرار دهد. با مشروط و بدون مشروط، این قوانین و این لوایح یعنی رسمیت دادن و تجاوز آشکار به دختر بچه ها از سوی مشتی انگل مفتخور، یعنی تجاوز به کودک، یعنی خشونت جنسی و قانونی علیه دختربچه های بی سرپرست، یعنی تباه کردن زندگی نسلی که تنها بخاطر وجود همین سیستم و دم و دستگاه اسلامی از داشتن پدر و مادر محروم شده اند.
سرچشمه این خشونت، حکومت و مناسباتی است که با استفاده از سنت و فرهنگ اسلامی، با استفاده از قوانین و لوایح بشدت مشمئز کننده اش، تجاوز جنسی به دختر بچه های بی سرپرست را رسمی و قانونی می کند. کاربدستان مجلس و شورای نگهبان آگاهانه و عامدانه دارند به خشونت آمیزترین شیوه ها دنیای کودکان را بیش از پیش به تباهی می کشانند.
بجای این وحشیگری علیه دختر بچه های بی سرپرست دولت موظف به ارائه خدمات رایگان آموزشی، فرهنگی و پزشکی با استاندارد بالای زندگی کودکان و نوجوانان، مستقل از وضعیت خانوادگی آنان است. کودکان و دختر بچه های فاقد خانواده و محروم از امکانات خانوادگی بجای اینکه باید با هزینه دولت، زندگی و تربیت آنها تحت نظارت نهادهای مدرن و پیشرو قرار گیرد، مجلس و شورای نگهبان زمینه تجاوز و سواستفاده جنسی از آنان را فراهم می کنند. دختر بچه های فاقد خانواده، نیازمند برخورداری از یک  محیط زنده و خلاق تربیتی و اجتماعی، مستقل از شرایط خانوداگی شان هستند. در جایی که حکومت باید حافظ امنیت کودکان باشد در سیستم حکومت اسلامی فشار، آزار روانی و ارعاب کودکان توسط قانونگذاران دارد اعمال می شود. کودک آزاری جرم است و نویسندگان و طراحان این نوع لوایح باید تعقیب و مجازات شوند. 
در مقابل این خشونت جنون آمیز مجلسیان و آیت الله های شورای نگهبان حکومت اسلامی باید قاطعانه ایستاد و نباید اجازه داد که دختربچه های بی پناه و محروم از یک زندگی شاد، ایمن و خلاق با دهشتناکترین عواقب، روحی و روانی مواجه شوند. همه انسانهای شرافتمند در قبال این چنین طرحهای کثیفی که از سوی مشتی اوباش و از گور برخاسته اعمال و تبدیل به قانون می شود مسئول هستند. مردم آزاده، سازمانها و نهادهای مدافع حقوق کودک وظیفه ای تاریخی و سرنوشت ساز در قبال چنین فجایعی بر عهده دارند. هر انسان شرافتمندی در قبال سرنوشت و آینده کودکان و دختر بچه های بی سرپرست که اینگونه طعمه سنت و فرهنگ جانوران اسلامی می شوند مسئول هستند. باید در ابعاد اجتماعی به این توحش و بربریت قرون وسطایی حاکمان اسلامی اعتراض کرد.

27 سپتامبر 2013

۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

بازگشایی مدارس و تداوم محرومیت دانش آموزان افغانستانی در ایران









اول مهر و بازگشایی مدارس در راه است. شرایط تحصیل برای دانش آموزان در ایران بویژه کودکان افغانستانی از نظر اقتصادی، اجتماعی  و فرهنگی بشدت عذاب آور است. این شرایط یعنی الزام به پرداخت شهریه، یعنی خرید امکانات تحصیلی نظیر کتاب، دفتر و قلم و دیگر ملزومات تحصیلی، یعنی نبود یک وعده غذای گرم، یعنی نبود سیستم استاندارد گرمایشی و خنک کننده  در مدارس و دهها مشکل و مانع دیگر که بر سر راه تحصیل دانش آموزان قرار دارد. این وضعیت را اگر با شرایط و موقعیت دانش آموزان افغانستانی مورد سنجش قرار دهیم یعنی عدم امکان  ورود به کلاس درس و دست و پنجه نرم کردن با کل این محرومیت ها.

مقامات حکومت اسلامی پیشتر و در سالهای گذشته با صدور بخشنامه ای ادعا کردنده بودند که امکان تحصیل برای دانش آموزان فاقد اقامت را فراهم می کنند. صدوراین بخشنامه های سراپا دروغ و جعل  درحالی است که سالانه بیش از صد و پنجاه هزار دانش آموز فاقد اقامت دائم در ایران همچنان از نشستن پشت میزهای کلاس درس محروم هستند. کاربدستان آموزش و پرورش می گویند: "سواد آموزی برای اتباع افغانی رایگان خواهد بود اما متقاضیان باید حق شهریه پرداخت کنند" وقتی می گویند "اما متقاضیان باید حق شهریه پرداخت کنند"، یعنی محرومیت کامل از حق تحصیل برای دانش آموزان افغانستانی.

آموزش رایگان حق همه کودکان است. حق برخورداری از آموزش مناسب یکی از ابتدایی ترین حقوق انسانی است. این حقی است که مردم در بسیاری از نقاط جهان به دولتها تحمیل کرده اند و هر پناهنده و پناهجویی در این کشورها از آن بهره مند هستند. در ایران اما هزینه تحصیل کودکان، باری سنگین بر دوش خانواده ها است که خود بسختی قادر به تامین هزینه زندگی خود و فرزاندانشان هستند. دهها هزار کودک افعانسانی به دلیل عدم صدور اقامت و فقر خانواده از مدرسه رفتن محرومند. کودکان بسیاری ناچارند از سنین بسیار پایین کار کنند تا به نان شب خانواده کمک کنند آنها بعنوان "کودکان کار و خیابان" شناخته میشوند و از همه زندگی و تامین و شادی کودکانه محرومند و مورد انواع تعرضات قرار میگیرند. این کودکان به دلیل اینکه پدر و مادرهایشان زاده افغانستان و کشورهای دیگر هستند، توسط حکومت اسلامی از حق درس خواندن محروم شده اند.

همه کودکان بدون هیچ استثنائی حق دارند از آموزش رایگان و با استاندارد بالا برخوردار شوند. دولت موظف است شرایط تحصیل همه کودکان را مهیا کند۔ همه کودکان باید از حق تحصیل رایگان برخوردار شوند. این حق بی چون و چرای کودکان است که از یک زندگی شاد و امکان تحصیل رایگان برخودار شوند۔ از این خواستها باید در همه جا فعالانه دفاع کرد: خواست تحصیل رایگان برای همه کودکان و ممنوعیت هر نوع اخاذی به اسم شهریه یا تحت عناوین دیگر. پرداخت کمک هزینه های لازم برای تضمین استاندارد بالای زندگی کودکان. جدایی مذهب از آموزش و پرورش. لغو کلیه قوانین و مقرارتی که ناقض اصول آموزش و پرورش علمی و غیر مذهبی هستند. پایان دادن به کنترل و تفتیش دولتی در مدارس .همه کودکان افغانستانی حق دارند همچون شهروندان برابر و متساوی الحقوق از آموزش و تحصیل رایگان بطور کامل برخوردار شوند.
 18 سپتامبر 2013

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

احمدی مقدم فرمانده پلیس ایران چرا با خروج افغانستانیها از کشور مخالف است!؟








سرتیپ اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی با اخراج افغان ها از ایران مخالفت کرده و گفته است: "نمی توانیم که همه افغانی ها را از کشور اخراج کنیم........ احمدی مقدم تاکید کرده که "چند سال قبل وقتی افغانی ها را از کشور طرد کردیم دیدیم تعداد زیادی از گاوداری ها و صنعت تولید آجر کشور متوقف شد ............ ایرانی ها جویای کار هستند اما این کارها را انجام نمی دهند و نمی روند بر سر درخت میوه بچینند......... رئیس پلیس ایران می گوید که " اگر به ما بگویند اتباع افغانی را از کشور طرد کنید ما در کمتر از سه ماه می توانیم همه را بیرون بریزیم به طوری که هیچ افغانی قابل رویت نباشد و...... رئیس پلیس ایران برای نشان دادن وضعیت افغان ها در ایران مثال می آورد که "وقتی پاکستانی ها و بنگلادشی ها را در تلویزیون می بینیم تاسف می خوریم اما اگر این افراد وارد ایران شوند کلی پیام می دهید که بیائید این افراد را جمع کنید."

از لحن و ادبیات فاشیستی و لمپنیزم اسلامی سراپا تحقیر آمیز احمدی مقدم در بر خورد به افغانستایهای ساکن در ایران مبنی بر "بیرون بریزیم، ترد کنیم، جمعشان کنیم" که بگذریم قضیه بر سر این نیست که رئیس پلیس حکومت اسلامی با دیدن وضعیت پاکستانیها و بنگلادشیها در تلویزیون "تاسف" می خورد بلکه در پشت تمام این پز و افاده های فاشیستی و سراپا توهین و تحقیر اسماعیل احمدی مقدم، وضعیت اقتصادی در حال فروپاشی میلیاردرهای حکومتی نهفته است. بیخود نیست که کارشناس اقتصادی و مشاوره دهنده حکومت اسلامی جناب صادق زیبا کلام نیز به روحانی توصیه میکند که حواسش به پناهنده گان و مهاجرین افغانستانی در ایران باشد.
بیش از سه دهه است که افغانستانیهای پناهنده و مهاجر در ایران  کار و زندگی می کنند. اگر احمدی مقدم و دیگر سران حکومت اسلامی می خواهند بدانند که اجازه اقامت تک تک این انسانهای شریف یعنی چه، باید آنرا در لابلای خشت و آجرها، ساختمانهای سربه فلک کشیده، زیرساخت جاده ها و در مجتمع های کارگری سراسر کشور جستجو کنند. دسترنج هر تک افغانسانی در ایران برای قرنها در بدنه اقتصادی ایران که سودهای کلان برای مفتخوران اسلامی تولید کرده است، در بتن ها و آجر و سیمان ساختمانهای سراسر کشور حک شده است. 
احمدی مقدم و مشاور اقتصادی ایشان زیبا کلام تعارف می فرمایند که گویا دارند از "حقوق پناهنده و مهاجر افغانی" دم می زنند. خودشان هم خوب می دانند که در صورت بازگرداندن افغانستانیهای ساکن در ایران، سودهای کلان و میلیاردی سران ریز و درشت حکومت نیز دچار ضرر و زیان جدی خواهد شد. احمدی مقدم در لباس "دفاع از ماندن افغانستانیها"  دارد نگرانی خود را از کاهش سودهای کلان که از قبل دست رنج پناهنده و مهاجر افغانستانی به جیب نامبارکشان سرازیر می شود ابراز می دارد نه از حقوق شهروندی آنان. ایشان مثل اینکه از دهنش پریده که به وضعیت وخیم گاوداریها و صنعت تولید آجر اشاره کرده است. اما سودهای کلان بر بستر کارهای پست و ارزان تنها به گاوداریها و صنعت آجر خلاصه نمی شود. تولید آجر، گاوداریها، ساختمانسازی و جاده سازی، بنادر کشور، کارهای خدماتی و دهها عرصه دیگر که حتی بسیاری از افراد بیکار کشور حاضر به انجام دادن آن نیستند توسط افغانستانیهای ساکن در ایران انجام می شود. از این رو هر پناهنده و مهاجر افغانستانی در ایران با تلاش و رنج چندین ساله اش بسیار بیشتر از امثال احمدی مقدم و نامسئولان حکومتی، حق حیات، حق اقامت و حق برخورداری از امکانات و حقوق برابر شهروندی را دارا است.

۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

گوشمالی دادن آیت الله رحیم توکل عضو سابق مجلس خبرگان رهبری



سایت "بلاغ" روز چهارشنبه 13 شهریور از ضرب و شتم عضو سابق خبرگان رهبری به دلیل نهی از منکر خبرداد. آیت‌الله رحیم توکل "به دلیل امر به معروف یک زن "بدحجاب" توسط همسر این زن مورد ضرب و شتم قرار گرفت". این اتفاق زمانی رخ داد که این زن و شوهر خودروی خود را مقابل منزل آیت‌الله توکل پارک می‌‌کنند و این عضو سابق مجلس خبرگان از زن می‌خواهد تا حجاب خود را رعایت کند.براساس این گزارش همسر این زن نیز خطاب به توکل می‌گوید: ‌"دل خوشی از شما ندارم، شما به چه حقی به خانم من بابت حجابش تذکر دادید؟" و این مشاجره به درگیری فیزیکی منجر می‌شود.همسر این زن از سوی نیرو‌های پلیس دستگیر شده است.
اقدام اعتراضی همسر این زن عمیقا ستودنی است و نشان دادن راه کاری به خانواده ها و همه مردانی است که نمی خواهند اجازه دهند مذهب و دولت در امر پوشش زنان در جامعه دخالت کنند. ایستادگی از سوی همسران و خانواده ها در پس زدن دخالتهای ماموران و نهادهای حکومت و ایجاد مانع در دست درازی به حریم زندگی خصوصی و دخالت در پوشش زنان، سبب رشد و تقویت اعتراض جمعی مردم  در کوچه و خیابان خواهد شد که دیگر مشتی اوباش اسلامی نتوانند بعنوان قیم زنان و دخالت در چگونگی نحوه پوشش آنان عرض اندام کنند. تاریخ 34 ساله این فسیل های از گور برخاسته از روز اول تا کنون، یا روسری یا تو سری بوده است اما تا کنون نتوانسته اند قوانین عصر حجری خود را بر زنان تحمیل کنند. هزینه های کلان 34 ساله نهادهای نهی از منکر و فراخوانهای آیت الله های گوناگون گویای شکست طرحهای مختلف نهی از منکر شان است.
پاسخ قاطع زنان و مردان برابری طلب می تواند ابعادی اجتماعی و سازمانیافته بخود بگیرد و حق این مفتخوان را کف دستشان بگذارند. زنان بستوه آمده از دست مشتی انگل اسلامی می توانند و قادر خواهند بود که با راه انداختن کمپین اعتراضی علیه قوانین وطرحهای نهی از منکر، پاسخی روشن به سران ریز و درشت حکومت اسلامی و دولت "اعتدال" روحانی بدهند. هر وقت و هر جا که لازم شد باید اینها را گوشمالی داد. با حرکت اعتراضی و جمعی زنان و مردان برابری طلب می توان مزاحمت افراد و عناصر نهی از منکر و طراحان آنرا عقب زد. می توان و باید کاری کرد که این بساط را جمع کنند و نتوانند به خود جرئت دهند که به نوع پوشش زنان گیر دهند. فعالین اجتماعی در میان زنان و مردان برابری طلب می توانند نقش ارزنده ای در راه اندازی کمپین ها و حرکتهای اعتر اضی در مقابل دارو دسته های نهی از منکر و نهادهای گشت ارشاد از خود نشان دهند.
6 سپتامبر 2013 

۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

انتخابات پارلمانی احزاب حاکم در کردستان عراق



ایسکرا: در هفته های اخیر تب و تاب انتخابات پارلمان کردستان عراق به موضوع روز در آنجا تبدیل شده است و اکنون نمایندگان احزاب در قدرت مشغول تبلیغات انتخاباتی هستند. روند و فضای این انتخابات چگونه است؟

عبدل گلپریان: این انتخابات قرار بود در بیستم ماه اوت برگزار شود اما بمدت یکماه بتاخیر افتاد. حال قرار است در 21 سپتامبر برگزار شود. اکنون نیز کاندیداهای هر یک از احزاب در قدرت ضمن تبلیغات انتخاباتیشان و برای بدست آوردن کرسی های پارلمان سرگرم وعده های پوچ و تو خالی به مردم هستند. بنا به گفته هر یک از نمایندگان احزاب ناسیونالیست و اسلامی که اکنون هر یک کرسی هایی در پارلمان در اختیار دارند، قبلا دعوایشان در رابطه حذف نشدن اسامی مردگان بود که در دوره های گذشته هر یک از این جریانات برای بالا بردن آرای نمایندگان خود از شناسنامه کسانیکه در قید حیات نیستند استفاده کرده بودند و در این مدت هر یک از آنها "نگرانی" خود را برای تکرار این نوع از تقلب در آرا بیان می کردند و می خواستند انتخابات را بتعویق بیاندازند تا فرصتی برای حذف اسامی مردگان داشته باشند. این در حالی است که در انتخابات های قبل نیز هر یک از این احزاب از شناسنامه مردگان وابسته به جریان خود از این ترفندها استفاده کرده اند. وقتیکه ازشان سوال می شود که چه کس یا کسانی در قبال این مسئله مسئولند، هر کدام این بی پرنسیبی ها را متوجه نهادهایی می کنند که در دست احزاب خودشان است و کسی هم پیگیر و پاسخگوی آن نیست. در این انتخابات نیز نهادهای مربوط به باطل کردن این دست از شناسنامه ها که در چهار سال گذشته بالغ بر هزاران شناسنامه غیر باطل شده را شامل می شود، قادر به ابطال آنها نبوده اند و این دور تسلسل در هر انتخاباتی در کردستان عراق همچنان بکار گرفته می شود و ادامه دارد.
از سوی دیگر جریان اصلاح طلب بنام گوران بر این اعتراض داشت که انتخابات باید سر وقت خود برگزار شود و اگر همان زمانی که برای آن تعیین شده برگزار نشود، پارلمان و حتی خودشان هم هیچ مشروعیتی نخواهند داشت. اما این حرفها همه اش نوعی تبلیغات انتخاباتی از سوی هر کدام از این احزاب است. وگرنه با این تاخیر یک ماهه و بقول اپوزیسیون گوران این پارلمان در حال حاضر مشروعیت خود را از دست داده است.
معمولا در روزهای قبل از انتخابات این سر و صداها و برای کسب یکی دو کرسی بیشتر موضوع تازه و عجیبی نیست. اما به محض تمام شدن پروسه انتخابات همه اینها کنار نهاده می شود و تنها چیزی که سرلوحه مجادلات بعدی قرار می گیرد میزان سهم دزدی و چپاول از پولهای میلیاردی است. در حال حاضر همه احزاب شریک در قدرت که هر یک سهمی از نمایندگی در پارلمان را از آن خود دارند، سرگرم تبلیغات و صرف هزینه های گزاف برای آن هستند. یکی از تلویزیونهای حکومتی در مصاحبه با عابرین در خیابان از مصاحبه شونده ای پرسید: " از نماینده ای که می خواهید به او رای بدهید چه انتظاری دارید؟". مصاحبه شونده در جواب گفت: " هزینه همین ذرق و برقی را که این احزاب با آن تمام شهرهای کردستان را آراسته اند می تواند هزاران انسان را از فقر و نداری در کردستان نجات دهد. و می گفت اینها همه اش تبلیغات است و من به هیچکدام از این نماینده ها و احزابشان کوچکترین اعتمادی ندارم. به هر رو فعلا دوران کشتی گرفتن بر سر کرسی های اضافی است. وقتی انتخابات تمام شود باز هم برای مدت چهار سال دیگر همگی دست در گردن هم به کارشان که همان چپاول، دزدی و فساد کاری که در 22 سال گذشته مشغول آن بوده اند خواهند پرداخت.

ایسکرا: پیشتر اتحادیه میهنی طالبانی و حزب دمکرات بارزانی بعنوان دو حزب اصلی و رقیب همیشه سعی کرده اند به نوعی کردستان عراق را از طرق مختلف مابین همدیگر بطور مساوی تقسیم کنند و دیگر احزاب مختلف را نیز در اطراف خود بچینند. در این انتخابات آیا همین ریتم پا برجاست؟ تعادل احزاب کوچکتر در این انتخابات چگونه است؟

عبدل گلپریان: پیشتر طالبانی در موقعیت یک رئیس جمهور بی اتوریته فرمایشی  قرار داشت و بخاطر موقعیتش در همین پست او را از مسایل مربوط به کردستان دور کرده بود و وزنه اش در کردستان بدرجاتی کاسته شده. علاوه بر این در چند سال اخیر جریان اپوزیسیون گوران نیز که از اتحادیه میهنی طالبانی بیرون زده بود تا حدود زیادی موقعیت اتحادیه میهنی را تضعیف کرد. در حال حاضر نیز عدم حضور طالبانی در صحنه سیاسی کردستان و اینکه هنوز معلوم نیست آیا همچنان در کما بسر می برد یا نه؟، عدم حضور سیاسی و فیزیکی طالبانی به یکه تازی حزب دمکرات بارزانی افزوده است. سخنان نمایندگان و سخنگویان حزب دمکرات بارزانی علیرغم اینکه همچنان به گونه ای اخلاقی از روابط و مناسبات حسنه و برابر با اتحادیه میهنی حرف می زنند اما ابراز وجود خود را بعنوان یگانه حزب برتر در کردستان عراق پنهان نمی کنند.
سران حزب دمکرات بارزانی رسما و علنا می گویند که  موقعیتی که امروز کردستان عراق در آن بسر می برد مدیون تلاشها و از خود گذشتگیهای آنان است. تلویحا و بعضا اشکارا از موقعیت برتر خود در مقایسه با اتحادیه میهنی سخن می گویند. از این رو بنا به فاکتورهایی که اشاره کردم آن ریتم سابق تا حدودی تغییر کرده است. یکی از دلایل آن نیز این است که در تقسیم موقعیت، طالبانی بعنوان رئیس جمهور عراق وارد این پست کارتنی شد اما بارزانی برای تحکیم موقعیت خود و حزب عشیره ای اش کردستان را به ملک شخصی تبدیل کرد و این تقسیم پست و موقعیتها سبب شد بارزانی موقعیت برتری در کردستان عراق برای خود و حزب و عشیره اش دست و پا کند. هیچ کدام از این عوامل به معنای محو اتحادیه میهنی نیست و آنها نیز همچنان خود را بعنوان جریان رقیب در راس قدرت با بارزانی می دانند اما مسئله این است که در این توازن تقسیم بندی قدرت و سهم خواهی، فعلا پارتی ازموقعیت بهتری از رقیب خود یعنی اتحادیه میهنی برخوردار است.
بارزانی در سخنرانی روز دوشنبه دوم سپتامبر خود که در حمایت از کاندیداهای حزب خود و در میان هوادارانش ایراد کرد، از موضعی برتر و از بالا به قدرت نمایی پرداخت. در بخشی از سخنانش گفت: "ما به دیگران احترام می گذاریم اما این بدان معنا نیست که دیگران را بالای سر خودمان قرار دهیم". "بگذارید دیگران هر چی می خواهند بکنند مسئله این است که شما صاحب موضوع هستید". بخش دیگر از سخنانش خطاب به هواداران حزبش بود مبنی بر اینکه وقت خود را صرف کسانی نکنید که با ما در ضدیت هستند، موقعیت امروز کردستان مدیون پارتی است و یا اینکه اکثریت مردم کردستان مسلمان هستند و به مسلمان بودن خود افتخار می کنند.
این سخنان پیامهایی درش خطاب به اتحادیه میهنی نهفته است که می خواست نشان دهد حزب بارزانی در راس و در اوج است. بعد از دو حزب بارزانی و طالبانی، جریان گوران بعنوان اپوزیسیون که می کوشد موقعیت بهتری برای خود فراهم کند و در فکر پر کردن موقعیت و جایگاه اتحادیه میهنی برای خود است، بعنوان حزب سوم در صحنه سیاسی کردستان عراق حضور دارد. احزاب کوچکتر نظیر حزب شیوعی، کومه لی اسلامی، جنبش اسلامی، حرکه اسلامی، حزب شیوعی و...، همچنان در موقعیت قبلی خود هستند اما بعضا این احزاب کوچکتر نیز در انجمنها و دیگر نهادهای حکومت هرم کردستان در شهرداریها مقامهای بالاتری بعنوان سهم السکوت  بهشان داده شده و پست و مقامی برای خود دست و پا کرده اند. تا جاییکه جریانات اسلامی هم مزاحمتی جدی برایشان ایجاد نکنند در چند سال اخیر پست و موقعیتهایی بهشان در تقسیم قدرت داده شده و همین امر این جریانات اسلامی را زبان دراز کرده است. همین هفته اخیر با بودجه ای که باید صرف کاهش فقر و فلاکت مردم شود، کنگره ای برای اهل تصوف را در اربیل برگزار کردند که در آن گروههای اهل تصوف بنام طریقه قادری، نقشبندی و رفاهی که از مرتجعترین گروههای مذهبی هستند در آن شرکت داشتند. تمام هزینه این کنگره که گروه های اسلامی دیگری به آن دعوت شده بودند از بودجه حکومتی تامین شد. این در حالی است که فقر و نداری و بی مسکنی همچنان در کردستان عراق بیداد می کند. نکته جالب توجه این است که کاندیداهای همین احزاب که اکنون در قدرت هستند، از واژه ای که مردم سالهاست آنرا نثار احزاب ناسیونالیست حاکم می کنند استفاده می کنند آنهم فساد حکومتی است.  

ایسکرا: یکی از تبلیغات انتخاباتی سخنگویان و کاندیداهای اتحادیه میهنی طالبانی و حزب دمکرات بارزانی گویا ورق زدن تاریخ جنگهای گذشته مابین این دو نیرو است که هر کدام دیگری را مقصر آنچه که آنرا جنگ برادر کشی نام می نهند می دانند. استدلالهای آنان در خصوص این جنگها تا چه حد می تواند برای کسب آرا و بدست آوردن کرسی های بیشتری بر دیگری برتری ایجاد کند؟

عبدل گلپریان: تاریخ جنگها و آشتی های اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان عراق و انواع بند وبست هایشان با رژیم صدام، شاه و خمینی ید طولایی دارد. برجسته ترین و متاخرترین آن جنگی بود که ما بین این دو جریان در سال 1996 بر سر قدرت و سهم خواهی بوقوع پیوست. طالبانی با کمک سپاه پاسداران مناطق تحت نفوذ بارزانی را تصرف کرد و بارزانی هم با کمک گرفتن از صدام حسین طالبانی و نیروهایش را تا داخل مرزهای ایران فراری داد و از کردستان عراق بیرون کرد. این جنگ که در آن کشته های زیادی از هر دو طرف از خود برجای گذاشت، سبب آوارگی، بی خانمانی و دربدری مردم شد. هر یک آنرا جزو کارنامه نگین طرف مقابل اسم می برد. جریان بارزانی می گوید که طالبانی سپاه پاسدران خمینی را برای کشتار وارد کردستان کرد و بجان ما انداخت و جریان طالبانی هم می گوید بارزانی ارتش حکومت صدام حسین جنایتکار را بکمک طلبید، وارد کردستان کرد و بجان ما انداخت. اکنون نیز هر یک دیگری را به خیانت متهم می کند.
می خواهم بگویم اینها پرونده ننگین هر کدام از این و دو جریان اصلی در حکومت کردستان عراق است که وقتی پای انتخابات و قدر قدرتی پیش کشیده می شود، هر یک دیگری را که تاریخچه ای بمراتب خفت بار تر از آن یکی دارد مقصر می شمارد. در جریان تبلیغات انتخاباتی و مصاحبه هایی که با برخی از کاندیداهای هر دو طرف صورت می گیرد، پرداختن به این کارنامه در مقابلشان قرار داده می شود.
این دو حزب ناسیونالیست کرد پیشنه تاریخی شان مملو از این اتفاقات بوده است که برای رسیدن به قدرت و برای رسیدن به آنچه که امروز بر آن لم داده اند، نه تنها علیه همدیگر بازیچه دست حکومتهای منطقه بوده اند بلکه شرایط بشدت دهشتناکی را طی این تاریخ به مردم کردستان عراق تحمیل کردند.

ایسکرا: به نظر شما آیا رو کردن این تاریخچه که هر کدام دیگری را بیاد سرسپردگی به خمینی و صدام می اندازند گویای برانگیختن بر افروختن و تکرار این نوع جنگها در رقابتهایشان در مقابل هم نیست؟

عبدل گلپریان: احزاب و نیروهای ناسیونالیست کرد ظرفیت هر گونه حرکت مخرب و ضد بشری را در خود نهفته دارند. تاریخشان پر از این وقایع است و برای همین ساخته شده اند. اما برملا کردن و یادآوری این فجایع نسبت به همدیگر در چنین مقطعی، فقط خاصیت تبلیغاتی برای کسب آرای بالا و بدست آوردن کرسی های بیشتری است. اگر امروز فعلا قادر نیستند با توپ و تفنگ همان تاریخ گذشته شان را تکرار کنند به این خاطر است که قوانین و قواعد بازی قدرت از سوی آمریکا و غرب را پذیرفته اند  اما روش امروزشان درست در خدمت کسب برتری و قدر قدرتی هر کدام بر دیگری و حاکم بلامنازع بر سرنوشت مردمی است که تحت سیطره اینها و حمایتهای آمریکا و غرب روز بروز محروم تر و دردمند تر می شوند و همچنان در فقر، نابرابری و شرایط بشدت تبعیض آمیز قرار دارند.

ایسکرا: آنگونه که پیداست بنظر می رسد شهرهای اصلی کردستان عراق نسبت به سالهای گذشته بسیار تغییر کرده و بدرجاتی نسبت به بخشهای جنوبی یعنی مناطق عرب نشین سیمای توسعه یافته ای بخود گرفته است. آیا این سطح از رشد و رفاهیات برای مردم رضایت بخش نیست؟ از سوی دیگر شرایط و اوضاع امنیتی مردم قابل مقایسه با مناطق عرب نشین نیست. فکر نمی کنید چنین شرایط و موقعیتی برای مردم رضایت بخش باشد؟ موضع مردم در قبال این انتخابات چیست؟

عبدل گلپریان: بله درست است تغییرات چشمگیری در سیمای شهرهای اصلی کردستان عراق صورت گرفته است. شرکتهای سرمایه گذاری، هتلها، مراکز خدماتی، ساختمانسازی و راه اندازی پروژه های تجاری و بازرگانی زیادی در حال گسترش است و اصلا قابل مقایسه با مناطق جنوبی و عرب نشین در عراق نیست. اما این تغییرات و سرمایه گذاریهای کلان که در این سالها در کردستان عراق صورت گرفته است، در خدمت طبقه حاکم و احزاب در قدرت قرار دارد. این تغییرات و این سرمایه گذاریها و سود حاصله از فروش نفت و درآمدهای دیگر، طبقه ای را به عرش اعلا رسانیده است که در ناز و نعمت زندگی می کند و از سوی دیگر مردم تنگدست جامعه کردستان عراق در بسیاری از شهرها و روستاها هنوز از نداشتن آب آشامیدنی، از برق، مدرسه و بویژه خدمات درمانی و بیمارستانها در رنج هستند. حتی در همان شهرهای اصلی که ساختمانهای سر بفلک کشیده و هتلهای مدل غربی در آنها احداث شده است، مردم هنوز از کمبود دکتر و دارو می نالند. آمار کارگران مهاجر در کردستان عراق از کشورهای عربی و آفریقایی گرفته تا کارگرانی از ایران، افغانستان، فلیپین، بنگلادش و کلا جنوب شرقی آسیا طی این چند سال اخیر نیروی تولید کننده در ساختمانسازی و بخشهای خدماتی هستند. دستمزدهای ناچیز، عدم امنیت شغلی و دهها بی حقوقی دیگر نسبت به آنها اعمال می شود. همه اینها را هر کسی می تواند در میدیای  خود این احزاب بخوبی مشاهده کند. می خواهم بگویم که رونق و شکوفایی کنونی در شهرهای اصلی نظیر اربیل، سلیمانیه، دهوک و بعضی از شهرهای دیگر ایجاد زیرساختها و به گردش درآوردن سرمایه هایی است که سود حاصله از آن بجیب سران و مسئولین احزاب در قدرت سرازیر می شود نه برای برطرف کردن درد و رنج مردم فقیر و تنگدست.
در جریان تبلیغات انتخاباتی اخیر، مردم زیادی در سراسر کردستان عراق ضمن اینکه از عدم تحول و دگرگونی در کار و زندگیشان ناراضی و معترض هستند، همین بخش ستم دیده و زیر پا له شده نیز اکنون دیگر دنبال وعده های انتخاباتی راه نمی افتند. تلویزیونهای "مستقل" برای اینکه نشان دهند که "دمکراسی" در کردستان عراق حاکم است، با مردم در مورد انتخابات به گفتگو می نشینند و هر کس سنخنان این مردم بجان آمده را  گوش دهد، پاسخهای در خور و دندان شکن آنان به تبلیغات کاندیداهای این احزاب و  به وعده های سر خرمن آنان را بخوبی درخواهد یافت. برای اینکه تصویر واقعی تری از فضای سیاسی و انتخاباتی در کردستان عراق داشته باشید می توانم بگویم که احزاب ریز و درشت در قدرت همراه با کاندیداها و هوادارانشان در یک جبهه در تقابل انتخاباتی و برای شیره مالیدن بر سر مردم، دارند خوش رقصی های تبلیغاتیشان را بنمایش می گذارند و طرف دیگر قضیه اکثریت مردمی هستند که طی 23 سال حاکمیت این احزاب همچنان در وضعیت نابسامان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بسر می برند.     

۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

قتل عام تلحاصل و تلعرن و صحنه گردانان اصلی در کردستان سوریه



روز یازدهم شهریور 1358 و در ادامه فرمان حمله خمینی به کردستان، فاجعه قتل عام مردم قارنا توسط سپاهیان اسلامی خمینی روی داد. ملاحسنی یکی از مرتجعین محلی همراه تعداد زیادی از پاسداران و با استفاده از دو دستگاه تانک جهت ایجاد رعب و وحشت به روستای قارنا در محور نقده به پیرانشهر یورش بردند. روستای قارنا که بیخبر از تمام جنگ ودرگیریها بود توسط این ستون اشغال شد و پاسداران رژیم همه مردم روستا از کوچک و بزرگ را به رگبار بستند که در نتیجه این تهاجم ضد بشری 68 انسان از کودک، پیر و جوان را قتل عام کردند. آنزمان دستگاه تبلیغاتی خمینی برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت خبر آنرا بعد از 20 روز منتشر کرد.
در روزهای نزدیک به سالگرد این جنایت ضد بشری، باندهای اسلامگرای النصر وابسته به القاعده در هفته گذشته با یورش به تلحاصل و تلعرن 70 انسان بی دفاع از زن و کودک پیر و جوان را قتل عام کردند. این جنایت ضد انسانی می توانست تنها از عهده مشتی اجیر شده اسلامی برآید که فقط مختص به باورهای  جریانات اسلامگرا از جنس جمهوری اسلامی است. این دارو دسته اسلامی به این کشتار دسته جمعی قناعت نکرده و صدها نفر از مردم آنجا را بگروگان گرفتند که تا کنون 75 نفر از آنان آزاد شده اند و هنوز از سرنوشت بقیه دستگیر شده گان اطلاعی در دست نیست. کشتار و قتل عام در تلحاصل و تلعرن از نوع همان کشتار و قتل عامی است که باندهای اسلامی خمینی در قارنا بوجود آوردند. جوهر، ماهیت و ضرورت وجودی این شبکه های کشتار انسان بر اساس آیه های قرآن، قوانین و سنتهای اسلامی و همچنین برگرفته از دستورات و فرامین سران این دارودسته های اوباش اسلامی در هزارو چهارصد سال قبل است که سران جمهوری اسلامی از فاجعه قارنا تا به امروز و دستجات اسلامگرای دیگرسالهاست آنرا علیه انسان بکار می بندند. 
آنچه که امروز در کردستان سوریه توسط این جریانات صورت می گیرد، همان سنت و میراثی است که خمینی و جمهوری اسلامی بعد از بقدرت رسیدنشان با خود به ارمغان آوردند. وجه تشابه جنایتی که در تلحاصل و تلعرن با آنچه که در قارنا روی داد در این است که در هر دو جنایت و کشتارهای اینچنینی از سوی جریانات اسلامی صورت گرفته است.
حکومت سیاه خاندان بشاراسد که از همدستان جمهوری اسلامی بشمار میرود، در طول دوران زمامداریشان بر مردم کردستان سوریه آنان را از ابتدایی ترین حقوق شهروندی خود محروم کرده بودند. ستم و نابرابری علیه آنان تا آندرجه غیر انسانی بود که حتی شهروندان کرد سوریه از داشتن شناسنامه برخوردار نبودند. بعد از شروع انقلاب مردم سوریه علیه حکومت بشار اسد، مردم کردستان سوریه خود را از دایره حاکمیت دولت و حکومت بشار اسد خارج ساختند و اکنون احزاب ناسیونالیست کرد اوضاع این مناطق را تحت کنترل خود دارند. تمکین مردم به قدر قدرتی این احزاب در مقابل بی حقوقی هایشان که حکومت اسد بر آنان اعمال کرده بود و از طرفی بخاطر وحشی گری جریانات اسلامی که فجایعی از نوع تلحاصل و تلعرن را خلق کردند، شاید فعلا بعنوان موهبتی بنظر آید. با ضرباتی که اسلام سیاسی از انقلابات منطقه خورد و همچنین بعد از رفتن اسد که یکی از متحدین رژیم اسلامی است بیگمان دارو دسته های اسلامی ضعیف تر و بشدت حاشیه ای خواهند شد و مردم کردستان سوریه درخواهند یافت که احزاب ناسیونالیست کرد نیز تنها برای سهم خواهی از قدرت بر زخم ده ها ساله آنان سوار شده اند.
شاید از خوش شانسی مردم کردستان سوریه باشد که رژیم اسد بخاطر تمرکز نیروی نظامی در جنگ با ارتش آزاد و دیگر جریانات درگیر در این جنگ و برای سرپا نگه داشتن قدرت و حکومت خود، اولویت قدرت نظامی و کشتار را به مناطق مرکزی و جنوبی کشور اختصاص داده است و به همین دلیل قادر نبوده است که در شمال سوریه بطور مستقیم جبهه جنگی نظیر آنچه که در ابعاد سراسری در حال انجام است علیه مردم کردستان سوریه بگشاید.
مردم کردستان سوریه از زیر تسلط و جنایات دهها ساله خاندان اسد فعلا خارج شده اند اما از سویی با توحش و بربریت نیروهای اسلامگرا در قتل عام مردم و رواج قوانین شریعه روبرو هستند و از سوی دیگر تحت سیطره احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد که تلاش می کنند مدل بارزانی و طالبانی را در آنجا احیا کنند در آمده اند. اخیرا سران دو حزب ناسیونالیست کرد در کردستان سوریه، مسلم صالح و عبدالحکیم بشار در مسافرتهای جداگانه خود به تهران و آنکارا نشان داده اند که با امید بستن به دولتهای مخالف و موافق حکومت اسد یعنی جمهوری اسلامی و ترکیه می توانند موقعیت خود را در این منطقه تحکیم ببخشند. علاوه بر این پای دیگر احزاب ناسیونالیست کرد سوریه در کنگره ملی کرد که بارزانی تدارک آن را دیده است قرار دارد. با مشاهده این اوضاع از هم اکنون معلوم است که چه سرنوشت غم انگیزی زندگی مردم این منطقه را دارد رقم می زند. هر کدام از جریانات و نیروهای دخیل در اوضاع کردستان سوریه از دولتهای ایران، ترکیه و حکومت اقلیم بارزانی گرفته تا جریانات اسلامگرا و احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان سوریه همگی بر روی جنازه های لت و پار شده مردم محروم و ستمدیده آنجا، سرگرم سرمایه گذاری برای حال و آینده خود هستند.
متاسفانه جریان یا نیرویی که بتواند تمامی این بساط را کنار بزند و از موضع خواست و مطالبات انسانی و طبقاتی مردم و کارگر کرد درکردستان سوریه ابراز وجود کند و سخنگوی خواستهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه آنان باشد هنوزدرمیدان حضور ندارد. عدم حضور چنین گرایش و نیرویی سبب شده است که سرنوشت آنان در دستان جریانات ناسونالیست و اسلامگرا از یک سو و از سوی دیگر دولتهای مرتجع منطقه مورد معامله قرار گیرد. کردستان سوریه نیازمند نیرویی چپ و کمونیست است که در دفاع از خواستهای کارگران و مردم ستمدیده بساط بازیگران کنونی را برهم بزند.
13 اوت 2013

مروری بر تاریخچه 28 مرداد 1358 و فرمان حمله خمینی به کردستان




انقلاب  ۱۳۵۷ با خواست الغای دیکتاتوری و برقراری آزادی های فردی، سیاسی و اجتماعی در روز ۲۲ بهمن بدون توجه به عربدهای خمینی مبنی بر: «فرمان قیام نداده ام!» با قدرت مردم مسلح و قیام کننده، رژیم شاه و خاندان پهلوی را  سرنگون ساخت و به حاکمیت 2500 ساله شاهنشاهی  پایان داد.
در تمام مراکز تجمع اعم از کارخانه و اداره و محلات، شوراهای مردمی برپا شدند، مردم در خیابانها، کارخانه و مراکز کار تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی را تصویب و به اجرا میگذاشتند.
اما ضد انقلاب اسلامی که به رهبری خمینی و شبکه  عنکبوتی مساجد و در تبانی و همکاری آشکار با دولت آمریکا و دول اروپایی بعنوان آلترناتیو حکومت متحدشان ( شاه ) و با هدف سرکوب چپ و انقلاب شکل گرفته بود بیکار ننشست.
از نظر آنها دوران استقرار جمهوری اسلامی بر استخوانهای خرد شده انقلاب و به عقب راندن مردم از مطالباتشان آغاز شده بود. تاریخی آغاز شد که به مراتب دهشتناکتر از دواران سلطنت شاه بود.تعرض به مردم در تمام ابعاد سیاسی و احتماعی آغاز شد. خلع سلاح مردم، تعطیل کردن شوراها، حجاب اجباری و استقرار سیاهترین قوانین سرکوب علیه جامعه آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد. زنان اولین هدف تعرض اسلامی به کل جامعه و انقلاب ضد دیکتاتوری دوران شاه بودند
روح الله خمینی رهبر اصلی ضد انقلاب  و اوباش حزب الله در روز شانزدهم اسفند ماه ۵۷ طی سخنانی در مدرسه فیضیه خطاب به طلاب علوم دینی گفت : "زن‌های اسلامی عروسک نیستند. زنان اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند نه این‌که خودشان را بزک کنند!"، "زن‌ها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار می‌کنند، زن‌ها باید وضع خودشان را عوض کنند. البته کار در ادارات ممنوع نیست، اما باید زنان با حجاب اسلامی باشند.!"  "به من گزارش داده‌اند که در وزارتخانه‌ها زن‌های لخت هستند و این خلاف شرع است!"
در فردای این روز عباس امیرانتظام  سخنگوی دولت بازرگان در مصاحبه‌ای مطبوعاتی در پاسخ به این سوال که «آیا دولت دستور امام را در مورد حجاب تایید می‌کند؟» گفت: «هیچ دستوری از طرف امام نیست که مورد تایید دولت نباشد.» و طالقانی ملای به اصطلاح دمکرات گفت: «اشتباه می کنند خانم‌های ما اگر یک روسری روی سرشان بگذارند، این‌ها از حیثیت آن‌ها کم خواهد شد و از شخصیت‌شان کاسته خواهد شد؟، نه، بلکه از این جهت که قطع نظر از مسلمان بودن حافظ سنت شرقی هستند و این سنت شرقی، اصالت است. اگر یک کشوری بخواهد مستقل باشد، معنایش این نیست که فقط دروازه‌هایش را محدود کند بر روی دنیا، این است که سنتش را حفظ کند، معارف را حفظ کند، شخصیت‌ها را حفظ کند.»
بلافاصله بعد از فرمان خمینی اوباش هوادار او با بطری های اسید و چماق به خیابانها سرازیر شدند و با عربدهای "یا روسری یا توسری!" زنان را مورد حمله قرار دادند.پاسخ زنان و مردان آزاده اما مبارزه بود و تعرض.بسیاری از احزاب و سازمانهای سیاسی و چپ علیرغم نداشتن افقی روشن در هدایت انقلاب اما ترفندهای حکومت تازه بقدرت رسیده را به چالش کشیدند. سازمانهای سیاسی عمدتا در تهران به فعالیتهای علنی، طرح خواست و مطالبات انقلاب، برگزاری میتینگهای بزرگ و در افشای ماهیت مذهب و حکومت تازه بقدرت رسیده اسلامی همچنان به فعالیتهای خود برای به ثمر رسانیدن انقلاب  ادامه می دادند. از 22 بهمن تا 30 خرداد 60 یعنی بمدت دو سال و 7 ماه حکومت اسلامی بعلت تلاش مردم برای تحقق آرمان و آرزوهای انقلاب، هنوز قادر نشده بود خود را تثبیت کند. در 30 خرداد 1360 است که تهاجم وسیع ضد انقلاب اسلامی علیه انقلاب مردم با شدت و حدت هر چه تمامتر به میدان آمد.
در مراکز کارگری، در کردستان و ترکمن صحرا طرح اداره امور از طریق شوراهای منتخب کارگران و مردم بمیان کشیده شد. در جاهایی عملا شوراها در حال تشکیل و شکل گیری بودند. هراس حاکمان جدید از اداره امور توسط خود مردم و شوراها از زبان بنی صدر که گفت "شورا پورا مالیده" ضدیت خود را با آنچه که خواست انقلاب مردم بود اعلام کردند.
جریان مذهبی دست ساز دول غرب که بعنوان آلترناتیو حکومت شاه داشت سرهم بندی میشد بجز عناصری که می کوشیدند خود را در مسجد حسینه سنندج سازمان دهند در کردستان پایگاه و نفوذی نداشت. ارتجاع محلی به سرکردگی مفتی زاده نیز برای پیدا کردن پایگاه و نفوذی در کردستان و ابتدا با همکاری طرفداران خمینی جبهه ای علیه مردم، سازمانهای سیاسی و چپ تشکیل دادند. مردم شهرهای کردستان از همان ابتدای ظهور دایناسورهای اسلامی به این از گور برخاستگان اسلامی نه گفتند.  همزمان با قیام بهمن 57 پادگانها و دیگر مراکز نظامی یکی پس از دیگری بدست انقلابیون و مردم در شهرهای کردستان تسخیر شد.
شهر سنندج بدلیل حضور قدرتمند چپ و رادیکالیسم اجتماعی اش به مرکز تحولات سیاسی شهرهای کردستان تبدیل شد.  سازمانهای سیاسی، اعم از کومه له، حزب دمکرات کردستان ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق و چندین سازمان و گروهای چپ و کمونیستی دیگر، جمعیتها و دیگر کانونهای دمکراتیک از شمال تا جنوب کردستان هر یک در ادرات و نهادهایی که به تصرف در آورده بودند دفتر و مقر خود را دایر کردند. تاقبل از  نوروز خونین 58 از جریان مذهبی که قرار است کل جامعه ایران را به تباهی بکشاند خبری نیست. دارو دسته ارتجاع محلی مفتی زاده همراه با چند نفر از هواداران خمینی در صدد باز کردن جای پایی برای ضد انقلاب اسلامی بر آمدند.
مفتی زاده محل استانداری سنندج را به کانون تجمع اوباشان خود تبدیل کرد و صفدری نماینده خمینی پادگان سنندج را برای ادامه سرکوب قیام و انقلاب مردم بر گزید. مابین این دو جریان مذهبی در رقابت با هم و حفظ برتری طلبی یکی بر دیگری اختلافاتی بروز کرد که منجر به درگیری و کشته شدن یک نفر و زخمی شدن سه نفر دیگر در شهر سنندج شد. این اتفاق در روز 26 اسفد 57  سبب شد که تظاهرات گسترده ای در سنندج علیه این دو جریان مذهبی شکل بگیرد. مردم به مقر استقرار صفدری حمله می کنند و بساط این جریان را در هم می پیچند. این واقعه بهانه ای در دست خمینی برای خلقاندن نوروز خونین سنندج گردید.
از سوی دیگر در شمال کردستان یعنی در شهر مهاباد از جانب نیروهای سیاسی و کومه له به مسئولین حزب دمکرات پیشنهاد تصرف پادگان مهاباد داده شد. حزب دمکرات به بهانه اینکه پادگان یک پاسگاه معمولی نیست پیشنهاد آنان را غیر عملی دانست. روز 24 بهمن در اطراف پادگان درگیری شروع شد و افراد درون پادگان دست به مقاومت زدند. در جریان این درگیریها 56 نفر زخمی شدندکه تعدادی از آنها جان باختند.
روز 30 بهمن ماه 57 پادگان مهاباد به تصرف مردم در آمد اما حزب دمکرات تمامی اسلحه و مهمات آنرا در اختیار خود گرفت. رادیو تهران در خبر ساعت دو بعداظهر خود خبر تصرف پادگان را اعلام کرد.
علیرغم اینها حزب دمکرات کردستان دو فاکتو در وقایع کردستان نقش بازی می کرد. از سویی تحت تاثیر فضای انقلابی و ایستادگی مردم در مقابل خمینی ظاهر می شد و از سوی دیگر آشکار و پنهان به خمینی پیام صلح میداد و از بالای سر مردم  با او ملاقات می کرد. اگر خمینی کمترین امتیازی به حزب دمکرات می داد حاضر می شد در مقابل خواستهای انقلابی مردم کردستان مستقیما بایستد.
روز 29 بهمن دولت موقت هیئتی را به ریاست داریوش فروهر به مهاباد فرستاد. سفر فروهر و هیئت همراه او به مهاباد موثر واقع نشد. در همین روز ادامه مذاکرات هیئت موقت دولت در مهاباد با نمایندگان شوراهای مختلف شهرهای کردستان بکار خود ادامه دادند. نمایندگان شوراهای مختلف شهرهای کردستان در جلسه ای تصمیم گرفتند که هیئتی را برای مذاکره با هیئتهای اعزامی دولت موقت و تدوین خواست و مطالبات مردم کردستان برگزینند. این هیئت عبارت بود از عزالدین حسینی، عبدالرحمن قاسملو، فواد مصطفی سلطانی، صلاح مهتدی و غنی بلوریان.
مهاباد و سنندج نقاط کلیدی برای دیگر شهرهای کردستان بود. قبل از تصرف پادگان مهاباد ستاد لشکر سنندج در محل باشگاه افسران و چندین مرکز نظامی دیگر بدست مردم و سازمانهای سیاسی تصرف شده بود. نیاز مبرمی به اسلحه برای تسخصیر پادگان سنندج وجود داشت. تلاشها برای تصرف کامل پادگان نتیجه نداد چرا که نیروهای اعزامی ارتش از طریق هوایی مدام برای تقویت پادگان سنندج نیرو اعزام می کردند. در جریان کوشش برای تسخیر پادگان سنندج، تعدادی از مردم که از پادگان بطرف شهر و سنگرها تیراندازی می شد کشته و زخمی شدند.
همزمان با درگیریهایی که در اطراف پادگان سنندج ادامه داشت مردم خشمگین به شهربانی و ستاد لشکر 28 که هر دو قبلا خلع سلاح و باز سازی شده بود حمله کرده و مجددا بتصرف خود در آوردند همچنین  رادیو تلویزیون سنندج  را نیز بتصرف خود در  آوردند.در محل تصرف شده ستاد لشکر 28 مسئولین سازمانهای سیاسی اقدام به برپایی شورایی بنام " شورای موقت انقلاب " برای رهبری و هدایت اوضاع می کنند. شورای موقت انقلاب پیرامون وقایع نوروز خونین سنندج اقدام به انتشار اطلاعیه هایی می کرد.
این اطلاعیه ها توسط سخنگوی شورا صدیق کمانگر از رادیو سنندج قرائت می شد. از سوی دیگر پاسگاه ها، مراکز ژاندارمری در مسیر جاده سنندج مهاباد و در نزدیکی شهرهای دیواندره، سقز، بوکان و میاندواب و دیگر شهرهای کردستان یکی پس از دیگری به تصرف مردم و سازمانهای سیاسی که اکنون تا حدودی مسلح شده بودند درآمد.
اوضاع جنگی در سنندج و نگرانی دولت موقت از سقوط کامل پادگان این شهر، خمینی را به هراس انداخت. او رئیس کل ستاد ارتش سرلشکر قرنی را مامور پایان دادن به اوضاع کرد. خمینی در اطلاعیه ای که از رادیو تهران پخش شد با به تحریک درآوردن احساسات مردم مبنی بر اینکه ضد انقلاب خانواده نظامیان مستقر در پادگان را بگروگان گرفته است دستور حمله به کردستان را صادر کرد.  لشکریان خمینی از راه زمین و هوا سنندج را مورد حملات خود قرار دادند.
فرستادن هیئت دولت موقت بنوعی وقت گذرانی بود تا طرح حمله به سرتاسر کردستان را تکمیل کنند. از یکطرف حملات هوایی ارتش و سپاه پاسداران و از سوی دیگر مذاکرات هیئت دولت موقت با نماینده گان مردم و سازمانهای سیاسی مسلح، اوضاع را بشدت پیچیده کرده بود. جنگ بشدت ادامه داشت و شهر سنندج نوروز خونینی را از سر می گذراند. بیمارستانها و درمانگاهها گنجایش کشته و زخمیها را نداشتند.
روز دوم فروردین جلسه ای با شرکت شورای موقت انقلاب و به ریاست وزیر کشور تشکیل می شود. در این مذاکرات تصمیم گرفته می شود که شورایی برای اداره امور شهر سنندج از طریق انتخابات عمومی تعیین شود. در این مذاکرات مقرر می گردد که ژاندارمری، شهربانی، شورای انقلابی سنندج، ستاد انقلاب اسلامی منحل شود و ارتش نیز حق عبور مرور در شهر را نداشته باشد.بدینترتیب تا انتخاب شورای شهر سنندج موقتا کمیته ای مرکب از 2 نفر از نمایندگان نیروهای چپ، 2 نفر از نمایندگان مسلمان و نماینده ای از سوی طالقانی انتخاب شدند.
روز سوم فروردین 58 میتینگ بزرگی با شرکت دهها هزار نفر در میدان اقبال سنندج برگزار شد. در این میتینگ هیئت، دولت آزادی زندانیان در پادگان، مجازات محرکان و عاملان کشتار سنندج، رفع کامل سانسور دولتی از رادیو تلویزیون و تامین جانی و شغلی نظامیان را تضمین کرد. در این میتینگ بنی صدر به هنگام سخنرانی اش خودمختاری را سر آغازی برای تجزیه طلبی ایران عنوان کرد. مردم حاضر در میتینگ با سردادن شعارهای پی در پی به او امکان ادامه سخنرانی اش را ندادند. تمام ماموریت هیئت دولت موقت نه در جهت پایان دادن به درد و مشکلات موجود و تامین خاستهای مردم بلکه تلاشی موقت برای آرام کردن اوضاع بود. در جریان مذاکرات بعدی سرلشکر قرنی بعنوان مسئول کشتارهای تا آن مقطع در سنندج شناخته شد و از کار برکنار و سرلشکر ناصر فربد بجای او منصوب شد.
در بحبوحه وقایع کردستان، روز 5 فروردین 58 میتنگی از سوی کانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن برای طرح خواستهای خود و پشتیبانی از مردم سنندج برگزار شد.  این میتینگ علیرغم اینکه اطلاع رسانی شده بود و از سوی دولت موقت برای برگزاری آن تضمین داده شده بود، با نقشه از پیش طرح ریزی شده توسط عوامل مسلح کمیته جریان مذهبی خمینی به گلوله بسته شد.
برخلاف شهر سنندج که در ظاهر امر هیئت حل اختلاف بدانجا فرستاده می شد، هیچ گونه اقدامی برای رسیدگی به خواستهای مردم ترکمن انجام نگرفت. اوباشان مسلح خمینی بمدت 8 روز بی وقفه به سرکوبی مردم ترکمن پرداختند. تعدادی زیادی کشته و زخمی شدند. مردم کردستان و نیروهای سیاسی که خواستها و مطالبات مردم ترکمن را همسو با خواست و مطالبات خود می دیدند با اطلاعیه و بیانیه های مختلف از مبارزات مردم ترکمن حمایت کردند. جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب روز هشتم فروردین 58 یک کاروان پزشکی و تدارکاتی جهت کمکهای ضروری و اضطراری برای کمک به مردم ترکمن به آنجا فرستادند.
متاسفانه مینی بوس حامل امدادگران در مسیر راه مابین جاده بیجار زنجان به درون رودخانه "زرده کمر" سقوط کرد و 9 نفر از بهترین و عزیزترین انقلابیون جان خود را از دست دادند.
پخش خبر جانباختن این عزیزان غم و اندوه فراوانی را بر شهر سنندج حاکم کرد. در روز خاکسپاری این عزیزان صد هزار نفر از مردم سنندج و منطقه در یک راه پیمایی یاد آنان را گرامی داشتند و سیاستهای جنگی تازه بقدرت رسیدگان را محکوم کردند.در بحبوحه اوضاع جنگی در کردستان و ترکمن صحرا، از طرف جانوران اسلامی تازه بقدرت رسیده رفراندوم  جمهوری اسلامی "نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیشتر" که از زبان خمینی جاری شده بود در کردستان از سوی مردم، انجمنها، نهادهای دمکراتیک، و سازمانهای سیاسی با بی اعتنایی مواجه شد و در آن شرکت نکردند.
کمیته موقت 5 نفره ای که مامور تدارک انتخابات شورای شهر سنندج شده بود مقدمات انتخابات و شرکت کاندیداها را فراهم نمود. از افراد مستقل، از سازمانهای سیاسی چپ و راست خود را برای نمایندگی در این شورا کاندید کردند.
روز 24 فروردین 58 علیرغم کارشکنی های دارو دسته ملا احمد مفتی زاده که به روند انتخابات اعتراض داشتند اکثریت عظیمی از مردم سنندج در 68 حوزه انتخاباتی به پای صندوقهای رای رفتند و 11 نفر را بعنوان اعضای اصلی و 6 نفر را بعنوان اعضای علی البدل انتخاب کردند. این شورا تا یورش سراسری و فرمان حمله خمینی به کردستان در روز 28 مرداد 58 نزدیک به مدت 5 ماه فعالانه و با جدیت به انجام وظایف خود در رفع موانع و مشکلات مردم گام برداشت.
آرامش نسبی شهر سنندج و اداره امور توسط شورای شهر زمینه دخالت مردم در اداره امور زندگی خود را فراهم کرده بود. شوراهای محلات یکی پس از دیگری در حال شکل گیری بود. یک فضای باز، آزاد و سیاسی فراهم شده بود. جمهوری اسلامی و ارتجاع محلی از این وضع خشنود نبودند. سکان امور در دست مرتجعین تازه بقدرت رسیده و اراذل و اوباش احمد مفتی زاده قرار نداشت . اینها مرتب در صدد مانع تراشی در مقابل فضای موجود بودند.
در همین اثنا از سوی حزب دمکرات کردستان ایران در شهر نقده یک میتینک بزرگ برگزار شد که مورد هجوم مسلحانه قرار گرفت و تعدای کشته و زخمی و نزدیک به صد نفر از طرفین درگیر و به گروگان گرفته شدند. مردم مغازه ها را بستند و شهر به حالت تعطیل درآمد. روز بعد دو هیلی کوپتر در آسمان شهر ظاهر شد. از سوی پاسداران و نیروهای رژیم راههای منتهی به نقده بسته شد. رژیم مذهبی خمینی با طرح و نقشه قبلی اعزام نیروهای سرکوب به نقده را که کرد نشین بود از ارومیه که ترک زبان بود اعزام کردند.
از آنجا که مستقیما قادر به شکستن اراده مردم در دفاع از دستاورهای قیام  نبودند، هر دم در صدد طرح و توطئه جدیدی بر می آمدند. این ترفند بر این استوار بود که با راه انداختن جنگ ترک و کرد اوضاع منطقه را تحت عنوان جنگ بین ترک کرد قلمداد کنند تا بهتر بتوانند نیروهای ارتش و سپاه را به منطقه گسیل دارند و به این بهانه کردستان را به اشغال نظامی خود درآورند. مذاکرات نمایندگان حزب دمکرات با خمینی و شریعتمداری در خصوص وقایع نقده در جریان بود که جریان مرتج محلی احمد مفتی زاده در سنندج بحران دیگری آفرید.
ارتجاع محلی به رهبری ملا احمد مفتی زاده در میان مردم بشدت منفور بود. نیروهای این جریان را تعدای لمپن اسلامی طرفدار او تشکلیل می دادند. مفتی زاده که می کوشید تا موقعیت و قدرتی بدست آورد و بعنوان ابزار سرکوب رژیم بحساب آید، با تحصن خود و هوداران چماق بدستش در مسجد جامع سنندج به اذیت و آزار هرکسی که از آن مسیر عبور می کرد می پرداختند. افراد چپ را شناسایی کرده، می گرفتند و در داخل حوض مسجد می انداختند.این کارشان چندان موفق نبود. نیروهای مسلح این جریان مذهبی در تدارک این بودند که به دفاتر نیروهای سیاسی و جمعیتهای دمکراتیک حمله کنند. پشتیبانی مردم از نیروهای سیاسی چپ در سنندج طرح و توطئه این جریان را یکی پس از دیگری نقش بر آب می کرد.
در روز 23 تیرماه 58 بدعوت اتحادیه دهقانان مریوان و گروههای سیاسی مختلف عمدتا چپها تظاهراتی در رابطه با سانسور و تبلیغات زهرآگین علیه مردم کردستان در مقابل رادیو تلویزیون مریوان براه افتاد.تظاهرات کنندگان مرکب از مردم مسلح و اتحادیه دهقانان مریوان در اطراف مدرسه قرآن مفتی زاده، علیه پاسداران محلی و همکاری نیروهای حزب دمکرات کردستان عراق مسعود بارزانی که به"قیاده موقت" معروف بوده و در ساختمان ساواک مریوان مستقر بودند شروع به شعار دادن می کنند.
جمعیت خواهان تسلیم شدن آنان می شوند. سرکرده پاسداران محلی قول تسلیم شدن می هد. همینکه جمعیت بطرف ساختمان حرکت می کنند افراد مکتب قرآن و پاسداران محلی مستقر در آن بسوی جمعیت تیراندازی می کنند که دو نفر از اعضای اتحادیه دهقانان و یک نفر کارگر شهرداری کشته می شوند. با مشاهده این وضع مردم خشمگین همراه با نیروهای مسلح اتحادیه دهقانان به مقر مکتب قرآن حمله می کنند و تمامی اسلحه و مهمات درون این مرکز بدست مردم و اتحادیه دهقانان می افتد. رژیم این واقعه را دستاویزی برای یورش جدیدی به کردستان قرار می دهد. از طریق هوا شروع به اعزام نیروهای نظامی به مریوان می کند. در مسیر مریوان به سنندج واحدی از افراد مسلح جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب را خلع سلاح و دستگیر می کنند. فواد مصطفی سلطانی رهبر و سازماندهنده اتحادیه دهقانان برای جلوگیری از تحمیل جنگ دیگری به مردم کردستان و این بار در مریوان، اعلام می کند "اگر نیروهای رژیم به داخل شهر مریوان بیایند ما از شهر کوچ خواهیم کرد.
بدینترتیب غروب روز 30 تیر ماه 58  کوچ تاریخی مردم مریوان برای جلوگیری از ترفندهای جنگ افروزانه خمینی به منطقه ای دیگر در کردستان آغاز می شود. مردم مسلح و نیروهای اتحادیه دهقانان به اطراف روستای کانی میران در کنار دریاچه زریبار کوچ می کنند. برای جلوگیری از چپاول و غارت اموال مردم در داخل شهر توسط نیروهای رژیم و پاسداران محلی، واحدهای مسلحی در بلندیهای مشرف بر شهر مریوان مستقر می شوند.نمایندگان دولت موقت هراسناک از کوچ مردم مریوان برای مذاکره به مریوان می روند. مذاکرات بی نتیجه می ماند.
همزمان با اعزام نیروهای سرکوبگر از راه هوایی به مریوان، رژیم اسلامی برای تقویت این نیروها از طریق زمینی یک ستون از نیروهای نظامی مکانیزه خود را از کرمانشاه عازم مریوان می کند. این ستون برای رسیدن به مریوان می بایست از کامیاران عبور می کرد.خبر اعزام این نیرو توسط فعالین سیاسی در محل به اطلاع مردم کامیاران می رسد. مردم کامیاران در گرمای طاقت فرسای تیرماه 58 خود را به جاده مسیر ستون می رسانند و بر روی آسفالت بست می نشینند.
فرمانده ستون را متوقف می کند و به میان جمعیت می رود تا علت را جویا شود. نمایندگان مردم می گویند ما نخواهیم گذاشت که شما برای کشتار مردم مریوان عازم آن منطقه شوید. اگر قصد رفتن دارید باید از روی جنازه های ما رد شوید. فرمانده ستون دستور به بازگشت و عقب نشینی به کرمانشاه را می دهد.این اقدام انقلابی و جسورانه مردم کامیاران یک پیروزی بزرگ محسوب شد که در سرتاسر کردستان با تمجید از آن یاد شد و بر روحیه مبارزاتی مردم کامیاران و شهرهای دیگر کردستان اثر گذاشت.
مردم کوچ کرده مریوان در اردوگاهی اطراف روستای کانی دینار و دریاچه مریوان سکنی گزیدند. تیم ها، کمیته ها و مسئولیتهای متعددی برای رفاه حال مردم در این اردوگاه سازماندهی شد. مردم محکم و استوار بر خواستهای خود وبا شعارهایی که بر روی چادرها نصب شده بود عظم و اراده خود را بنمایش می گذاشتند. سراسر کردستان در یک حالت بلاتکلیف قرار داشت. اوضاع سنندج، جنگ نقده و کوچ مردم مریوان به خارج از شهر.
رژیم برای تکمیل سناریوی حمله به کردستان مجددا اقدام به اعزام نیرو از راه زمینی به مریوان کرد. این بار هم ستونی وسیعتر از قبل را از کرمانشاه و از مسیر کامیاران بحرکت در آوردند. مردم کامیاران که بار اول توانسته بودند ستون قبلی را زمینگیر و وادار به عقب نشینی کنند، اینبار جمعیتی وسیعتر برای ممانعت از عبور این ستون جاده کامیاران به مریوان را با نشستن بر روی آسفالت داغ و سوزان بستند. مذاکرات مابین فرمانده ستون و نمایندگان مردم بمدت چند روز ادامه داشت. فرمانده ستون هیئتی را برای دیدار و مذاکره با سازمانهای سیاسی به سنندج فرستاد تا مردم کامیاران را متقاعد سازند که جاده را تخلیه کنند. مذاکره و گفتگو به نتیجه نرسید. همزمان تعدادی از عشایر مسلح منطقه که هیچ ضبط و ربط سازمانی و مردمی را نداشتند اعلام کرده بودند که به این ستون نظامی شبیخون خواهند زد. سازمانهای سیاسی مسلح در کردستان برای جلوگیری از یک فاجعه انسانی نشستهایی با هم برگزار کردند.
نتایج این گفتگو ها این بود که تحصن مردم در وسط جاده یک حرکت سیاسی و توده ای است. نباید به نیروهای اعزامی و طرحهای جنگ افروزانه حکومت ضد مردمی تازه بقدرت رسیده بهانه داد. از سویی نگرانی از تهدید افراد مسلح وابسطه به عشایر منطقه این نگرانی را بیشتر دامن می زد که در صورت حمله این افراد به ستون مستقر در جاده، کشتار وسیعی توسط ستون نظامی و زمینگر در سه کیلومتری کامیاران روی خواهد داد. با اینکه 15 شبانروز مردم مبارز و انقلابی کامیاران مانع از عبور این ستون شده بودند اما نیروهای سیاسی با قدردانی از فداکاریهای مردم از آنها خواستند که به تحصن خود پایان دهند. جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب در اطلاعیه ای عنوان کرد که باید به کمک مردم کوچ کرده مریوان بشتابیم. زمزمه حرکت بسوی مریوان از سنندج گسترده شد. روز 5 مرداد 58 تجمع وسیعی از مردم برای راهپیمایی از سنندج به مریوان شکل گرفت.
هزاران نفر از مردم سنندج در میدان اقبال جمع شدند و راهپیمایی از سنندج به مریوان حرکتی سازمانیافته آغاز شد. مسیر جاده خاکی سنندج مریوان مملو از جمعیت شد. در مسیر راه مردم روستاهای اطراف با راهپیمایان اعلام همبستگی کردند و سیل مواد خوراکی و نوشیدنی و هر گونه امکانات دیگر توسط روستائیان بطرف راهپیمایان سرازیر می شد. در شهرهای دیگر کردستان، مهاباد، سقز، بانه، سردشت و بوکان نیز راهپیمایی و برپایی کمپینهایی در پشتیبانی از مردم مریوان براه افتاد.
رژیم اسلامی که این همبستگی سراسری مردم کردستان را می دید بهراس افتاد و می کوشید تا برای خنثی کردن آن کاری صورت دهد. بطور موقت اقدام به عقب نشینی کردند و هیئتی را برای حل اختلافات و مشکلات موجود روانه مریوان کردند. ابتدا فردی از سران سپاه را برای مذاکره فرستادند. نمایندگان مردم مریوان و در راس آنها فواد مصطفی سلطانی طرف مذاکره کننده بودند. فرمانده اعزامی از حضور و وجود پاسداران محلی در داخل شهر دفاع کرد و گفت:"در صورت عدم پذیرش این خواست، مردم باید خود را برای جنگ آماده کنند". مذاکرات یک هفته بطول انجامید. فواد هر روز نتایج مذاکرات را در اردوگاه  به اطلاع مردم می رساند.مذاکرات به بن بست رسیده.
در تمام طول وقایع و رویدادهای کردستان در مریوان، حزب دمکرات کردستان عراق که به قیاده موقت مشهور بود، مستقیما در همراهی با رژیم تازه بقدرت رسیده اسلامی با تمام توان همکاری می کرد.
راهپیمایان سنندج به مریوان بعد از یک هفته به اردوگاه رسیدند و مورد استقبال گرم مردم کوچ کرده مریوان قرار گرفتند. شور وشوق و همبستگی غیر قابل وصفی تمام فضای اردوگاه را پوشانده بود.
فواد مصطفی سلطانی در جریان مذاکرات و برای جلوگیری از وقایعی نظیر آنچه رژیم اسلامی در سنندج بر مردم تحمیل کرده بود با نمایندگان دولت توافقاتی را به امضا رساند. از جمله عبور و مرور بدون سلاح نیروهای دولتی و سازمانهای سیای در داخل شهر و آزادی دستگیر شدگان در پادگان مریوان. روز 12 مرداد ماه گردهمایی بزرگی در اردوگاه کانی میران بعنوان پایان این حرکت عظیم و با صدور قطعنامه ای 5 ماده ای برگزار شد.بر بستر وقایع کامیاران، کوچ مردم مریوان و راهپیمایی مردم سنندج بطرف مریوان، جریان لمپن اسلامی مفتی زاده هر روز در میان مردم حاشیه ای تر می شد.
روز بعد از بازگشت کوچ کننده گان مریوان به داخل شهر، حزب دمکرات کردستان عراق (قیاده موقت) که با رژیم اسلامی همکاری میکرد. اعلام کرد که شهر باید تحت کنترل آنها اداره شود.مردم شهر مریوان در اعتراض به جریان قیاده موقت در همیاری و همدستی با ارتجاع محلی و رژیم اسلامی، در محل دژبانی این شهر متحصن شدند و خواهان خروج پاسداران از شهر شدند.
فرمانده پادگان با متحصنین به گفتگو نشست و قول داد که به وضع موجود رسیدگی کند. نیروهای قیاده موقت با همکاری پاسداران و مزدوران محلی و فئودالهای منطقه، از روستای دزلی در 5 کیلومتری مریوان به سوی این شهر حرکت کردند. در این موقع خبر رسید که تعداد زیادی از مردم اورامان در روستای "قوزی قلا" در محور روانسر پاوه و در 10 کیلومتری پاوه تحصن کرده اند. تحصن و اعتراض مردم پاوه نیز به حضور پاسداران در این شهر صورت گرفته بود.
سالار جاف نماینده سابق مجلس شاه تعدادی از ملاکین و عشایر  منطقه را بدور خود گرد آورده بود و اختلافات قدیمی مابین مردم پاوه و عشایر جاف را دامن می زد. حکومت تازه بقدرت رسیده اسلامی ستونهای نظامی ارتش و سپاه را به منطقه اعزام می کرد، دست مرتجعین محلی مکتب قرآن مفتی زاده را باز گذاشته بود و خانهای منطقه را علیه ادامه حرکت انقلابی مردم کردستان بسیج می کرد.
در مردا ماه 58 تقریبا تمامی مناطق کردستان درگیر یک وضعیت بحرانی شده بود که جریان مذهبی و ضد انقلابی خمینی به مردم تحمیل کرده بود.
در 25 مرداد 58  در  روستای " که رفتو " از توابع دیواندره مابین خانهای مسلح این منطقه در یک جبهه و در جبهه مقابل آنان کومه له و چریکهای فدایی درگیری روی می دهد. کومه له در دفاع از دهقانان و کارگران روستاهای منطقه دیواندره با خانها و مالکان مسلح این منطقه که از رژیم اسلامی دفاع می کردند درگیر می شود. در جریان درگیری تعدادی از خانها و مالکان کشته می شوند و بقیه پا به فرار می گزارند و در کنار نیروهای رژیم اسلامی پناه می گیرند.
در طول چهار ماه اول سال 58 تقریبان سراسر شهرهای کردستان در یک رویارویی نطامی سیاسی و اعتراضی در مقابل حاکمان جدید قرار می گیرد. سنندج، مهاباد، مریوان، نقده، کامیاران، دیواندره و پاوه جبهه های نبرد بین قیام کنندگان 57 با  ارتجاع محلی و ضد انقلاب اسلامی بقدرت رسیده است.
26 مرداد 58 جنگ سختی مابین طرفهای درگیر در پاوه در می گیرد. رژیم اسلامی چمران را مامور پایان دادن به "غائله" پاوه می کند. شهر در دست مردم و نیروهای سیاسی مسلح است. قوای حکومت برای تصرف شهر از راه زمین قادر به این کار نمی شوند. نیروهایشان در داخل شهر پاوه متحمل تلفات زیادی می شوند. از راه هوایی هم هیلی کوپترها در تیر رس نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی و مردم قرار می گیرد.
شکست نیروهای رژیم در پاوه سبب می شود که خمینی راسا بعنوان فرمانده قوا به تمام نیروهای مسلح ارتش و سپاه و همیاری دولت موقت فرمان حمله به پاوه را صادر کند.
فرمان خمینی برای حمله به پاوه پیش درآمد حمله ای سراسری تر به تمام کردستان بود.خمینی در پیامی که برای آن مهلتی 24 ساعته تعیین کرده بود از تمامی نیروهای مسلح می خواهد که در این مدت زمان وارد عمل شده و پاوه را از دست به گفته او " اشرار" آزاد کنند. خمینی و دولت موقتش که مدعی مذاکره برای حل مسایل کردستان بودند به یکباره طرفهای مذاکره کننده یعنی نمایندگان مردم کردستان، سازمانهای سیاسی و کلا مردم قیام کننده علیه رژیم پهلوی را اشرار و سران اشرار لقب داد.

پیام خمینی به روسای ستاد ارتش، ژاندار مری و سپاه پاسداران

بسم اله الرحمن الرحیم 
"به رئیس کل ستاد ارتش و رئیس کل ژاندار مری اسلامی و رئیس پاسداران اکیدا دستور میدهم که به نیروهای اعزامی به منطقه کردستان دستور دهند که اشرار و مهاجمین را که در حال فرار هستند تعقیب نمایند و آنان را دستگیر نموده و با فوریت به محاکم صالحه تسلیم و تمام مرزهای منطقه را سریعتر ببندید که اشرار به خارج نگریزند و اکیدا دستور می دهم که سران اشرار را با کمال قدرت دستگیر نموده و تسلیم نمایند. اهمال در این امر تخلف از وظیفه و مورد موخذه شدید خواهد شد.
مرداد 1358 روح اله الموسوی الخمینی"

خمینی مکررا اطلاعیه صادر می کرد و مرتب این اطلاعیه ها که مضمون و محتوای آن حمله همه جانبه به کردستان بود از رادیو تهران خوانده می شد. در محکومیت فرمان این حمله از سوی سازمانهای سیاسی، نهادها و انجمنهای مختلف اطلاعیه هایی منتشر شد.
جریان مکتب قرآن احمد مفتی زاده که تا قبل از حمله به کردستان از سوی مردم و نیروهای سیاسی به انزوا کشیده شده بود، بر بستر شروع جنگ و حمله نیروهای سپاه و ارتش کم کم جان تازه ای بخود گرفت.
مفتی زاده با صدور اطلاعیه از خمینی حمایت کرد و نیروهای تحت فرمانش دوشا دوش پاسداران رژیم و دیگر مزدوران محلی به تعقیب و شناسایی انقلابیون و مبارزین می پرداختند و در عملیاتهای شناسایی و دستگیری جوانان شرکت فعالی از خود بنمایش می گذاشتند.
نیروهای مفتی زاده از این مقطع به بعد است که با سر و صورت پوشیده در کنار نیروهای رژیم حتی در اعدام جوانان شرکت می کنند.فرماندهان رژیم و مزدوران محلی آنان کشتار مبارزین و انقلابیون را شروع می کنند.خانه گردی و دستگیری کسانیکه سالها علیه حکومت پهلوی مبارزه کرده بودند آغاز می شود.
خلخالی این جلاد حکومت خمینی که در معیت ارتش و سپاه برای کشتار انقلابیون به کردستان روانه شده بود،
در بامداد روز 28 مرداد 58 در مرحله اول در شهر پاوه 12 نفر را سریعا در یک دادگاه فرمایش چند دقیقه ای و برای ایجاد فضای رعب و وحشت اعدام می کند.
عبداله نوری، هوشنگ عزیزی، محمد عزیزی، یداله محمدی، حسین شیبانی، هرمز گرجی بیاتی، مظفر فتاحی، بهمن عزتی، محمد محمودی، اصغر بهنودی، آذرنوش مهدویان و دکتر قاسم رشوند سرداری.
در مرحله دوم در روز 29 مرداد 58 خلخالی قاتل جوانان مردم، هفت نفر دیگر را به پای جوخه اعدام می فرستد.بدین ترتیب موج اعدامها از پاوه شروع و به مریوان، سنندج، سقز و مهاباد می رسد.
روز سوم شهریور 58  در مریوان  9 نفر از دستگیر شدگان در یک دادگاه فرمایشی توسط خلخالی اعدام می شوند.امین مصطفی سلطانی، حسین مصطفی سلطانی، جلال نسیمی، حسین پیرخضری، احمد پیرخضری دکتر احمد احضری، فایق عزیزی، احمد قادرزاده و علی دادستانی.
یک هفته ای از یورش سپاهیان اسلام به کردستان گذشته بود که همچنان در اعتراض به تیراندازی و حضور پاسداران تظاهراتی در سنندج و در اعتراض به کشته شدن یکی از جوانان شهر توسط پاسدارن برگزار می شود. چند نفری در این تظاهرات دستگیر می شوند که تعدادی از آنها را آزاد می کنند.
11 نفر از جوانان شهر سنندج را بطرق مختلف و در مکانهای مجزا دستگیر و روانه فرودگاه سنندج می کنند.خلخالی این جلاد خمینی در روز 5 شهریورماه 58  و در دادگاههای 5 دقیقه ای آنها را به اعدام محکوم می کند و حکم را به اجرا در می آورند. احسن ناهید، شهریار ناهید، جمیل یخچالی، مظفر رحیمی، عطا زندی، امجد مبصری، عیسی پیرولی، ناصر نسیمی، مظفر نیازمند، یداله فولادی و سیروس منوچهری.
دو نفر از افراد اعدام شده زخمی بودند و یکی از آنها را بر روی برانکادر به محل اجرای کشتار می آوردند.
همانوقت انتشار عکس اعدام این 11 انسان شریف و محبوب مردم سنندج، در روزنامه های داخل و خارج کشور منتشر و به اطلاع افکار عمومی می رسد.این عمل وحشیانه موجی از تنفر علیه قاتلان را با خود به همراه می آورد.
در سقز مقاومت مردم و نیروهای سیاسی در مقابل لشکریان و سپاهیان خمینی ادامه داشت تا اینکه جلاد خمینی از سنندج عازم سقز می شود و در آنجا نیز جنایت دیگری خلق می کند. 10 نفر از جوانان شهر و 10 نفر از نظامیانی که در محل خدمت نبودند ( مجموعا 20 نفر) را یک روز بعد از اعدامهای سنندج یعنی در روز ششم شهریور 58 تیرباران می کنند.
 احمد سعیدی، قادر بهادر، طاهر خطیبی، محمد بابا میری، ناصر حدادی، رسول امینی،  محمد غفاری، ناجی خورشیدی، کریم رضایی ، انور اردلان، علی فخرائی، سیف اله فیضی، (14 ساله) عبداله بهرامی، سید حسن احمدی، محمد درویش نقره ای، کریم شیریانی، ابوبکر صمدی، احمد مقدم، جلیل جمال زاده و آذر گشب دارائی ( 12 ساله)
 بعد از پاوه، مریوان، سنندج و سقز تدارک حمله ارتش و سپاه متوجه مهاباد می شود. دوش به دوش پیشروی مزدوران ارتش و سپاه، خلخالی نیز با راه اندازی دادگاههای چند دقیقه ای حکم اعدام علیه دستگیر شدگان را صادر می کند. همزمان با این لشکر کشی و اعدام جوانان توسط دادگاههای 5 دقیقه ای خلخالی، تظاهرات ها در شهرهای کردستان و در محکومیت این یورش وحشیانه ادامه پیدا می کند.
از سوی دیگر مقاومت و وارد کردن ضربات کاری بر ستونهای نظامی در مناطقی از کردستان توسط نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی و برای مقابله با پیشرویهای ارتش و سپاه در جریان است. یکی از این ستونها در محور جاده بانه با دادن تلفات زیادی فلج می شود.
در روز نهم شهریور 58 فواد مصطفی سلطانی از بنیانگزاران کومه له و رهبر اتحادیه دهقانان مریوان همراه چند تن از همرزمانش در مسیر جاده مریوان سقز با واحدی مجهز از نیروهای رژیم به فرماندهی چمران روبرو می شوند که در یک جنگ نابرابر او و یکی از همرزمانش جان می بازند.
رادیو و روزنامه های رژیم با خوشحالی تمام این خبر را منتشر می کنند. اندوه عمیقی در میان مردم و نیروهای مسلح کومه له بمناسبت این واقعه پدیدار می شود. اما مبارزات اعتراضی مردم و مقاومت مسلحانه در مقابل نیروهای رژیم کماکان ادامه پیدا می کند.
روز دهم شهریور نیروهای ارتش و سپاه با همکاری مزدوران محلی بعد از زدو خوردی بر شهر بوکان مسلط می شوند. همان روز در شمال کردستان در منطقه سلماس جنگی مابین مردم  و نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی با نیروهای نظامی رژیم که با فانتوم و هیلی کوپتر پشتیبانی می شدند در می گیرد. در سلماس حکومت نظامی اعلام می شود. شهر پیرانشهر نیز توسط ارتش تسخیر و اشغال می گردد.
در 11 شهریور فاجعه قارنا روی می دهد. ملاحسنی یکی از مرتجعین محلی همراه تعداد زیادی از پاسداران و با استفاده از دو دستگاه تانک جهت ایجاد رعب و وحشت به روستای قارنا در محور نقده به پیرانشهر یورش می برند. روستای قارنا که بیخبر از تمام جنگ ودرگیریها بود توسط این ستون اشغال می شود و پاسداران رژیم همه مردم روستا از کوچک و بزرگ را به رگبار می بندند که در نتیجه این تهاجم ضد بشری 68 نفر کودک، پیر و جوان را قتل عام می کنند. روزنامه های رژیم برای سرپوش گذاشتن بر قتل عام روستای قارنا، خبر آنرا بعد از بیست روز منتشر می کنند.
همزمان با این وقایع بنی صدر که آن هنگام عضو شورای انقلاب بود در محل کانون فرهنگیان در اجتماع هزاران نفر از مردم ارومیه به سخنرانی در رابطه با کردستان می پردازد.بنی صدر در این سخنرانی مدعی بود که نیروهای سیاسی بهانه می گیرند و ماههاست ما را سر می دوانند. او در این سخنرانی تلاش می کند که وقایع را وارونه جلوه دهد . به خط و نشان کشیدن متوصل می شود. در انتهای سخنانش می گوید: اگر کسی پیام صلح ما را نپذیرد پیام ما شمشیر و جنگ است.پیام صلح بنی صدر چیزی جز تحمیل ماهها جنگ به مردم کردستان و اعدامهای دسته جمعی نبود. پیام صلح بنی صدر فاجعه قارنا بود که 68 زن و کودک و پیر و جوان را به رگبار بستند. پیام صلح بنی صدر و رهبرش خمینی خلق کردن فاجعه ای بتمام معنا در سرتاسر کردستان بود. او با این جمله که پاسخ ما شمشیر و جنگ است، در رکاب خمینی و خلخالی در جنگ و کشتاری که به مردم کردستان تحمیل گردید سهیم شد.
12 شهریور 58  با روشن شدن هوا و با استفاده از نیروهای هوایی و زمینی و کوبیدن چهار طرف شهر، نیروهای رژیم شهر مهاباد را نیز تسخیر می کنند.
13 شهریور 58 بعد از یک درگیری خونین در گردنه خان مابین نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی و واحدهای اعزامی لشکر 28 کردستان شهر بانه نیز به تصرف نیروهای رژیم در می آید.
روز 15 شهریور نیز تکاوران نیروی دریایی و هوایی شیراز همراه با ستونهای نظامی ارتش و سپاه لشکر سنندج شهر سردشت را که خالی از سکنه بود با مقاومتی اندک تصرف می کنند.
در همان روز 13 شهریور 58  چهار نفر به اسامی عطا محمدی، حسین محمدی، ابراهیم محمدی و حسین نوری به اتهام شرکت در جنگ مسلحانه در پادگان شهر سقز توسط حکم خلخالی اعدام می شوند.
بدین ترتیب تهاجم وسیع و گسترده ارتش و سپاه پاسداران به شهرهای کردستان که با صدور فرمان خمینی در 28 مرداد 58 روی داد از آن دست از جنایات علیه بشریت بود که که سراسر کردستان را به خاک و خون کشید.
در پی این یورش چنگیز وار، موقتا اکثر شهرهای کردستان به تصرف ارتش و سپاهیان رژیم در می آید. حاصل این تهاجم وحشیانه کشته شدن تعداد زیادی از مردم شهر و روستاهای کردستان، ویران نمودن خانه و کاشانه مردم و اعدام دهها جوان در دادگاههای 5 دقیقه خلخالی بود.علیرغم تمام این جنایت و به تصرف در آوردن شهرها، اعتراض مردم شهرهای کردستان با خشم و تنفری چندین برابر از قبل به حضور نیروهای ارتش و سپاهیان رژیم جسته و گریخته علیه حضور آنان ادامه پیدا می کرد.
همزمان با اعتراضات عمومی مردم که بتناوب در شهرهای مختلف روی می داد، نیروها و سازمانهای مسلح که اکنون به خارج از شهرها عقب نشینی کرده بودند، به عملیاتهای خود علیه سرکوبگران، به پاسگاهها و پادگانها و نیروهای در حال نقل و انتقال ادامه داده و به آنان شبیخون می زدند.
تصرف شهرهای کردستان توسط سپاهیان و ارتش دست نخورده رژیم شاه که اکنون گوش بفرمان خمینی جنایتکار بودند سه ماه بیشتر دوام نیاورد و در اثر ادامه اعتراضات سیاسی اجتماعی در داخل شهرها توسط مردم و همچنین عملیاتهای نظامی نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی. رژیم تحت فشار و در منگنه قرار گرفت. رژیم اسلامی تنها برای سه ماه آنهم بطور نسبی و دو فاکتو توانست شهرها را به تصرف خود درآورد.
 با حضور مجدد نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی به داخل شهرها، خلع سلاح پاسگاهها و ایستهای بازرسی بار دیگر فرستادن هیئت های مذاکره کننده از سوی دولت موقت از سر گرفته شد. ادامه این وضع و تصرف مجدد شهرها از سوی سازمانهای سیاسی از آبان 58 تا جنگ 24 روزه سنندج مجددا شروع می شود و رژیم ناچار به عقب نشینی از شهرها می گردد. تا جنگ 24 روزه سنندج در بهار 59 یعنی بمدت 5 ماه، رژیم اسلامی عملا هیچ گونه قدرتی در شهرهای کردستان نداشت.
بدین ترتیب رژیم تازه بقدرت رسیده اسلامی برای تحکیم پایه های قدرت خود کردستان را که به مرکز ادامه انقلاب ایران تبدیل شده بود به خاک و خون کشید.
سیر ادامه این وقایع از مقطع تصرف مجدد شهرها توسط نیروهای سیاسی مسلح و عقب نشینی ارتش و سپاه پاسداران را در فرصت دیگر جداگانه تحت عنوان 5 ماه اعمال اراده حاکمیت توده ای مردم بر کردستان دنبال خواهیم کرد.