۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

شعبده بازی علی جوادی در مخالفت با اعتراض عریان

در کنگره اول حزب کمونیست کارگری در سال 1994 یعنی حدود 18سال قبل بحث بر سر تصویب برنامه حزب بود. رفیقی در کنگره نوبت گرفت و پیشنهاد کرد که بندی  با این مضمون در برنامه حزب قید شود: "برداشتن عکسهای نیمه برهنه در تبلیغات و پوسترها بر روی کالاهای تجارتی". منصور حکمت در مخالفت با این پیشنهاد صحبت کرد. استدلال بجا و درست او بعد از توضیحات لازم  این بود که چنین بندی ما را در کنار نیروهای اسلامی که علیه زنان فتوا صادر می کنند تداعی خواهد کرد از این رو آوردن چنین بندی در برنامه حزب را نادرست ارزیابی کرد. استدلالی که منصور حکمت در رد چنین بندی بیان کرد پیشنهاد دهنده را نیز متقاعد کرد. علی جوادی و آذر ماجدی هم در آن کنگره حضور داشتند. امیدوارم یادشان آمده باشد. با این نقل از حافظه به موضوع اصلی می پردازم. برهنگی و اعتراض عریان زنان سبب شد تا دست کلاه مخملی های حزب اتحاد بیشتر رو شود. استدلال پوچ و بی مایه اینها این است، آذر ماجدی می گوید: "چرا به اسم کمونیسم کارگری این کار را می کنید"؟، علی جوادی می گوید: "نباید به این حرکت اسم انقلابی اطلاق کرد" و در باب تعریف از انقلاب متن بلند بالایی از منصور حکمت تحت عنوان "کارگران و انقلابات" را به کمک طلبیده است تا حرکت برهنگی را غیر انقلابی توضیح دهد. و هر دو می گویند تقویم برهنگان دارد بفروش می رسد و این یعنی کالا کردن تن زنان برهنه. آنچه که این دو نفر در "نقد" انقلابیون برهنه تا کنون بیان کرده اند نقد نیست بلکه مخالفت تند و دو آتشه کسانی است که از موضع به اصطلاح "چپ" و آنهم برای قانع کردن چند نفر دور و بر خود، دست ملی مذهبی ها را از پشت بسته اند.
ماجدی اصرار دارد که نباید با نام کمونیسم کارگری برهنه شد. در نوشته قبلی پاسخ مواضع آذر ماجدی را داده ام اینجا فقط این سئوال مطرح می شود که جواز کمونیسم کارگری را چه کسی بنام آذر ماجدی و حزب اتحاد ثبت کرده است که او داعیه مالکیت آنرا دارد؟ این گونه ادعای مالکیت بر گرایش کمونیسم کارگری ادعایی عقب مانده و پوچ است. ایشان زیادی خود را درمحور کمونیسم کارگری قرار داده اند. عبای  تملک بر کمونیسم کارگری آنهم با این مواضع عقب مانده زیادی بتنشان گشاد است. این نوع تفکر تملک مابانه و فئودالی منش، ناشی از کم آوردن قافیه و بیش از حد هم نا مربوط  است.
علی جوادی نیز در "نقد" حرکت انقلابی کسانیکه در این تقویم و ویدئو علیه مذهب و سنتهای مردسالار و عقب مانده دست به این ابتکار انقلابی زده اند، طبق معمول به منصور حکمت پناه برده است تا "نقدش" را در صفوف حزبش مقبولیت بخشد و از اینکه خود را در کنار طیف ملی اسلامی و همان کلاه مخملی ها جای داده اند، قدری کنار بزنند و با کمک گرفتن بخشهایی از آن نوشته، کلمه "انقلاب" بطور عام  که در ادبیات سیاسی احزاب چپ و کمونیست، تغییر قدرت در جامعه و در مصاف بین طبقه کارگر و حاکمیت تعریفی پایه ای، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد، آنرا در تضاد با پدیده اعتراض عریان توضیح دهد و سپس نتیجه می گیرد که کادرهای  حزب کمونیست کارگری با برهنه شدن می خواهند اینگونه انقلاب طبقه کارگر را به سرانجام برسانند. به این می گویند عوامفریبی.
علی جوادی نمی تواند روی پاهای خودش بایستد و به ساده ترین مسایل دنیای امروز پاسخ دهد. هر بار ناچار است سندی از منصور حکمت را نقل کند تا از پاسخ به موضوع اصلی طفره برود. منصور حکمت خود تلاش زیادی کرد که این متد کلیشه ای و نقل قولی در جنبش کمونیسم کارگری جائی پیدا نکند. رجوع و استناد کردن به نوشته "کارگران و انقلابات"، و توضیح علی جوادی پیرامون آن به مسئله اعتراض عریان و جنبش برهنگی و جایگزین کردن آن با انقلاب کارگری زیادی بی معنی، ناشیانه، نچسب و دلبخواهی است. این حزب از فرط بی مایه بودن در توضیح پدیده های پیش رو مدام ناچار است حکمت، مقالات و نوشته های او را به کمک بطلبد بلکه بتواند تصویری سفید و سیاه از موضوع را در مقابل مخاطب خود قرار دهد و در رجوع به نوشته های حکمت برای آوردن فاکتی از او بد جوری خراب می کنند.  ایشان حرکت تابوشکنانه زنان را که از آن بعنوان حرکتی انقلابی نام برده شده است را آگاهانه و بگونه ای عوامفریبانه با مسئله کارگران و انقلابات توضیح می دهد. می خواهد بگوید بکارگیری کلمه انقلاب فقط مختص به انقلاب کارگری است و اگر کسی مثلا در عرصه هنر، ادبیات، تکنولوژی و غیره پدیده جدیدی خلق کند مجوز بکارگیری و نام بردن از هر حرکت انقلابی  در این عرصه ها را دریافت نخواهد کرد. این نوع استدلال بیشتر از هر چیزی به چشم بندی و شعبده بازی شبیه است، این نقد نیست حتی مخالفت با جنبش برهنگی هم نیست به این می گویند عوامفریبی محض.
نیازی به این نیست که کسی با سیاست و کمونیسم آشنایی داشته باشد تا بداند معنی انقلاب چیست. هر آدم معمولی این را می داند  که هر حرکت متفاوت و جدیدی در رد و کوبیدن پدیده های کهنه و در اعتراض به آن پدیده،  اقدام و حرکتی انقلابی محسوب می شود. رد پدیده کهنه و نقد آن یک اقدام انقلابی است. مستقل از جنبش برهنگی و مستقل از اعتراض عریان، انقلابی عمل کردن در عرصه های مختلف نظیر تحول و انقلاب در شعر، هنر، دادستان نویسی، تکنولوژی، پزشکی و دهها عرصه دیگر زندگی اجتماعی بشر در چنین ظرفیتی، حرکت یا اقدامی انقلابی محسوب می شود. این ساده ترین و ابتدایی ترین تعریفی است که بطور کنکرت از انقلاب بطور مشخص می توان بیان کرد و هر کس در این دنیا زندگی کرده باشد آنرا می فهمد. این در حالی است که اعتراض عریان و جنبش برهنگی علیه اسلام، شائبه های مذهبی و شکستن تابوهایی که ماجدی و جوادی به نیروی حایل در مقابل آنها تبدیل شده اند دنیا را متوجه خود کرده است. با استدلال علی جوادی باید در محکومیت این گفته منصور حکمت هم گام بردارد که گفته بود "انقلاب آینده در ایران زنانه خواهد بود".
رنسانس و عصر روشنگری در تاریخ زندگی بشر تحول و انقلابی عظیم علیه ارتجاع، مذهب و کلیسا بود. جنبش برهنگی در اعتراض به اسلام سیاسی که در چند دهه اخیر دنیا را در کام کثافت خود فرو برده است رنسانسی در عصر ما است و مخالفین این حرکت در حزب اتحاد آنرا نه تنها به هیچ می گیرند بلکه افتخار ایستادگی در مقابل این حرکت رو به پیش را نصیب خود کرده اند. جنبش اعتراض عریان همانند عرصه های دیگر جنبش اعتراضی علیه حاکمان اسلامی تعرضی به گندیدگی قوانین و فرامین پوسیده اسلامی و مذهبی است. تابوهای ساخته و پرداخته اسلامی را یکی پس از دیگری دارد خورد می کند. همان اندازه که جنبش زنان، جوانان و دیگر جنبشهای اعتراض اجتماعی در کوبیدن حکومت اسلامی سرمایه می تواند تکیه گاهی برای پیشبرد امر مبارزه طبقه کارگر علیه حکومتهای اسلامی سرمایه باشد، بی گمان جنبش اعتراض عریان نیز نه تنها مانعی در مقابل انقلاب اجتماعی طبقه کارگر نیست بلکه در رسوا نمودن شائبه های مذهبی که کمر کارگر را خم کرده است نقش موثری ایفا می کند. در کشورهای اسلام زده نسبت به کشورهای سرمایه داری غربی، طبقه کارگر بطور مضاعف از سرمایه و از گنداب اسلامی رنج می برد و زندگیش تباه شده است. به هر درجه ای که اسلام و قوانین اسلامی حاکم توسط جنبشهای اعتراضی به عقب رانده شود به همان اندازه به نفع جنبش طبقه کارگر نیز هست اما هر یک از این جنبشها جایگاه، نقش و تعریف خاص خود را دارند. بنابر این کسی گمان نمی کند که اعتراض عریان به ضرر جنبش طبقه کارگر بعنوان طبقه ای که می تواند تمامی جنبشهای اعتراضی در جامعه را حول پرچم خود سازمان دهد عمل می کند بلکه برعکس کوبیدن هر درجه از کثافت اسلامی در کشورهای اسلامزده توسط جنبشهای رادیکال و سکولار، گامی در راه پیش روی برای جنبش انقلابی طبقه کارگر است. از نگاه کارگری که حاکمیت اسلامی، جریانات و لایه های ارتجاع مذهبی مانع از متشکل و متحد شدن او است، در سوراخ کردن اسلام سیاسی توسط رادیکالیسم اجتماعی و توسط هر بخشی از جامعه که مذهب را یک گام به عقب نشینی وادار کند به نفع انقلاب اجتماعی طبقه کارگر است نه برعکس.
اما تصویر ارائه شده توسط علی جوادی آگاهانه دادن تصویری وارونه است. می خواهد این را به خواننده القا کند که انقلابیون برهنه و جنبش اعتراض عریان اسم خود را چون انقلابی گذاشته اند در نتیجه می خواهند با اعتراض عریان و بجای طبقه کارگر انقلاب کنند. این نوع به تصویر کشیدن و لوث کردن این حرکت شبیه عوامفریبی ملاها برای عوام است. شبیه دادن تعریف از کمونیست بروایت همین روضه خوانها است که به عوام می گفتند کمون یعنی خدا، نیست هم یعنی نیست و نتیجتا کمونیست یعنی خدا نیست. اینها هرچه بیشتر بر مخالفت خود اصرار میکنند هم فرهنگ غیر سیاسی خود را بیشتر نمایان میکنند و هم ذهنیت ملی اسلامی خود را. البته هدفی هم جز فروختن این نظرات به  ملی اسلامی ها ندارند. ظاهرا اینبار ملی اسلامی ها هم به اندازه اینها به مصاف با این حرکت نیامده اند.
نوشته "کارگران و انقلابات" حیطه دگرگونی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کل جامعه را تا بدست گیری قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر مورد بحث و بررسی قرار می دهد و روشن می کند. شاهکار نوشته اخیر جوادی لوث کردن بحث انقلاب کارگری است. جابجایی و دادن تفصیر دلبخواه و گمراه کننده از نوشته منصور حکمت، مانع از موضع عقب مانده و رسوای آنان نخواهد شد. "نقد" دیگرمخالفین اعتراض عریان در رهبری حزب اتحاد، تنفر عمیق آنان از حزب کمونیست کارگری است. با و بدون جنبش اعتراض عریان این جماعت حزب نفرت از حزب کمونیست کارگری را بنیاد نهاده اند. فکر کنیم مریم نمازی از کلمه انقلابی استفاده نمیکرد و فرض کنیم مریم و رفقای دیگری که کلیپ مربوطه را تهیه کرده اند عضو این حزب نبودند آیا باز هم اینها با همین نفرت و عصبانیت به این مساله برخورد میکردند؟ آیا کار عالیا هم از نظر اینها به فحشا شباهت دارد؟ انحطاط واقعا توصیف خوبی برای موقعیت این دوستان است. انسانهایی که با پراتیک روزمره شان تاریخی از مبارزه علیه هرگونه آثار و علایم بورژوایی و اسلامی را با خود دارند، توسط داش مشتی های حزب اتحاد با انواع ادبیات و فرهنگ مذهبی روبرو می شوند.
و اما فروش تقویم انقلابیون برهنه. مخالفین جنبش اعتراض عریان در حزب جوادی که پرچمدار مخالفت با آن هستند در این مورد هم می کوشند افراد صفوف خود را متقاعد سازند که فروش تقویم هیچ گونه مغایرتی با فروش مجلات و تقویم برهنگی آنگونه که در سیستم بورژوایی رایج است ندارد. خریداران تقویم انقلابیون برهنه کسانی در صف اعتراض به اسلام سیاسی و در صف تابو شکنان علیه شائبه های مذهبی هستند. با افتخار این تقویم را خریداری می کنند و خود را بخشی از جنبش اعتراض عریان و سکولاریسم در جامعه می دانند. این را جوادی و ماجدی بهتر از ما می دانند. اگر کسانی نیاز به مجلات سکسی داشته باشند، بازار سرمایه و نظام کالایی سالهاست که آنرا بوفور در اختیار جامعه قرار داده است. ذهنیت ماجدی و جوادی در این مورد سر سوزنی با حاجی بازاری های عقب مانده و اسلام زده تفاوت ندارد. پا فشاری اینها بر تشابه مابین تقویم اعتراض عریان با عکس مجلات لختی در بازار سرمایه نیز از جنس همان عوامفریبی های اخلاقی سخنگویان منبرها و از جنس تبلیغات جریانات ملی اسلامی علیه زنان است. بجز نابغه های این حزب، ملی اسلامی های دیگر و همچنین آخوندها هم همینطور نگاه میکنند. این عوامفریبی فقط ویژه درک، تفکر و نگرش و نفرت آنها علیه حزب کمونیست کارگری است. پا گذاشتن وارونه جوادی و ماجدی در این مصاف کار دستشان داده و با توجیهات بی پایه و عوام پسند، نمی توانند  از گندی که بالا آورده اند خود را خلاص کنند.

انتشار تقویم و ویدئوی زنان برهنه ٬ پاسخی به آذر ماجدی

بدنبال انتشار تقویم و ویدوئوی زنان برهنه، اینبار  جریانات شرق زده ملی اسلامی کپک زده و کلاه مخملی که در جریان برهنه شدن ماجده علیا و گل شیفته پاسخ گرفته و خفقان گرفته بودند، صدایی ازشان بلند نشد اما  آذر ماجدی سعی کرد افتخار سخنگویی این جبهه حاشیه ای شده را نصیب خود کند و به این حرکت بتازد.  آذر ماجدی در مقابل فعالیتهای مریم نمازی که قوانین شریعه را بغل گوش ایشان در سوراخ کرده است هیچگاه سخنی بر زبان جاری نکرده است. آذر ماجدی در مقابل کوبیدن اسلام سیاسی توسط مریم نمازی و دیگر فعالین و کادرهای حزب کمونیست کارگری توان اظهار نظر ندارد اما در نوشته اخیرش دست تمام کلاه مخملی ها را از پشت بسته است. ایشان می گوید که:

"فی الحال جریانات شرق زده و ملی اسلامی کپک زده، لمپنیسم شان را در رابطه با این تقویم و ویدئو، جاری سایت های مختلف کرده اند. لمپنیسم و عقب ماندگی این شرق زده های اسلامی احتیاج به افشاءگری بیشتر ندارد. اینها را همه می شناسند و برخوردهای کلاه مخملی و لات مابانه شان را در مورد علیا و گلشیفته نیز شاهد بودیم و افشاء کردیم".
اما اینبار جریانات شرق زده و ملی اسلامی کپک زده لمپنیزمشان را در رابطه با این تقویم و ویدئو آنگونه که آذر ماجدی ادعا می کند جاری سایتهای مختلف نکرده اند. چرا که این طیف چاقو بدست قبلا و در جریان برهنه شدن تعدادی دیگر از تابو شکنان سر جای خود نشانده شدند. اینبار اما در جریان خفقان گرفتن آنها، آذر ماجدی افتخار سخنگویی آنان را بر عهده گرفت و به زنانی که در تقویم و ویدئو برهنه ظاهر شده اند تاخت. آذر ماجدی گویا اگر فعالین حزب کمونیست کارگری را از صحنه کنار بگزارید موضوعی برای نوشتن ندارد. بی گمان اگر در میان آن تعداد از زنانی که در تقویم عکس برهنه خود را منتشر کرده اند مریم نمازی را خط بزنید بلافاصله به مدافع دو آتشه بقیه تبدیل خواهد شد. این حس تنفر و نفرت پراکنی او از کادرهایی چون مریم نمازی، فریده آرمان و دیگر زنانی که فعالین این حزب هستند انگار حد و حصری ندارد. آذر ماجدی با معیارهای بی پایه و اساس به بررسی این اقدام می پردازد. در عالم خیالات ذهن خود که گویا افراد تصاویر تقویم و ویدئو عبارات "شجاعت و انقلابیگری"  و غیره بر گردن خود آویزان کرده اند می پردازد بدون اینکه به مضمون و جملات بیان شده هر کدام از شرکت کنندگان در تصاویر ویدئو اشاره کند. این طرز تفکر مالیخولیائی و تراشیدن هر گونه اصطلاح و عبارتی ذهنی ، تنها ویژه ایشان برای پرداختن به همان سوژه ای است که در ذهن خود می پروراند .
 آذر ماجدی در مخمصه ای که خود را در آن گرفتار کرده است تنها می تواند پاسخ این سئوال را بدهد که آیا اقدام این زنان در تقویم و ویدئو نادرست است یا خیر؟ اگر این اقدام از نظر ایشان نادرست است که هست، تنها باید گفت که متاسفانه آذر ماجدی هم به خیل همان کلاه مخملی ها و جریانات ملی اسلامی که در اعتراض به اسلام سیاسی و قوانین کثیف اسلامی برهنه شده اند پیوسته است. اگر ایشان با این حرکت مخالفتی ندارد پس این همه عصبانیت و ناسزا گفتن علیه زنان برهنه در تقویم و ویدئو برای چیست؟. آیا بخاطر این است که تعدادی از آنها از اعضا و کادرهای حزب کمونیست کارگری هستند؟. این همه سردرگمی و آشفتگی فکری و نفرت علیه فعالین حزب کمونیست کارگری به چه قیمتی؟. این همه آسمان و ریسمان کردن تا به آنجا پیش می رود که ایشان را در کنار همان خیل پنجه بکس بدست قرار داده است. آذر ماجدی کلی اندر فواید اقدام ماجده و گل شیفته توضیح و استدلال می آورد تا ثابت کند مدافع اقدام شجاعانه آنان است اما شاخص دو و یا چند گانه ایشان و تاختن به دیگران، دم خروس را برملا میکند. آذر ماجدی با این موضع آشفته اش در برخورد به تقویم و ویدئوی زنان برهنه افتخار دیگری نظیر پیام ایشان به شیرین عبادی را نصیب خود کرد. او در اظهار نظر اخیرش نشان داد هرجا که طیف کلاه مخملی ها ساکت باشند و چاقوهایشان را در جیب بگزارند، ایشان افتخار سخنگویی آنان را برعهده خواهد گرفت و دوم اینکه نشان داد که عمق کینه و نفرت او از کادرها و حزب کمونیست کارگری نقطه انتها و پایانی ندارد. آذر ماجدی خود را موظف دیده است که اگر حزب کمونیست کارگری و فعالین سرشناس آن نظیر مریم نمازی هر گونه فعالیتی انجام دادند افشایشان کند. باید بگویم که صندلی این گونه افشاگریها قبلا و توسط ضد کمونیستهای دیگری اشغال شده است. توصیه من به آذر ماجدی این است که بجای شاخ و شانه کشیدن علیه حزب کمونیست کارگری قدری با نزاکت سیاسی اظهار نظر نماید. ادبیاتی که در نوشته ایشان علیه مخالفین ماجده و گل شیفته بکار برده شده، با تاختنش به تقویم و ویدئو شامل حال خود ایشان نیز می شود. تقصیر کسی نیست و نیازی به برآشفته شدن هم نیست. ماجده علیا، گل شیفته و چند تن از زنان کمونیست خوشنام و باسابقه را در کنار هم قرار دهید که علیه همان تفکر کپک زده اسلامی اقدام به برهنه شدن کرده اند. تنها پاسخی که به مخالفین این اقدام باید داد همان جملاتی است که آذر ماجدی علیه آنها بکار برده است یعنی:
 "فی الحال جریانات شرق زده و ملی اسلامی کپک زده، لمپنیسم شان را در رابطه با این تقویم و ویدئو، جاری سایت های مختلف کرده اند. لمپنیسم و عقب ماندگی این شرق زده های اسلامی احتیاج به افشاءگری بیشتر ندارد. اینها را همه می شناسند و برخوردهای کلاه مخملی و لات مابانه شان را در مورد علیا و گلشیفته نیز شاهد بودیم و افشاء کردیم".
 و من این را هم اضافه میکنم که برخوردهای کلاه مخملی و لات مابانه ایشان را امروز در مورد زنانی که در تقویم و ویدئو برهنه ظاهر شدند نیز شاهد بودیم
 افراد و شخصیتهایی هستند که به حزب کمونیست کارگری انتقاد دارند اما افراد و شخصیتهای باپرنسیبی هستند که هیچگاه به اندازه آذر ماجدی افت و سقوط نکرده اند. 

۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

ناسیونالیسم کرد و روز جهانی زن

روزهای تاریخی و مهمی همچون هشت مارس، اول مه، روز جهانی کودک ، مستقل از"نژاد، زبان، مذهب و جنسیت"، و هر آنچه که برای مردم مدرن و مترقی  وجه مشترکی انسانی دارد، گرامی داشته می شود. چنین مناسبتهایی قبل از هر چیز گویای همسرنوشتی انسانی و طبقاتی در جامعه است که هیچ گونه مرز و محدوده ای را برسمیت نمی شناسد. 

مذهب، سازمانهای مذهبی و حکومت اسلامی تاریخا بر این وجه اشتراک انسانی و طبقاتی تا به امروز شمشیر کشیده اند و در مقابل آن ایستاده اند. جنبش برابری زنان و مردان را با اسید، حجاب و سنگسار، و حقوق کودک را با اعدام جوانان زیر سن قانونی، و خواست و مطالبات کارگری را با زندان و شلاق و صدها بی حقوقی دیگر پاسخ  و مورد آماج حملات وحشیانه خود قرار داده اند.

ناسیونالیسم قوم پرست نیز طی دوره هایی  و به انحا مختلف و در  اشکال متفاوتی با مذهب همراه  و یا در بهترین حالت در مقابل توحش اسلامی علیه این جنبشها و بویژه جنبش برابری طلبانه زنان سکوت اختیار کرده است. اگر در مقاطعی بطور ضمنی پیامی خشک و آبکی صادر کرده است ناشی از فشار اجتماعی همین جنبش بوده است تا عقب بودن خود از قافله را یواشکی و تاکتیکی به نوعی تلافی کرده باشد. در حالی که ناسیونالیسم قوم پرست نیز همانگونه که از ماهیت و افق کور آن  پیداست، هیچگاه از گسترش جنبش حق طلبانه زنان و هر گونه ترقی خواهی خوشنود نبوده است. مرد سالاری یکی از وجه مشخصه های ناسیونالیسم کرد است که در مغایرت با کسب حقوق برابر زن و مرد قرار دارد.

مسئله این نیست که گویا چون هشت مارس روزی جهانی و نه ملی یا قومی برای دفاع از حقوق زنان با مردان است ناخرسند است و یا اگر در محدوده ملی و نژادی صحبتی از حقوق برابر و علیه آپارتاید جنسی مطرح باشد از آن دفاع خواهد کرد خیر مسئله این نیست. همانطورکه تا کنون کسی شاهد جانفشانی نیروها و جریانات ناسیونالیست کرد برای زدن گلی به سر جنبش زنان در همان حیطه محلی و حتی محدوده  قومی مورد ادعای خود هم نبوده است. تمام داستان این است که مسئله زنان، کسب حقوق برابر با مردان و دستیابی به حقوق انسانی خود که توسط مناسبات نابرابر سود و سرمایه و ارتجاع مذهبی باز تولیده شده است، منافع جریانات ناسیونالیست را نیز تامین کرده است. بی دلیل نیست که این نیروها در چنین روزی خفقان می گیرند و توان بکار بردن اسم 8 مارس روز جهانی زن را ندارند. حقوق برابر برای زن، در همان کنج خانه هم برای این دسته جات، محلی از اعراب ندارد. توهین، تحقیر و سرکوب زنان در طول تاریخ  موجودیت این جریانات تا به امروز بر در و دیوار دفاتر این احزاب نقش بسته است.

ناسیونالیسم جنبش و گرایشی بشدت ارتجاعی است که تاریخا دورانش بسر آمده است. امروز تنها به یمن قلدرمنشی مذهب و جریانات مذهبی است که در پوست قومی گری خزیده و دارد از قبل توحش نیروهای مذهبی و اسلامی و همچنین  موجودیت مناسبات سود و سرمایه تغذیه می کند.

 

“جمهوری انسانی“ و ” حکومت انسانی“ / مصاحبه ایسکرا با عبدل گلپریان

ایسکرا: وقتیکه بحث مربوط به شعار جمهوری انسانی و حکومت انسانی مطرح شد طیفی از چپ آنرا مغایر با تئوری مارکسیستی قلمداد کردند. هنوز هم در میان بقایای این چپ با تشر به آن برخورده می کنند. یا برای مثال برآشفتگی جریاناتی که خود را مارکسیست می دانند و در مورد طرح این شعار و ربط آن با رویدادهای جامعه  ایران، آنرا عدول از مارکسیسم می پندارند پاسخ شما به این گونه مواضع و دیدگاهها چیست؟

عبدل گلپریان: حزب کمونیست کارگری زیاد کفر گفته است. از حزب و قدرت سیاسی بگیرید تا حزب و جامعه یا حتی عنوان نام  کارگری اسم حزب در زمان تاسیس آن و تا این مورد اخیر. این سنت حزب ماست که کفر بگوید این مخالفت و مقاومتها پیشینه قدیمی تری دارد که وارد آن نمی شوم

شعار جمهوری انسانی و حکومت انسانی تئوری نیست تا در مغایرت با اصول مارکسیستی قرار بگیرد. صرفا یک شعار هم نیست همانگونه که جمهوری سوسیالیستی و حکومت کارگری شعارهای صرفی نبوده و نیستند. بلکه گویای خصلت مادی و عینی تغیر و تحولات اجتماعی وانقلابی امروز در جامعه ایران است که روند  این تحولات  آنرا روی میز ما گذاشت. ضرورت طرح چنین شعاری از دل اتفاقات اجتماعی در می آید نه از درون کتابها و دادن تئوری. وجه مشخصه " انسانی" سوسیالیسم هم از نظر اصول مارکسیستی و هم از نظر  تحولات اجتماعی هر دو، برای این چپ غریب، نا آشنا و غیر قابل درک است. حتی با همان کلمه "بشری" هم مشکل دارد و هنوز مفهوم واقعی و زمینی "انسان" و "بشر" برایش حل نشده باقی مانده است. مسئله تنها به این ختم نمی شود بلکه درک و نگاه  این چپ از کارگر، از انسان، از بشر از قدرت سیاسی از حکومت انسانی و الا آخر، درک و نگاهی یخ زده و غیر قابل دست کاری است.

می گویند "بیان اصطلاح "انسان" ابداع پوپولیستها است". یا " کلمه "بشر" جزو فرهنگ لغت بورژوازی است". یا اینکه عبارت انقلاب اجتماعی زیادی دنباله روانه است طبقاتی نیست چون وقتی می گویید اجتماعی  همه اقشار جامعه را مد نظر دارد. به اینها باید گفت این دیگر تقصیر ما نیست.  بلکه درد و مشکل چپی است که نمی تواند و قادر نیست خود را به روند اتفاقات اجتماعی هر روزه در خیابان مرتبط کند و به لحاظ نظری و تئوریک نیز مارکسیسم برایش در انجماد کامل قرار گرفته است و مادام که اینطور است، تحولات اجتماعی و انقلابی امروز را هم نباید درش دخل و تصرف کرد. برای این چپ دیالکتیک تاریخ، پدیده ای مطلق است نه متغیر. این مشکل چپی است که داعیه مارکسیست بودن دارد اما یخ بسته است.
"جمهوری انسانی برای حکومت انسانی" و انقلاب انسانی توضیح دهنده  "اساس سوسیالیسم انسان است" و بیان کننده مفهوم  سیاسی، اجتماعی و پراتیکی خواستگاها و آرمانهای انسانی است. برای چپ سنتی انقلاب اجتماعی طبقه کارگر قابل هضم نیست. طبقه کارگر، انسان و بشر برایش محلی از اعراب ندارد. این سنت در درون همین "چپ"، حتی طبقه کارگر بطور مکانیکی و خارج از فعل و انفعالات مادی و اجتماعی برایش قابل فهم است. گویا طبقه کارگر در یک بسته جداگانه پیچیده شده و در گوشه ای مجزا از طبقات و اقشار مختلف جامعه قرار گرفته است. این درک و این تصویر بشدت مکانیکی، دلبخواهی و ذهنی است. اگر بخواهم خلاصه کنم باید بگویم جمهوری انسانی تبلور و انعکاسی از سوسیالیسم خواهی جامعه و منطبق با خواست و مطالباتش است. رفاه، امنیت، عدالت، آزادی، حرمت و کرامت آنچیزهایی هستند که شایسته بشر و انسان امروز است. اگر قبول داریم که این مطالبات باید در جامعه متحقق شود بنابر این جمهوری انسانی  حکومتی برای پاسخ به  این آرزوها است.

ایسکرا: شما به جنبه های مربوط به بروز این شعار بر بستر تحولات اجتماعی در جامعه ایران اشاره کردید، چه تفاوتی با سوسیالیسم به معنای تاکنونی آن دارد؟ و یا مخالفتي که به این شعار هست و آنرا همه با هم می نامند یعنی تمام اقشار جامعه از هر قشر و طبقه ای و کمرنگ شدن موقعیت طبقه کارگر را از آن نتیجه می گیرند. در این مورد چه پاسخی دارید؟

عبدل گلپریان: جمهوری انسانی تفاوتی با حکومت سوسیالیستی به مفهوم  عام کلاسیک آن در آثار مارکس و لنین ندارد و همان است تازگی و ویژگی آن در دادن پاسخ روشن به تحولات اجتماعی در جامعه امروز ایران است. اما در تقابل با سوسیالیسم اروگاهی بلوک شرق سابق است و به همین خاطر است که ما با مقاومت چپی که زاده سوسیالیسم بورژوایی و غیر کارگری است روبرو هستیم. در دوران مارکس و در مقطع انقلاب اکتبر کمونیسم خود به تنهایی مفهومی اجتماعی، کارگری و انسانی برای رهایی جامعه داشت و برای گفتن سوسیالیسم یا کمونیسم نیازی به ردیف کردن صفاتی که در آن نهفته است نبود.اما چرا این همه صفات پایه ای نیازی به گفتن و دست نشان کردن نداشت به این خاطر که آن ایام هنوز آوار کمونیسم بورژوایی بر سرکمونیسم مارکس و انقلاب اکتبر به رهبری لنین فرو نریخته بود، برای اینکه در دوران مارکس که هنوز خود زنده بود، پاسخ تحولات پیش رو را با کاپیتال ودنیایی مقاله ودستنوشته داده بود، برای اینکه در آن تاریخ هنوز بورژوازی برای عقب راندن نظام و مناسبات کهنه فئودالی از نظر تاریخی مترقی محسوب میشد و نیازی به این نداشت که لباس کمونیسم و مارکسیسم را برای فریب توده ها و کشیدن شیره جان تولید کنندگان و کل جامعه بر تن کند و بلاخره برای اینکه متعاقب آن و بعد از انقلاب اکتبر، بورژوا ناسیونالیستهای روسیه با طرح اقتصادی مدل سرمایه داری دولتی هنوز انقلاب اکتبر را شکست نداده بودند،. انقلاب اکتبر که نقطه عطف تاریخی بسیار مهمی نه تنها در روسیه بلکه در تاریخ زندگی بشر در صد سال قبل بود، هنوز گنداب سرمایه داری دولتی تحت نام کمونیسم بر آن حاکم نشده بود. بیش از 70 سال طول کشید و در تمام این مدت با نام کمونیسم، سرمایه داری دولتی را به طبقه کارگر و میلیونها انسان قالب کردند. بلحاظ تبلیغی و حتی بیرون از مرزهای روسیه، بورژوازی جهانی هم با تمام توانش کوشید تا مدل اقتصادی و روبنای فکری این مدل را با نام سوسیالیسم و کمونیسم به افکار عمومی بقبولاند.
شعارجمهوری انسانی و حکومت انسانی در تمایز با تجربه سوسیالیسم بورژوایی  عملا می خواهد گرد و غبارسوسیالیسم تاکنونی بلوک شرق را که احزاب و نیروهای تاکنونی اش بویژه در ایران همچنان تحت تاثیر افق آن قرار داشته و دارند کنار بزند. چپ بی ربط به جامعه و انسان، با همان تصویر سنتی برگرفته از اردوگاه سوسیالیسم با سوخت و ساز خود مانع از شفافیت اهداف سوسیالیستی، کمونیستی و کارگری تئوری و پراتیک مارکس و لنین است. شیشه مات و غبار آلود تاریخ سوسیالیسم بورژوایی مدل شوروی سابق بینایی بر حقیقت را برای چنین چپی سد کرده است به این خاطر نمی تواند دریابد که جمهوری انسانی و حکومت انسانی یعنی همان انقلاب کارگری برای تحقق سوسیالیسم بروایت امروز. و انقلاب انسانی برای حکومت انسانی بنوعی ترجمان همان افق و انقلاب سوسیالیستی برای حکومت کارگری در همین امروز و در خیابانهاست. در یک جمله باید گفت که شعار جمهوری انسانی برای حکومت انسانی از این زاویه نقش پاک کردن آن شیشه مات و غبار آلودی را دارد که 70 سال با گرد و غبار سوسیالیسم بورژوایی طبقات دیگر تیره و تار شده بود و هنوز بر بخشی از جامعه سایه افکنده است کنار بزند. گرایش و درک چپ سنتی مدهوش در تاریخ سوسیالیسم بورژوایی ترجمان مادی و پراتیکی آن را در اوضاع سیاسی و انقلابی امروز نمی تواند دریابد مشکل از خودش است که اسیر شده و توان رهایی از آن سنت بورژوایی را ندارد.
جنبه دیگر جمهوری انسانی و انقلاب انسانی برای حکومت انسانی یعنی انقلاب و حکومت انسانی مورد نظر و پیش روی ما و به اعتبار جامعه ای که زندگی 99 درصد مردم زیر دست و پای حاکمیت سرمایه له شده است. جمهوری انسانی  حکومتی برای رهایی کل جامعه است. برای اين چپ که سنگ طبقه کارگر را به سینه می زنند باید بگویم که طبقه کارگر برایش طبقه ای اجتماعی نیست چرا که طبقه کارگر ربطی به اجتماع ندارد و کلمه اجتماع برایش همان وزن و بار همه با هم را در بر دارد. طبقه کارگر برای این چپ یعنی صنف، یعنی تعداد معینی کارگر زیر سقف کارخانه ای شبیه به گتو. طبقه کارگر در دیدگاه این چپ بطور مکانیکی در بسته ای پیچیده شده است. توده میلیونی مردمی که زندگیش تباه شده و حتی از آن دستمزدی هم که ماهها به کارگر درون کارخانه پرداخت نمیشود بی بهره است و زیر خط گرسنگی بسر می برد از نظر این چپ خورده بورژواها و اقشار غیر کارگری هستند چرا که در داخل یک کارخانه قرار ندارد و توده میلیونی که به خاک سیاه نشانده شده به دلایلی که اینها ردیف می کنند نباید  طبقه کارگر  آنها را برای انقلاب سوسیالیستی سازمان دهد و رهبری کند. برای همین چپ مریض و آلوده به سنتهای گذشته هرکسی آچار یا چکشی در محل کار در دست نداشته باشد را برسمیت نمی شناسد. بی دلیل نیست که با ابعاد انسانی سوسیالیسم مشکل دارد. چنین درکی را فقط قبایل و فرقه ها از معیارهای خود دارند. حتی بفرض اگر این توده میلیونی فقر زده هم نمی بود باز هم رسالت جمهوری انسانی و جمهوری سوسیالیستی تنها رهایی طبقه کارگر نیست. انقلاب انسانی با وجود فقر و بی وجود آن مسئله اش کل جامعه است. می خواهد سکان جامعه در دست نمایندگان شوراهای کارگری و برای هدایت کل جامعه باشد. چپ مریخی از فرط عشق کارگر گرایی ذهنی و کلیشه ای بجا مانده از سوسیالیسم کاذب اردوگاهی اش از نظر تئوری در مقابل حتی طبقه کارگر به معنای اخص کلمه بی وظیفه است به طبع این، با کارگر کارگر گفتن در قبال جنبش اجتماعی و انقلاب اجتماعی طبقه کارگر نیز منفعل است، آنرا اصلا برسمیت نمی شناسد و در مقابلش می ایستد با این توجیه که هر کس در کارخانه نبود خورده بورژوا است و استثمار شده گان را به افراد معینی زبر سقف کارخانه تقلیل می دهد. همانگونه که بورژوازی کارگر را می بیند آنها نیز با همان عینک به کارگر نگاه می کنند و برایش نسخه می پیچند.
بی مناسبت نیست مثالی بیاورم که بسیار روشن و گویا است چندی پیش اتفاقی در شهر سنندج افتاد که به اندازه دهها مقاله، سخنرانی و خواندن کتاب و رجوع به تاریخ می توانست برای چپی که ناتوان از درک این مسئله است آموزنده باشد. یک فعال کارگری هر روز در مسیر راهش شاهد یک بی خانمان بوده که شب و روز را در سرمای زیر صفر در گوشه خیابان بسر می برده است. به این وضع اعتراض می کند تا جاییکه ماموران اسلامی سرمایه او را به زندان انداختند که با دخالت اعتراضی بحق و بجای فعالین و تشکلهای کارگری ومردم او توانست از زندان آزاد شود.
احتیاجی نیست تا یک کمونیست دو آتشه باشید و از واکنش این فعال کارگری تمجید کنی. بی اطلاع ترین آدمها از سیاست و کمونیسم فقط بحکم اینکه ذره ای انصاف در وجودشان نهفته باشد و از موضع انسانی سوسیالیسم به حقایق این دنیای مادی نگاه کنند از عکس العمل بحق این فعال کارگری به شوق می آیند، حمایتش می کنند و از زندان آزادش می کنند. این همان جوهر انسانی شعارجمهوری انسانی برای حکومتی انسانی است. این یعنی همان  حزب کمونیستی که در انقلاب اکتبر می خواست کل جامعه را رها سازد، این عین سوسیالیسمی است که منصور حکمت می گوید اگر زیب هر انسان منصف و شرافتمندی را بکشی یک سوسیالیست از آن بیرون می زند. سوسیالیست بودن به این معنی نیست که چقدر کتاب خوانده  اید، به این معنی نیست چقدر از تئوری می دانید و چقدر مبارزه کرده اید و چقدر کارگر کارگر می کنید. چنین درکی همان درک کتابی و کلیشه ای چپی است که با ادبیات و آموزه های سوسیالیسم بلوک شرق سابق به مبارزه گرویده است. معنی آن بویژه آنجایی که به نقش حزب و رهبران کارگری مربوط می شود این است که صاحب کل جامعه باشی. تقصیر حمید تقوایی و حزب کمونیست کارگری نیست که با شعار جمهوری انسانی و حکومت انسانی دارد به تحولات پیش رو حی و حاضر و زنده جواب می دهد و به مصاف با بورژوازی و گنده کاریهای چندین دهه از مدل سوسیالیسم روسی برخاسته است،  بلکه مشکل و امراض در آثار مخرب و عوارض بجا مانده از سنتهای چپ شرق زده سنتی جریانات آغشته به آن است که  تا عمق استخوان این چپ رسوخ کرده است و قادر به دیدن این حقایق نیست.  در یک کلام باید بگویم که اگر انسانی بودن سوسیالیسم را از آن بگیرید چیزی از آن باقی نخواهد ماند.

ایسکرا: بارها این سئوال مطرح می شود که شما می گویید شعار انقلاب انسانی برای حکومت انسانی بنوعی ترجمان همان جمهوری سوسیالیستی و حکومت کارگری است چرا همین را بکار نمی برید؟ چه پاسخی برای این سئوال دارید؟

عبدل گلپریان: حزب بلحاظ نظری و تئوریک گنجینه ای از آثار و دستاوردهای عظیمی را برای انقلاب اجتماعی طبقه کارگر و برای رهایی کل جامعه از قید و بند سیستم سرمایه داری با خود دارد. قبلتر هم اشاره کردم این شعار از این منظر نیز دارد خلاء ناشی از آوار سوسیالیسم بورژوایی را هم پر می کند. اما حکمت کل این مسئله در توضیح آن در همین است که حزبی بیاید و بگوید سوسیالیسم خواهی من بعنوان حزب کمونیست کارگری، محکم و قوی سر جای خود دارد پراتیک میکند و در کنار آن نیز می کوشد تا هم به تغیر و تحولات اجتماعی و حی و حاضر جواب دهد و هم اینکه روایتهای دروغین طبقات دیگر را که تاریخا بر سر کمونیسم، مارکس و کارگر شیره مالیده است با زبان جمهوری انسانی برای حکومت انسانی به جامعه توضیح دهد و شائبه های تولید شده و متاثر از افق و افکار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی طبقه حاکم در بلوک شرق سابق و کل تبلیغات بورژوازی جهانی را  از آن  بزداید.  انسانی نامیدن جمهوری سوسیالیستی عین سوسیالیسم مارکس است. "اساس سوسیالیسم انسان و باز گرداندن اختیار به انسان است". اگر کسانی با شعار جمهوری انسانی برای حکومت انسانی مشکل دارند، در وهله اول با اساس سوسیالیسم انسان است مشکل دارند.در دنیای واقعی هم نقدی بر آن تفکرات آلوده به سوسیالیسم بورژوایی و غیر کارگری بازمانده از بلوک اردوگاهی سابق شرق است.

ایسکرا: با توجه به نکاتی که اشاره کردید ما کماکان شاهد مقاومت این چپ در برابر هر موضوع و هر پدیده تازه ای بویژه در اوضاع بشدت متحول دنیای امروز و ایران هستیم. ریشه این مقاومت از جانب این چپ را در چه چیزی می توان توضیح داد؟.

عبدل گلپریان: سنت این چپ هم اکنون نیز از خود جان سختی نشان می دهد. این جان سختی ناشی از رسوخ همین باور در افکار، آرا و پراتیک آن نهفته است. مشکل این چپ این نیست گویا مسئله را درک نمی کند یا لج کرده و نمی خواهد درک کند. مشکل اساسی این است که بند ناف این نوع درک و تفکر همچنان به سنتهای چپی که با آن سنت زاده شده وصل است. قدمت 70 سال از خوراندن آن مدل اقتصادی، فکری و حتی فلسفی آن تحت نام کمونیسم و مارکس، این چپ را به فرقه تبدیل کرده است. در صحبتهای این چپ همیشه ما شاهد این درک و تفکر هستیم که مثلا می گوید: "مارکس این را نگفته است، لنین آن را نگفته و این را گفته و...". می خواهم بگویم که چنین چپی مارکس و لنین را به رهبران مذهبی تبدیل کرده است و بنابر این استنتاجات پرانیکی که از عالم این چپ استخراج می شود چیزی بجز انفعال، عدم دخالت و عدم حضور در سیر تحولات اجتماعی و غیره نیست. و نه تنها در مقابل تغیر و تحولات جدید دنیای امروز فاقد کمترین واکنش نسبت به آن است بلکه درست در مقابل آن می ایستد.
به همین سیاق، درک انسانی از انقلاب انسانی و از جمهوری انسانی برای این چپ به همین اندازه سخت و غیر قابل هضم است. از این بگزریم که مارکس، لنین و حکمت چقدر در مورد عبارت انسانی گفته و نوشته اند. تا جاییکه به آثارتئوریک- نظری، نقش و جایگاه این شخصیتها در پرداختن به امر سوسیالسیم و ربط مستقیم آن به انسان، انقلاب کارگری، انقلاب کمونیستی، انقلاب اجتماعی طبقه کارگر و غیره بر می گردد، همه اینها معنایی جز رهایی کل جامعه از قید و بند مناسبات ظالمانه و استثمارگرانه سرمایه نداشته است. چیزی که چپ سنت دار علاقه دارد تنها از این عبارات و کلمات به تکرار طوطی وار آن بسنده کند. این چپ را باید به حال خود گذاشت. روند تحولات انقلابی و اجتماعی که بسرعت برق دارد عبور می کند، این سنتها را بشدت حاشیه ای خواهد کرد

20 فوریه 2012