۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

قتل عام تلحاصل و تلعرن و صحنه گردانان اصلی در کردستان سوریه



روز یازدهم شهریور 1358 و در ادامه فرمان حمله خمینی به کردستان، فاجعه قتل عام مردم قارنا توسط سپاهیان اسلامی خمینی روی داد. ملاحسنی یکی از مرتجعین محلی همراه تعداد زیادی از پاسداران و با استفاده از دو دستگاه تانک جهت ایجاد رعب و وحشت به روستای قارنا در محور نقده به پیرانشهر یورش بردند. روستای قارنا که بیخبر از تمام جنگ ودرگیریها بود توسط این ستون اشغال شد و پاسداران رژیم همه مردم روستا از کوچک و بزرگ را به رگبار بستند که در نتیجه این تهاجم ضد بشری 68 انسان از کودک، پیر و جوان را قتل عام کردند. آنزمان دستگاه تبلیغاتی خمینی برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت خبر آنرا بعد از 20 روز منتشر کرد.
در روزهای نزدیک به سالگرد این جنایت ضد بشری، باندهای اسلامگرای النصر وابسته به القاعده در هفته گذشته با یورش به تلحاصل و تلعرن 70 انسان بی دفاع از زن و کودک پیر و جوان را قتل عام کردند. این جنایت ضد انسانی می توانست تنها از عهده مشتی اجیر شده اسلامی برآید که فقط مختص به باورهای  جریانات اسلامگرا از جنس جمهوری اسلامی است. این دارو دسته اسلامی به این کشتار دسته جمعی قناعت نکرده و صدها نفر از مردم آنجا را بگروگان گرفتند که تا کنون 75 نفر از آنان آزاد شده اند و هنوز از سرنوشت بقیه دستگیر شده گان اطلاعی در دست نیست. کشتار و قتل عام در تلحاصل و تلعرن از نوع همان کشتار و قتل عامی است که باندهای اسلامی خمینی در قارنا بوجود آوردند. جوهر، ماهیت و ضرورت وجودی این شبکه های کشتار انسان بر اساس آیه های قرآن، قوانین و سنتهای اسلامی و همچنین برگرفته از دستورات و فرامین سران این دارودسته های اوباش اسلامی در هزارو چهارصد سال قبل است که سران جمهوری اسلامی از فاجعه قارنا تا به امروز و دستجات اسلامگرای دیگرسالهاست آنرا علیه انسان بکار می بندند. 
آنچه که امروز در کردستان سوریه توسط این جریانات صورت می گیرد، همان سنت و میراثی است که خمینی و جمهوری اسلامی بعد از بقدرت رسیدنشان با خود به ارمغان آوردند. وجه تشابه جنایتی که در تلحاصل و تلعرن با آنچه که در قارنا روی داد در این است که در هر دو جنایت و کشتارهای اینچنینی از سوی جریانات اسلامی صورت گرفته است.
حکومت سیاه خاندان بشاراسد که از همدستان جمهوری اسلامی بشمار میرود، در طول دوران زمامداریشان بر مردم کردستان سوریه آنان را از ابتدایی ترین حقوق شهروندی خود محروم کرده بودند. ستم و نابرابری علیه آنان تا آندرجه غیر انسانی بود که حتی شهروندان کرد سوریه از داشتن شناسنامه برخوردار نبودند. بعد از شروع انقلاب مردم سوریه علیه حکومت بشار اسد، مردم کردستان سوریه خود را از دایره حاکمیت دولت و حکومت بشار اسد خارج ساختند و اکنون احزاب ناسیونالیست کرد اوضاع این مناطق را تحت کنترل خود دارند. تمکین مردم به قدر قدرتی این احزاب در مقابل بی حقوقی هایشان که حکومت اسد بر آنان اعمال کرده بود و از طرفی بخاطر وحشی گری جریانات اسلامی که فجایعی از نوع تلحاصل و تلعرن را خلق کردند، شاید فعلا بعنوان موهبتی بنظر آید. با ضرباتی که اسلام سیاسی از انقلابات منطقه خورد و همچنین بعد از رفتن اسد که یکی از متحدین رژیم اسلامی است بیگمان دارو دسته های اسلامی ضعیف تر و بشدت حاشیه ای خواهند شد و مردم کردستان سوریه درخواهند یافت که احزاب ناسیونالیست کرد نیز تنها برای سهم خواهی از قدرت بر زخم ده ها ساله آنان سوار شده اند.
شاید از خوش شانسی مردم کردستان سوریه باشد که رژیم اسد بخاطر تمرکز نیروی نظامی در جنگ با ارتش آزاد و دیگر جریانات درگیر در این جنگ و برای سرپا نگه داشتن قدرت و حکومت خود، اولویت قدرت نظامی و کشتار را به مناطق مرکزی و جنوبی کشور اختصاص داده است و به همین دلیل قادر نبوده است که در شمال سوریه بطور مستقیم جبهه جنگی نظیر آنچه که در ابعاد سراسری در حال انجام است علیه مردم کردستان سوریه بگشاید.
مردم کردستان سوریه از زیر تسلط و جنایات دهها ساله خاندان اسد فعلا خارج شده اند اما از سویی با توحش و بربریت نیروهای اسلامگرا در قتل عام مردم و رواج قوانین شریعه روبرو هستند و از سوی دیگر تحت سیطره احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد که تلاش می کنند مدل بارزانی و طالبانی را در آنجا احیا کنند در آمده اند. اخیرا سران دو حزب ناسیونالیست کرد در کردستان سوریه، مسلم صالح و عبدالحکیم بشار در مسافرتهای جداگانه خود به تهران و آنکارا نشان داده اند که با امید بستن به دولتهای مخالف و موافق حکومت اسد یعنی جمهوری اسلامی و ترکیه می توانند موقعیت خود را در این منطقه تحکیم ببخشند. علاوه بر این پای دیگر احزاب ناسیونالیست کرد سوریه در کنگره ملی کرد که بارزانی تدارک آن را دیده است قرار دارد. با مشاهده این اوضاع از هم اکنون معلوم است که چه سرنوشت غم انگیزی زندگی مردم این منطقه را دارد رقم می زند. هر کدام از جریانات و نیروهای دخیل در اوضاع کردستان سوریه از دولتهای ایران، ترکیه و حکومت اقلیم بارزانی گرفته تا جریانات اسلامگرا و احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان سوریه همگی بر روی جنازه های لت و پار شده مردم محروم و ستمدیده آنجا، سرگرم سرمایه گذاری برای حال و آینده خود هستند.
متاسفانه جریان یا نیرویی که بتواند تمامی این بساط را کنار بزند و از موضع خواست و مطالبات انسانی و طبقاتی مردم و کارگر کرد درکردستان سوریه ابراز وجود کند و سخنگوی خواستهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه آنان باشد هنوزدرمیدان حضور ندارد. عدم حضور چنین گرایش و نیرویی سبب شده است که سرنوشت آنان در دستان جریانات ناسونالیست و اسلامگرا از یک سو و از سوی دیگر دولتهای مرتجع منطقه مورد معامله قرار گیرد. کردستان سوریه نیازمند نیرویی چپ و کمونیست است که در دفاع از خواستهای کارگران و مردم ستمدیده بساط بازیگران کنونی را برهم بزند.
13 اوت 2013

مروری بر تاریخچه 28 مرداد 1358 و فرمان حمله خمینی به کردستان




انقلاب  ۱۳۵۷ با خواست الغای دیکتاتوری و برقراری آزادی های فردی، سیاسی و اجتماعی در روز ۲۲ بهمن بدون توجه به عربدهای خمینی مبنی بر: «فرمان قیام نداده ام!» با قدرت مردم مسلح و قیام کننده، رژیم شاه و خاندان پهلوی را  سرنگون ساخت و به حاکمیت 2500 ساله شاهنشاهی  پایان داد.
در تمام مراکز تجمع اعم از کارخانه و اداره و محلات، شوراهای مردمی برپا شدند، مردم در خیابانها، کارخانه و مراکز کار تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی را تصویب و به اجرا میگذاشتند.
اما ضد انقلاب اسلامی که به رهبری خمینی و شبکه  عنکبوتی مساجد و در تبانی و همکاری آشکار با دولت آمریکا و دول اروپایی بعنوان آلترناتیو حکومت متحدشان ( شاه ) و با هدف سرکوب چپ و انقلاب شکل گرفته بود بیکار ننشست.
از نظر آنها دوران استقرار جمهوری اسلامی بر استخوانهای خرد شده انقلاب و به عقب راندن مردم از مطالباتشان آغاز شده بود. تاریخی آغاز شد که به مراتب دهشتناکتر از دواران سلطنت شاه بود.تعرض به مردم در تمام ابعاد سیاسی و احتماعی آغاز شد. خلع سلاح مردم، تعطیل کردن شوراها، حجاب اجباری و استقرار سیاهترین قوانین سرکوب علیه جامعه آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد. زنان اولین هدف تعرض اسلامی به کل جامعه و انقلاب ضد دیکتاتوری دوران شاه بودند
روح الله خمینی رهبر اصلی ضد انقلاب  و اوباش حزب الله در روز شانزدهم اسفند ماه ۵۷ طی سخنانی در مدرسه فیضیه خطاب به طلاب علوم دینی گفت : "زن‌های اسلامی عروسک نیستند. زنان اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند نه این‌که خودشان را بزک کنند!"، "زن‌ها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار می‌کنند، زن‌ها باید وضع خودشان را عوض کنند. البته کار در ادارات ممنوع نیست، اما باید زنان با حجاب اسلامی باشند.!"  "به من گزارش داده‌اند که در وزارتخانه‌ها زن‌های لخت هستند و این خلاف شرع است!"
در فردای این روز عباس امیرانتظام  سخنگوی دولت بازرگان در مصاحبه‌ای مطبوعاتی در پاسخ به این سوال که «آیا دولت دستور امام را در مورد حجاب تایید می‌کند؟» گفت: «هیچ دستوری از طرف امام نیست که مورد تایید دولت نباشد.» و طالقانی ملای به اصطلاح دمکرات گفت: «اشتباه می کنند خانم‌های ما اگر یک روسری روی سرشان بگذارند، این‌ها از حیثیت آن‌ها کم خواهد شد و از شخصیت‌شان کاسته خواهد شد؟، نه، بلکه از این جهت که قطع نظر از مسلمان بودن حافظ سنت شرقی هستند و این سنت شرقی، اصالت است. اگر یک کشوری بخواهد مستقل باشد، معنایش این نیست که فقط دروازه‌هایش را محدود کند بر روی دنیا، این است که سنتش را حفظ کند، معارف را حفظ کند، شخصیت‌ها را حفظ کند.»
بلافاصله بعد از فرمان خمینی اوباش هوادار او با بطری های اسید و چماق به خیابانها سرازیر شدند و با عربدهای "یا روسری یا توسری!" زنان را مورد حمله قرار دادند.پاسخ زنان و مردان آزاده اما مبارزه بود و تعرض.بسیاری از احزاب و سازمانهای سیاسی و چپ علیرغم نداشتن افقی روشن در هدایت انقلاب اما ترفندهای حکومت تازه بقدرت رسیده را به چالش کشیدند. سازمانهای سیاسی عمدتا در تهران به فعالیتهای علنی، طرح خواست و مطالبات انقلاب، برگزاری میتینگهای بزرگ و در افشای ماهیت مذهب و حکومت تازه بقدرت رسیده اسلامی همچنان به فعالیتهای خود برای به ثمر رسانیدن انقلاب  ادامه می دادند. از 22 بهمن تا 30 خرداد 60 یعنی بمدت دو سال و 7 ماه حکومت اسلامی بعلت تلاش مردم برای تحقق آرمان و آرزوهای انقلاب، هنوز قادر نشده بود خود را تثبیت کند. در 30 خرداد 1360 است که تهاجم وسیع ضد انقلاب اسلامی علیه انقلاب مردم با شدت و حدت هر چه تمامتر به میدان آمد.
در مراکز کارگری، در کردستان و ترکمن صحرا طرح اداره امور از طریق شوراهای منتخب کارگران و مردم بمیان کشیده شد. در جاهایی عملا شوراها در حال تشکیل و شکل گیری بودند. هراس حاکمان جدید از اداره امور توسط خود مردم و شوراها از زبان بنی صدر که گفت "شورا پورا مالیده" ضدیت خود را با آنچه که خواست انقلاب مردم بود اعلام کردند.
جریان مذهبی دست ساز دول غرب که بعنوان آلترناتیو حکومت شاه داشت سرهم بندی میشد بجز عناصری که می کوشیدند خود را در مسجد حسینه سنندج سازمان دهند در کردستان پایگاه و نفوذی نداشت. ارتجاع محلی به سرکردگی مفتی زاده نیز برای پیدا کردن پایگاه و نفوذی در کردستان و ابتدا با همکاری طرفداران خمینی جبهه ای علیه مردم، سازمانهای سیاسی و چپ تشکیل دادند. مردم شهرهای کردستان از همان ابتدای ظهور دایناسورهای اسلامی به این از گور برخاستگان اسلامی نه گفتند.  همزمان با قیام بهمن 57 پادگانها و دیگر مراکز نظامی یکی پس از دیگری بدست انقلابیون و مردم در شهرهای کردستان تسخیر شد.
شهر سنندج بدلیل حضور قدرتمند چپ و رادیکالیسم اجتماعی اش به مرکز تحولات سیاسی شهرهای کردستان تبدیل شد.  سازمانهای سیاسی، اعم از کومه له، حزب دمکرات کردستان ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق و چندین سازمان و گروهای چپ و کمونیستی دیگر، جمعیتها و دیگر کانونهای دمکراتیک از شمال تا جنوب کردستان هر یک در ادرات و نهادهایی که به تصرف در آورده بودند دفتر و مقر خود را دایر کردند. تاقبل از  نوروز خونین 58 از جریان مذهبی که قرار است کل جامعه ایران را به تباهی بکشاند خبری نیست. دارو دسته ارتجاع محلی مفتی زاده همراه با چند نفر از هواداران خمینی در صدد باز کردن جای پایی برای ضد انقلاب اسلامی بر آمدند.
مفتی زاده محل استانداری سنندج را به کانون تجمع اوباشان خود تبدیل کرد و صفدری نماینده خمینی پادگان سنندج را برای ادامه سرکوب قیام و انقلاب مردم بر گزید. مابین این دو جریان مذهبی در رقابت با هم و حفظ برتری طلبی یکی بر دیگری اختلافاتی بروز کرد که منجر به درگیری و کشته شدن یک نفر و زخمی شدن سه نفر دیگر در شهر سنندج شد. این اتفاق در روز 26 اسفد 57  سبب شد که تظاهرات گسترده ای در سنندج علیه این دو جریان مذهبی شکل بگیرد. مردم به مقر استقرار صفدری حمله می کنند و بساط این جریان را در هم می پیچند. این واقعه بهانه ای در دست خمینی برای خلقاندن نوروز خونین سنندج گردید.
از سوی دیگر در شمال کردستان یعنی در شهر مهاباد از جانب نیروهای سیاسی و کومه له به مسئولین حزب دمکرات پیشنهاد تصرف پادگان مهاباد داده شد. حزب دمکرات به بهانه اینکه پادگان یک پاسگاه معمولی نیست پیشنهاد آنان را غیر عملی دانست. روز 24 بهمن در اطراف پادگان درگیری شروع شد و افراد درون پادگان دست به مقاومت زدند. در جریان این درگیریها 56 نفر زخمی شدندکه تعدادی از آنها جان باختند.
روز 30 بهمن ماه 57 پادگان مهاباد به تصرف مردم در آمد اما حزب دمکرات تمامی اسلحه و مهمات آنرا در اختیار خود گرفت. رادیو تهران در خبر ساعت دو بعداظهر خود خبر تصرف پادگان را اعلام کرد.
علیرغم اینها حزب دمکرات کردستان دو فاکتو در وقایع کردستان نقش بازی می کرد. از سویی تحت تاثیر فضای انقلابی و ایستادگی مردم در مقابل خمینی ظاهر می شد و از سوی دیگر آشکار و پنهان به خمینی پیام صلح میداد و از بالای سر مردم  با او ملاقات می کرد. اگر خمینی کمترین امتیازی به حزب دمکرات می داد حاضر می شد در مقابل خواستهای انقلابی مردم کردستان مستقیما بایستد.
روز 29 بهمن دولت موقت هیئتی را به ریاست داریوش فروهر به مهاباد فرستاد. سفر فروهر و هیئت همراه او به مهاباد موثر واقع نشد. در همین روز ادامه مذاکرات هیئت موقت دولت در مهاباد با نمایندگان شوراهای مختلف شهرهای کردستان بکار خود ادامه دادند. نمایندگان شوراهای مختلف شهرهای کردستان در جلسه ای تصمیم گرفتند که هیئتی را برای مذاکره با هیئتهای اعزامی دولت موقت و تدوین خواست و مطالبات مردم کردستان برگزینند. این هیئت عبارت بود از عزالدین حسینی، عبدالرحمن قاسملو، فواد مصطفی سلطانی، صلاح مهتدی و غنی بلوریان.
مهاباد و سنندج نقاط کلیدی برای دیگر شهرهای کردستان بود. قبل از تصرف پادگان مهاباد ستاد لشکر سنندج در محل باشگاه افسران و چندین مرکز نظامی دیگر بدست مردم و سازمانهای سیاسی تصرف شده بود. نیاز مبرمی به اسلحه برای تسخصیر پادگان سنندج وجود داشت. تلاشها برای تصرف کامل پادگان نتیجه نداد چرا که نیروهای اعزامی ارتش از طریق هوایی مدام برای تقویت پادگان سنندج نیرو اعزام می کردند. در جریان کوشش برای تسخیر پادگان سنندج، تعدادی از مردم که از پادگان بطرف شهر و سنگرها تیراندازی می شد کشته و زخمی شدند.
همزمان با درگیریهایی که در اطراف پادگان سنندج ادامه داشت مردم خشمگین به شهربانی و ستاد لشکر 28 که هر دو قبلا خلع سلاح و باز سازی شده بود حمله کرده و مجددا بتصرف خود در آوردند همچنین  رادیو تلویزیون سنندج  را نیز بتصرف خود در  آوردند.در محل تصرف شده ستاد لشکر 28 مسئولین سازمانهای سیاسی اقدام به برپایی شورایی بنام " شورای موقت انقلاب " برای رهبری و هدایت اوضاع می کنند. شورای موقت انقلاب پیرامون وقایع نوروز خونین سنندج اقدام به انتشار اطلاعیه هایی می کرد.
این اطلاعیه ها توسط سخنگوی شورا صدیق کمانگر از رادیو سنندج قرائت می شد. از سوی دیگر پاسگاه ها، مراکز ژاندارمری در مسیر جاده سنندج مهاباد و در نزدیکی شهرهای دیواندره، سقز، بوکان و میاندواب و دیگر شهرهای کردستان یکی پس از دیگری به تصرف مردم و سازمانهای سیاسی که اکنون تا حدودی مسلح شده بودند درآمد.
اوضاع جنگی در سنندج و نگرانی دولت موقت از سقوط کامل پادگان این شهر، خمینی را به هراس انداخت. او رئیس کل ستاد ارتش سرلشکر قرنی را مامور پایان دادن به اوضاع کرد. خمینی در اطلاعیه ای که از رادیو تهران پخش شد با به تحریک درآوردن احساسات مردم مبنی بر اینکه ضد انقلاب خانواده نظامیان مستقر در پادگان را بگروگان گرفته است دستور حمله به کردستان را صادر کرد.  لشکریان خمینی از راه زمین و هوا سنندج را مورد حملات خود قرار دادند.
فرستادن هیئت دولت موقت بنوعی وقت گذرانی بود تا طرح حمله به سرتاسر کردستان را تکمیل کنند. از یکطرف حملات هوایی ارتش و سپاه پاسداران و از سوی دیگر مذاکرات هیئت دولت موقت با نماینده گان مردم و سازمانهای سیاسی مسلح، اوضاع را بشدت پیچیده کرده بود. جنگ بشدت ادامه داشت و شهر سنندج نوروز خونینی را از سر می گذراند. بیمارستانها و درمانگاهها گنجایش کشته و زخمیها را نداشتند.
روز دوم فروردین جلسه ای با شرکت شورای موقت انقلاب و به ریاست وزیر کشور تشکیل می شود. در این مذاکرات تصمیم گرفته می شود که شورایی برای اداره امور شهر سنندج از طریق انتخابات عمومی تعیین شود. در این مذاکرات مقرر می گردد که ژاندارمری، شهربانی، شورای انقلابی سنندج، ستاد انقلاب اسلامی منحل شود و ارتش نیز حق عبور مرور در شهر را نداشته باشد.بدینترتیب تا انتخاب شورای شهر سنندج موقتا کمیته ای مرکب از 2 نفر از نمایندگان نیروهای چپ، 2 نفر از نمایندگان مسلمان و نماینده ای از سوی طالقانی انتخاب شدند.
روز سوم فروردین 58 میتینگ بزرگی با شرکت دهها هزار نفر در میدان اقبال سنندج برگزار شد. در این میتینگ هیئت، دولت آزادی زندانیان در پادگان، مجازات محرکان و عاملان کشتار سنندج، رفع کامل سانسور دولتی از رادیو تلویزیون و تامین جانی و شغلی نظامیان را تضمین کرد. در این میتینگ بنی صدر به هنگام سخنرانی اش خودمختاری را سر آغازی برای تجزیه طلبی ایران عنوان کرد. مردم حاضر در میتینگ با سردادن شعارهای پی در پی به او امکان ادامه سخنرانی اش را ندادند. تمام ماموریت هیئت دولت موقت نه در جهت پایان دادن به درد و مشکلات موجود و تامین خاستهای مردم بلکه تلاشی موقت برای آرام کردن اوضاع بود. در جریان مذاکرات بعدی سرلشکر قرنی بعنوان مسئول کشتارهای تا آن مقطع در سنندج شناخته شد و از کار برکنار و سرلشکر ناصر فربد بجای او منصوب شد.
در بحبوحه وقایع کردستان، روز 5 فروردین 58 میتنگی از سوی کانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن برای طرح خواستهای خود و پشتیبانی از مردم سنندج برگزار شد.  این میتینگ علیرغم اینکه اطلاع رسانی شده بود و از سوی دولت موقت برای برگزاری آن تضمین داده شده بود، با نقشه از پیش طرح ریزی شده توسط عوامل مسلح کمیته جریان مذهبی خمینی به گلوله بسته شد.
برخلاف شهر سنندج که در ظاهر امر هیئت حل اختلاف بدانجا فرستاده می شد، هیچ گونه اقدامی برای رسیدگی به خواستهای مردم ترکمن انجام نگرفت. اوباشان مسلح خمینی بمدت 8 روز بی وقفه به سرکوبی مردم ترکمن پرداختند. تعدادی زیادی کشته و زخمی شدند. مردم کردستان و نیروهای سیاسی که خواستها و مطالبات مردم ترکمن را همسو با خواست و مطالبات خود می دیدند با اطلاعیه و بیانیه های مختلف از مبارزات مردم ترکمن حمایت کردند. جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب روز هشتم فروردین 58 یک کاروان پزشکی و تدارکاتی جهت کمکهای ضروری و اضطراری برای کمک به مردم ترکمن به آنجا فرستادند.
متاسفانه مینی بوس حامل امدادگران در مسیر راه مابین جاده بیجار زنجان به درون رودخانه "زرده کمر" سقوط کرد و 9 نفر از بهترین و عزیزترین انقلابیون جان خود را از دست دادند.
پخش خبر جانباختن این عزیزان غم و اندوه فراوانی را بر شهر سنندج حاکم کرد. در روز خاکسپاری این عزیزان صد هزار نفر از مردم سنندج و منطقه در یک راه پیمایی یاد آنان را گرامی داشتند و سیاستهای جنگی تازه بقدرت رسیدگان را محکوم کردند.در بحبوحه اوضاع جنگی در کردستان و ترکمن صحرا، از طرف جانوران اسلامی تازه بقدرت رسیده رفراندوم  جمهوری اسلامی "نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیشتر" که از زبان خمینی جاری شده بود در کردستان از سوی مردم، انجمنها، نهادهای دمکراتیک، و سازمانهای سیاسی با بی اعتنایی مواجه شد و در آن شرکت نکردند.
کمیته موقت 5 نفره ای که مامور تدارک انتخابات شورای شهر سنندج شده بود مقدمات انتخابات و شرکت کاندیداها را فراهم نمود. از افراد مستقل، از سازمانهای سیاسی چپ و راست خود را برای نمایندگی در این شورا کاندید کردند.
روز 24 فروردین 58 علیرغم کارشکنی های دارو دسته ملا احمد مفتی زاده که به روند انتخابات اعتراض داشتند اکثریت عظیمی از مردم سنندج در 68 حوزه انتخاباتی به پای صندوقهای رای رفتند و 11 نفر را بعنوان اعضای اصلی و 6 نفر را بعنوان اعضای علی البدل انتخاب کردند. این شورا تا یورش سراسری و فرمان حمله خمینی به کردستان در روز 28 مرداد 58 نزدیک به مدت 5 ماه فعالانه و با جدیت به انجام وظایف خود در رفع موانع و مشکلات مردم گام برداشت.
آرامش نسبی شهر سنندج و اداره امور توسط شورای شهر زمینه دخالت مردم در اداره امور زندگی خود را فراهم کرده بود. شوراهای محلات یکی پس از دیگری در حال شکل گیری بود. یک فضای باز، آزاد و سیاسی فراهم شده بود. جمهوری اسلامی و ارتجاع محلی از این وضع خشنود نبودند. سکان امور در دست مرتجعین تازه بقدرت رسیده و اراذل و اوباش احمد مفتی زاده قرار نداشت . اینها مرتب در صدد مانع تراشی در مقابل فضای موجود بودند.
در همین اثنا از سوی حزب دمکرات کردستان ایران در شهر نقده یک میتینک بزرگ برگزار شد که مورد هجوم مسلحانه قرار گرفت و تعدای کشته و زخمی و نزدیک به صد نفر از طرفین درگیر و به گروگان گرفته شدند. مردم مغازه ها را بستند و شهر به حالت تعطیل درآمد. روز بعد دو هیلی کوپتر در آسمان شهر ظاهر شد. از سوی پاسداران و نیروهای رژیم راههای منتهی به نقده بسته شد. رژیم مذهبی خمینی با طرح و نقشه قبلی اعزام نیروهای سرکوب به نقده را که کرد نشین بود از ارومیه که ترک زبان بود اعزام کردند.
از آنجا که مستقیما قادر به شکستن اراده مردم در دفاع از دستاورهای قیام  نبودند، هر دم در صدد طرح و توطئه جدیدی بر می آمدند. این ترفند بر این استوار بود که با راه انداختن جنگ ترک و کرد اوضاع منطقه را تحت عنوان جنگ بین ترک کرد قلمداد کنند تا بهتر بتوانند نیروهای ارتش و سپاه را به منطقه گسیل دارند و به این بهانه کردستان را به اشغال نظامی خود درآورند. مذاکرات نمایندگان حزب دمکرات با خمینی و شریعتمداری در خصوص وقایع نقده در جریان بود که جریان مرتج محلی احمد مفتی زاده در سنندج بحران دیگری آفرید.
ارتجاع محلی به رهبری ملا احمد مفتی زاده در میان مردم بشدت منفور بود. نیروهای این جریان را تعدای لمپن اسلامی طرفدار او تشکلیل می دادند. مفتی زاده که می کوشید تا موقعیت و قدرتی بدست آورد و بعنوان ابزار سرکوب رژیم بحساب آید، با تحصن خود و هوداران چماق بدستش در مسجد جامع سنندج به اذیت و آزار هرکسی که از آن مسیر عبور می کرد می پرداختند. افراد چپ را شناسایی کرده، می گرفتند و در داخل حوض مسجد می انداختند.این کارشان چندان موفق نبود. نیروهای مسلح این جریان مذهبی در تدارک این بودند که به دفاتر نیروهای سیاسی و جمعیتهای دمکراتیک حمله کنند. پشتیبانی مردم از نیروهای سیاسی چپ در سنندج طرح و توطئه این جریان را یکی پس از دیگری نقش بر آب می کرد.
در روز 23 تیرماه 58 بدعوت اتحادیه دهقانان مریوان و گروههای سیاسی مختلف عمدتا چپها تظاهراتی در رابطه با سانسور و تبلیغات زهرآگین علیه مردم کردستان در مقابل رادیو تلویزیون مریوان براه افتاد.تظاهرات کنندگان مرکب از مردم مسلح و اتحادیه دهقانان مریوان در اطراف مدرسه قرآن مفتی زاده، علیه پاسداران محلی و همکاری نیروهای حزب دمکرات کردستان عراق مسعود بارزانی که به"قیاده موقت" معروف بوده و در ساختمان ساواک مریوان مستقر بودند شروع به شعار دادن می کنند.
جمعیت خواهان تسلیم شدن آنان می شوند. سرکرده پاسداران محلی قول تسلیم شدن می هد. همینکه جمعیت بطرف ساختمان حرکت می کنند افراد مکتب قرآن و پاسداران محلی مستقر در آن بسوی جمعیت تیراندازی می کنند که دو نفر از اعضای اتحادیه دهقانان و یک نفر کارگر شهرداری کشته می شوند. با مشاهده این وضع مردم خشمگین همراه با نیروهای مسلح اتحادیه دهقانان به مقر مکتب قرآن حمله می کنند و تمامی اسلحه و مهمات درون این مرکز بدست مردم و اتحادیه دهقانان می افتد. رژیم این واقعه را دستاویزی برای یورش جدیدی به کردستان قرار می دهد. از طریق هوا شروع به اعزام نیروهای نظامی به مریوان می کند. در مسیر مریوان به سنندج واحدی از افراد مسلح جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب را خلع سلاح و دستگیر می کنند. فواد مصطفی سلطانی رهبر و سازماندهنده اتحادیه دهقانان برای جلوگیری از تحمیل جنگ دیگری به مردم کردستان و این بار در مریوان، اعلام می کند "اگر نیروهای رژیم به داخل شهر مریوان بیایند ما از شهر کوچ خواهیم کرد.
بدینترتیب غروب روز 30 تیر ماه 58  کوچ تاریخی مردم مریوان برای جلوگیری از ترفندهای جنگ افروزانه خمینی به منطقه ای دیگر در کردستان آغاز می شود. مردم مسلح و نیروهای اتحادیه دهقانان به اطراف روستای کانی میران در کنار دریاچه زریبار کوچ می کنند. برای جلوگیری از چپاول و غارت اموال مردم در داخل شهر توسط نیروهای رژیم و پاسداران محلی، واحدهای مسلحی در بلندیهای مشرف بر شهر مریوان مستقر می شوند.نمایندگان دولت موقت هراسناک از کوچ مردم مریوان برای مذاکره به مریوان می روند. مذاکرات بی نتیجه می ماند.
همزمان با اعزام نیروهای سرکوبگر از راه هوایی به مریوان، رژیم اسلامی برای تقویت این نیروها از طریق زمینی یک ستون از نیروهای نظامی مکانیزه خود را از کرمانشاه عازم مریوان می کند. این ستون برای رسیدن به مریوان می بایست از کامیاران عبور می کرد.خبر اعزام این نیرو توسط فعالین سیاسی در محل به اطلاع مردم کامیاران می رسد. مردم کامیاران در گرمای طاقت فرسای تیرماه 58 خود را به جاده مسیر ستون می رسانند و بر روی آسفالت بست می نشینند.
فرمانده ستون را متوقف می کند و به میان جمعیت می رود تا علت را جویا شود. نمایندگان مردم می گویند ما نخواهیم گذاشت که شما برای کشتار مردم مریوان عازم آن منطقه شوید. اگر قصد رفتن دارید باید از روی جنازه های ما رد شوید. فرمانده ستون دستور به بازگشت و عقب نشینی به کرمانشاه را می دهد.این اقدام انقلابی و جسورانه مردم کامیاران یک پیروزی بزرگ محسوب شد که در سرتاسر کردستان با تمجید از آن یاد شد و بر روحیه مبارزاتی مردم کامیاران و شهرهای دیگر کردستان اثر گذاشت.
مردم کوچ کرده مریوان در اردوگاهی اطراف روستای کانی دینار و دریاچه مریوان سکنی گزیدند. تیم ها، کمیته ها و مسئولیتهای متعددی برای رفاه حال مردم در این اردوگاه سازماندهی شد. مردم محکم و استوار بر خواستهای خود وبا شعارهایی که بر روی چادرها نصب شده بود عظم و اراده خود را بنمایش می گذاشتند. سراسر کردستان در یک حالت بلاتکلیف قرار داشت. اوضاع سنندج، جنگ نقده و کوچ مردم مریوان به خارج از شهر.
رژیم برای تکمیل سناریوی حمله به کردستان مجددا اقدام به اعزام نیرو از راه زمینی به مریوان کرد. این بار هم ستونی وسیعتر از قبل را از کرمانشاه و از مسیر کامیاران بحرکت در آوردند. مردم کامیاران که بار اول توانسته بودند ستون قبلی را زمینگیر و وادار به عقب نشینی کنند، اینبار جمعیتی وسیعتر برای ممانعت از عبور این ستون جاده کامیاران به مریوان را با نشستن بر روی آسفالت داغ و سوزان بستند. مذاکرات مابین فرمانده ستون و نمایندگان مردم بمدت چند روز ادامه داشت. فرمانده ستون هیئتی را برای دیدار و مذاکره با سازمانهای سیاسی به سنندج فرستاد تا مردم کامیاران را متقاعد سازند که جاده را تخلیه کنند. مذاکره و گفتگو به نتیجه نرسید. همزمان تعدادی از عشایر مسلح منطقه که هیچ ضبط و ربط سازمانی و مردمی را نداشتند اعلام کرده بودند که به این ستون نظامی شبیخون خواهند زد. سازمانهای سیاسی مسلح در کردستان برای جلوگیری از یک فاجعه انسانی نشستهایی با هم برگزار کردند.
نتایج این گفتگو ها این بود که تحصن مردم در وسط جاده یک حرکت سیاسی و توده ای است. نباید به نیروهای اعزامی و طرحهای جنگ افروزانه حکومت ضد مردمی تازه بقدرت رسیده بهانه داد. از سویی نگرانی از تهدید افراد مسلح وابسطه به عشایر منطقه این نگرانی را بیشتر دامن می زد که در صورت حمله این افراد به ستون مستقر در جاده، کشتار وسیعی توسط ستون نظامی و زمینگر در سه کیلومتری کامیاران روی خواهد داد. با اینکه 15 شبانروز مردم مبارز و انقلابی کامیاران مانع از عبور این ستون شده بودند اما نیروهای سیاسی با قدردانی از فداکاریهای مردم از آنها خواستند که به تحصن خود پایان دهند. جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب در اطلاعیه ای عنوان کرد که باید به کمک مردم کوچ کرده مریوان بشتابیم. زمزمه حرکت بسوی مریوان از سنندج گسترده شد. روز 5 مرداد 58 تجمع وسیعی از مردم برای راهپیمایی از سنندج به مریوان شکل گرفت.
هزاران نفر از مردم سنندج در میدان اقبال جمع شدند و راهپیمایی از سنندج به مریوان حرکتی سازمانیافته آغاز شد. مسیر جاده خاکی سنندج مریوان مملو از جمعیت شد. در مسیر راه مردم روستاهای اطراف با راهپیمایان اعلام همبستگی کردند و سیل مواد خوراکی و نوشیدنی و هر گونه امکانات دیگر توسط روستائیان بطرف راهپیمایان سرازیر می شد. در شهرهای دیگر کردستان، مهاباد، سقز، بانه، سردشت و بوکان نیز راهپیمایی و برپایی کمپینهایی در پشتیبانی از مردم مریوان براه افتاد.
رژیم اسلامی که این همبستگی سراسری مردم کردستان را می دید بهراس افتاد و می کوشید تا برای خنثی کردن آن کاری صورت دهد. بطور موقت اقدام به عقب نشینی کردند و هیئتی را برای حل اختلافات و مشکلات موجود روانه مریوان کردند. ابتدا فردی از سران سپاه را برای مذاکره فرستادند. نمایندگان مردم مریوان و در راس آنها فواد مصطفی سلطانی طرف مذاکره کننده بودند. فرمانده اعزامی از حضور و وجود پاسداران محلی در داخل شهر دفاع کرد و گفت:"در صورت عدم پذیرش این خواست، مردم باید خود را برای جنگ آماده کنند". مذاکرات یک هفته بطول انجامید. فواد هر روز نتایج مذاکرات را در اردوگاه  به اطلاع مردم می رساند.مذاکرات به بن بست رسیده.
در تمام طول وقایع و رویدادهای کردستان در مریوان، حزب دمکرات کردستان عراق که به قیاده موقت مشهور بود، مستقیما در همراهی با رژیم تازه بقدرت رسیده اسلامی با تمام توان همکاری می کرد.
راهپیمایان سنندج به مریوان بعد از یک هفته به اردوگاه رسیدند و مورد استقبال گرم مردم کوچ کرده مریوان قرار گرفتند. شور وشوق و همبستگی غیر قابل وصفی تمام فضای اردوگاه را پوشانده بود.
فواد مصطفی سلطانی در جریان مذاکرات و برای جلوگیری از وقایعی نظیر آنچه رژیم اسلامی در سنندج بر مردم تحمیل کرده بود با نمایندگان دولت توافقاتی را به امضا رساند. از جمله عبور و مرور بدون سلاح نیروهای دولتی و سازمانهای سیای در داخل شهر و آزادی دستگیر شدگان در پادگان مریوان. روز 12 مرداد ماه گردهمایی بزرگی در اردوگاه کانی میران بعنوان پایان این حرکت عظیم و با صدور قطعنامه ای 5 ماده ای برگزار شد.بر بستر وقایع کامیاران، کوچ مردم مریوان و راهپیمایی مردم سنندج بطرف مریوان، جریان لمپن اسلامی مفتی زاده هر روز در میان مردم حاشیه ای تر می شد.
روز بعد از بازگشت کوچ کننده گان مریوان به داخل شهر، حزب دمکرات کردستان عراق (قیاده موقت) که با رژیم اسلامی همکاری میکرد. اعلام کرد که شهر باید تحت کنترل آنها اداره شود.مردم شهر مریوان در اعتراض به جریان قیاده موقت در همیاری و همدستی با ارتجاع محلی و رژیم اسلامی، در محل دژبانی این شهر متحصن شدند و خواهان خروج پاسداران از شهر شدند.
فرمانده پادگان با متحصنین به گفتگو نشست و قول داد که به وضع موجود رسیدگی کند. نیروهای قیاده موقت با همکاری پاسداران و مزدوران محلی و فئودالهای منطقه، از روستای دزلی در 5 کیلومتری مریوان به سوی این شهر حرکت کردند. در این موقع خبر رسید که تعداد زیادی از مردم اورامان در روستای "قوزی قلا" در محور روانسر پاوه و در 10 کیلومتری پاوه تحصن کرده اند. تحصن و اعتراض مردم پاوه نیز به حضور پاسداران در این شهر صورت گرفته بود.
سالار جاف نماینده سابق مجلس شاه تعدادی از ملاکین و عشایر  منطقه را بدور خود گرد آورده بود و اختلافات قدیمی مابین مردم پاوه و عشایر جاف را دامن می زد. حکومت تازه بقدرت رسیده اسلامی ستونهای نظامی ارتش و سپاه را به منطقه اعزام می کرد، دست مرتجعین محلی مکتب قرآن مفتی زاده را باز گذاشته بود و خانهای منطقه را علیه ادامه حرکت انقلابی مردم کردستان بسیج می کرد.
در مردا ماه 58 تقریبا تمامی مناطق کردستان درگیر یک وضعیت بحرانی شده بود که جریان مذهبی و ضد انقلابی خمینی به مردم تحمیل کرده بود.
در 25 مرداد 58  در  روستای " که رفتو " از توابع دیواندره مابین خانهای مسلح این منطقه در یک جبهه و در جبهه مقابل آنان کومه له و چریکهای فدایی درگیری روی می دهد. کومه له در دفاع از دهقانان و کارگران روستاهای منطقه دیواندره با خانها و مالکان مسلح این منطقه که از رژیم اسلامی دفاع می کردند درگیر می شود. در جریان درگیری تعدادی از خانها و مالکان کشته می شوند و بقیه پا به فرار می گزارند و در کنار نیروهای رژیم اسلامی پناه می گیرند.
در طول چهار ماه اول سال 58 تقریبان سراسر شهرهای کردستان در یک رویارویی نطامی سیاسی و اعتراضی در مقابل حاکمان جدید قرار می گیرد. سنندج، مهاباد، مریوان، نقده، کامیاران، دیواندره و پاوه جبهه های نبرد بین قیام کنندگان 57 با  ارتجاع محلی و ضد انقلاب اسلامی بقدرت رسیده است.
26 مرداد 58 جنگ سختی مابین طرفهای درگیر در پاوه در می گیرد. رژیم اسلامی چمران را مامور پایان دادن به "غائله" پاوه می کند. شهر در دست مردم و نیروهای سیاسی مسلح است. قوای حکومت برای تصرف شهر از راه زمین قادر به این کار نمی شوند. نیروهایشان در داخل شهر پاوه متحمل تلفات زیادی می شوند. از راه هوایی هم هیلی کوپترها در تیر رس نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی و مردم قرار می گیرد.
شکست نیروهای رژیم در پاوه سبب می شود که خمینی راسا بعنوان فرمانده قوا به تمام نیروهای مسلح ارتش و سپاه و همیاری دولت موقت فرمان حمله به پاوه را صادر کند.
فرمان خمینی برای حمله به پاوه پیش درآمد حمله ای سراسری تر به تمام کردستان بود.خمینی در پیامی که برای آن مهلتی 24 ساعته تعیین کرده بود از تمامی نیروهای مسلح می خواهد که در این مدت زمان وارد عمل شده و پاوه را از دست به گفته او " اشرار" آزاد کنند. خمینی و دولت موقتش که مدعی مذاکره برای حل مسایل کردستان بودند به یکباره طرفهای مذاکره کننده یعنی نمایندگان مردم کردستان، سازمانهای سیاسی و کلا مردم قیام کننده علیه رژیم پهلوی را اشرار و سران اشرار لقب داد.

پیام خمینی به روسای ستاد ارتش، ژاندار مری و سپاه پاسداران

بسم اله الرحمن الرحیم 
"به رئیس کل ستاد ارتش و رئیس کل ژاندار مری اسلامی و رئیس پاسداران اکیدا دستور میدهم که به نیروهای اعزامی به منطقه کردستان دستور دهند که اشرار و مهاجمین را که در حال فرار هستند تعقیب نمایند و آنان را دستگیر نموده و با فوریت به محاکم صالحه تسلیم و تمام مرزهای منطقه را سریعتر ببندید که اشرار به خارج نگریزند و اکیدا دستور می دهم که سران اشرار را با کمال قدرت دستگیر نموده و تسلیم نمایند. اهمال در این امر تخلف از وظیفه و مورد موخذه شدید خواهد شد.
مرداد 1358 روح اله الموسوی الخمینی"

خمینی مکررا اطلاعیه صادر می کرد و مرتب این اطلاعیه ها که مضمون و محتوای آن حمله همه جانبه به کردستان بود از رادیو تهران خوانده می شد. در محکومیت فرمان این حمله از سوی سازمانهای سیاسی، نهادها و انجمنهای مختلف اطلاعیه هایی منتشر شد.
جریان مکتب قرآن احمد مفتی زاده که تا قبل از حمله به کردستان از سوی مردم و نیروهای سیاسی به انزوا کشیده شده بود، بر بستر شروع جنگ و حمله نیروهای سپاه و ارتش کم کم جان تازه ای بخود گرفت.
مفتی زاده با صدور اطلاعیه از خمینی حمایت کرد و نیروهای تحت فرمانش دوشا دوش پاسداران رژیم و دیگر مزدوران محلی به تعقیب و شناسایی انقلابیون و مبارزین می پرداختند و در عملیاتهای شناسایی و دستگیری جوانان شرکت فعالی از خود بنمایش می گذاشتند.
نیروهای مفتی زاده از این مقطع به بعد است که با سر و صورت پوشیده در کنار نیروهای رژیم حتی در اعدام جوانان شرکت می کنند.فرماندهان رژیم و مزدوران محلی آنان کشتار مبارزین و انقلابیون را شروع می کنند.خانه گردی و دستگیری کسانیکه سالها علیه حکومت پهلوی مبارزه کرده بودند آغاز می شود.
خلخالی این جلاد حکومت خمینی که در معیت ارتش و سپاه برای کشتار انقلابیون به کردستان روانه شده بود،
در بامداد روز 28 مرداد 58 در مرحله اول در شهر پاوه 12 نفر را سریعا در یک دادگاه فرمایش چند دقیقه ای و برای ایجاد فضای رعب و وحشت اعدام می کند.
عبداله نوری، هوشنگ عزیزی، محمد عزیزی، یداله محمدی، حسین شیبانی، هرمز گرجی بیاتی، مظفر فتاحی، بهمن عزتی، محمد محمودی، اصغر بهنودی، آذرنوش مهدویان و دکتر قاسم رشوند سرداری.
در مرحله دوم در روز 29 مرداد 58 خلخالی قاتل جوانان مردم، هفت نفر دیگر را به پای جوخه اعدام می فرستد.بدین ترتیب موج اعدامها از پاوه شروع و به مریوان، سنندج، سقز و مهاباد می رسد.
روز سوم شهریور 58  در مریوان  9 نفر از دستگیر شدگان در یک دادگاه فرمایشی توسط خلخالی اعدام می شوند.امین مصطفی سلطانی، حسین مصطفی سلطانی، جلال نسیمی، حسین پیرخضری، احمد پیرخضری دکتر احمد احضری، فایق عزیزی، احمد قادرزاده و علی دادستانی.
یک هفته ای از یورش سپاهیان اسلام به کردستان گذشته بود که همچنان در اعتراض به تیراندازی و حضور پاسداران تظاهراتی در سنندج و در اعتراض به کشته شدن یکی از جوانان شهر توسط پاسدارن برگزار می شود. چند نفری در این تظاهرات دستگیر می شوند که تعدادی از آنها را آزاد می کنند.
11 نفر از جوانان شهر سنندج را بطرق مختلف و در مکانهای مجزا دستگیر و روانه فرودگاه سنندج می کنند.خلخالی این جلاد خمینی در روز 5 شهریورماه 58  و در دادگاههای 5 دقیقه ای آنها را به اعدام محکوم می کند و حکم را به اجرا در می آورند. احسن ناهید، شهریار ناهید، جمیل یخچالی، مظفر رحیمی، عطا زندی، امجد مبصری، عیسی پیرولی، ناصر نسیمی، مظفر نیازمند، یداله فولادی و سیروس منوچهری.
دو نفر از افراد اعدام شده زخمی بودند و یکی از آنها را بر روی برانکادر به محل اجرای کشتار می آوردند.
همانوقت انتشار عکس اعدام این 11 انسان شریف و محبوب مردم سنندج، در روزنامه های داخل و خارج کشور منتشر و به اطلاع افکار عمومی می رسد.این عمل وحشیانه موجی از تنفر علیه قاتلان را با خود به همراه می آورد.
در سقز مقاومت مردم و نیروهای سیاسی در مقابل لشکریان و سپاهیان خمینی ادامه داشت تا اینکه جلاد خمینی از سنندج عازم سقز می شود و در آنجا نیز جنایت دیگری خلق می کند. 10 نفر از جوانان شهر و 10 نفر از نظامیانی که در محل خدمت نبودند ( مجموعا 20 نفر) را یک روز بعد از اعدامهای سنندج یعنی در روز ششم شهریور 58 تیرباران می کنند.
 احمد سعیدی، قادر بهادر، طاهر خطیبی، محمد بابا میری، ناصر حدادی، رسول امینی،  محمد غفاری، ناجی خورشیدی، کریم رضایی ، انور اردلان، علی فخرائی، سیف اله فیضی، (14 ساله) عبداله بهرامی، سید حسن احمدی، محمد درویش نقره ای، کریم شیریانی، ابوبکر صمدی، احمد مقدم، جلیل جمال زاده و آذر گشب دارائی ( 12 ساله)
 بعد از پاوه، مریوان، سنندج و سقز تدارک حمله ارتش و سپاه متوجه مهاباد می شود. دوش به دوش پیشروی مزدوران ارتش و سپاه، خلخالی نیز با راه اندازی دادگاههای چند دقیقه ای حکم اعدام علیه دستگیر شدگان را صادر می کند. همزمان با این لشکر کشی و اعدام جوانان توسط دادگاههای 5 دقیقه ای خلخالی، تظاهرات ها در شهرهای کردستان و در محکومیت این یورش وحشیانه ادامه پیدا می کند.
از سوی دیگر مقاومت و وارد کردن ضربات کاری بر ستونهای نظامی در مناطقی از کردستان توسط نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی و برای مقابله با پیشرویهای ارتش و سپاه در جریان است. یکی از این ستونها در محور جاده بانه با دادن تلفات زیادی فلج می شود.
در روز نهم شهریور 58 فواد مصطفی سلطانی از بنیانگزاران کومه له و رهبر اتحادیه دهقانان مریوان همراه چند تن از همرزمانش در مسیر جاده مریوان سقز با واحدی مجهز از نیروهای رژیم به فرماندهی چمران روبرو می شوند که در یک جنگ نابرابر او و یکی از همرزمانش جان می بازند.
رادیو و روزنامه های رژیم با خوشحالی تمام این خبر را منتشر می کنند. اندوه عمیقی در میان مردم و نیروهای مسلح کومه له بمناسبت این واقعه پدیدار می شود. اما مبارزات اعتراضی مردم و مقاومت مسلحانه در مقابل نیروهای رژیم کماکان ادامه پیدا می کند.
روز دهم شهریور نیروهای ارتش و سپاه با همکاری مزدوران محلی بعد از زدو خوردی بر شهر بوکان مسلط می شوند. همان روز در شمال کردستان در منطقه سلماس جنگی مابین مردم  و نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی با نیروهای نظامی رژیم که با فانتوم و هیلی کوپتر پشتیبانی می شدند در می گیرد. در سلماس حکومت نظامی اعلام می شود. شهر پیرانشهر نیز توسط ارتش تسخیر و اشغال می گردد.
در 11 شهریور فاجعه قارنا روی می دهد. ملاحسنی یکی از مرتجعین محلی همراه تعداد زیادی از پاسداران و با استفاده از دو دستگاه تانک جهت ایجاد رعب و وحشت به روستای قارنا در محور نقده به پیرانشهر یورش می برند. روستای قارنا که بیخبر از تمام جنگ ودرگیریها بود توسط این ستون اشغال می شود و پاسداران رژیم همه مردم روستا از کوچک و بزرگ را به رگبار می بندند که در نتیجه این تهاجم ضد بشری 68 نفر کودک، پیر و جوان را قتل عام می کنند. روزنامه های رژیم برای سرپوش گذاشتن بر قتل عام روستای قارنا، خبر آنرا بعد از بیست روز منتشر می کنند.
همزمان با این وقایع بنی صدر که آن هنگام عضو شورای انقلاب بود در محل کانون فرهنگیان در اجتماع هزاران نفر از مردم ارومیه به سخنرانی در رابطه با کردستان می پردازد.بنی صدر در این سخنرانی مدعی بود که نیروهای سیاسی بهانه می گیرند و ماههاست ما را سر می دوانند. او در این سخنرانی تلاش می کند که وقایع را وارونه جلوه دهد . به خط و نشان کشیدن متوصل می شود. در انتهای سخنانش می گوید: اگر کسی پیام صلح ما را نپذیرد پیام ما شمشیر و جنگ است.پیام صلح بنی صدر چیزی جز تحمیل ماهها جنگ به مردم کردستان و اعدامهای دسته جمعی نبود. پیام صلح بنی صدر فاجعه قارنا بود که 68 زن و کودک و پیر و جوان را به رگبار بستند. پیام صلح بنی صدر و رهبرش خمینی خلق کردن فاجعه ای بتمام معنا در سرتاسر کردستان بود. او با این جمله که پاسخ ما شمشیر و جنگ است، در رکاب خمینی و خلخالی در جنگ و کشتاری که به مردم کردستان تحمیل گردید سهیم شد.
12 شهریور 58  با روشن شدن هوا و با استفاده از نیروهای هوایی و زمینی و کوبیدن چهار طرف شهر، نیروهای رژیم شهر مهاباد را نیز تسخیر می کنند.
13 شهریور 58 بعد از یک درگیری خونین در گردنه خان مابین نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی و واحدهای اعزامی لشکر 28 کردستان شهر بانه نیز به تصرف نیروهای رژیم در می آید.
روز 15 شهریور نیز تکاوران نیروی دریایی و هوایی شیراز همراه با ستونهای نظامی ارتش و سپاه لشکر سنندج شهر سردشت را که خالی از سکنه بود با مقاومتی اندک تصرف می کنند.
در همان روز 13 شهریور 58  چهار نفر به اسامی عطا محمدی، حسین محمدی، ابراهیم محمدی و حسین نوری به اتهام شرکت در جنگ مسلحانه در پادگان شهر سقز توسط حکم خلخالی اعدام می شوند.
بدین ترتیب تهاجم وسیع و گسترده ارتش و سپاه پاسداران به شهرهای کردستان که با صدور فرمان خمینی در 28 مرداد 58 روی داد از آن دست از جنایات علیه بشریت بود که که سراسر کردستان را به خاک و خون کشید.
در پی این یورش چنگیز وار، موقتا اکثر شهرهای کردستان به تصرف ارتش و سپاهیان رژیم در می آید. حاصل این تهاجم وحشیانه کشته شدن تعداد زیادی از مردم شهر و روستاهای کردستان، ویران نمودن خانه و کاشانه مردم و اعدام دهها جوان در دادگاههای 5 دقیقه خلخالی بود.علیرغم تمام این جنایت و به تصرف در آوردن شهرها، اعتراض مردم شهرهای کردستان با خشم و تنفری چندین برابر از قبل به حضور نیروهای ارتش و سپاهیان رژیم جسته و گریخته علیه حضور آنان ادامه پیدا می کرد.
همزمان با اعتراضات عمومی مردم که بتناوب در شهرهای مختلف روی می داد، نیروها و سازمانهای مسلح که اکنون به خارج از شهرها عقب نشینی کرده بودند، به عملیاتهای خود علیه سرکوبگران، به پاسگاهها و پادگانها و نیروهای در حال نقل و انتقال ادامه داده و به آنان شبیخون می زدند.
تصرف شهرهای کردستان توسط سپاهیان و ارتش دست نخورده رژیم شاه که اکنون گوش بفرمان خمینی جنایتکار بودند سه ماه بیشتر دوام نیاورد و در اثر ادامه اعتراضات سیاسی اجتماعی در داخل شهرها توسط مردم و همچنین عملیاتهای نظامی نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی. رژیم تحت فشار و در منگنه قرار گرفت. رژیم اسلامی تنها برای سه ماه آنهم بطور نسبی و دو فاکتو توانست شهرها را به تصرف خود درآورد.
 با حضور مجدد نیروهای مسلح سازمانهای سیاسی به داخل شهرها، خلع سلاح پاسگاهها و ایستهای بازرسی بار دیگر فرستادن هیئت های مذاکره کننده از سوی دولت موقت از سر گرفته شد. ادامه این وضع و تصرف مجدد شهرها از سوی سازمانهای سیاسی از آبان 58 تا جنگ 24 روزه سنندج مجددا شروع می شود و رژیم ناچار به عقب نشینی از شهرها می گردد. تا جنگ 24 روزه سنندج در بهار 59 یعنی بمدت 5 ماه، رژیم اسلامی عملا هیچ گونه قدرتی در شهرهای کردستان نداشت.
بدین ترتیب رژیم تازه بقدرت رسیده اسلامی برای تحکیم پایه های قدرت خود کردستان را که به مرکز ادامه انقلاب ایران تبدیل شده بود به خاک و خون کشید.
سیر ادامه این وقایع از مقطع تصرف مجدد شهرها توسط نیروهای سیاسی مسلح و عقب نشینی ارتش و سپاه پاسداران را در فرصت دیگر جداگانه تحت عنوان 5 ماه اعمال اراده حاکمیت توده ای مردم بر کردستان دنبال خواهیم کرد.

۱۳۹۲ مرداد ۱۷, پنجشنبه

"کنگره ملی" و ذوق زدگی احزاب قومی و ناسیونالیست کرد



"کنگره ملی کرد" روز 24 اوت در شهر اربیل کردستان عراق برگزار می شود. علاوه بر شرکت نماینده گان احزاب ناسیونالیست کرد و نمایندگان هر چهار دولت منطقه، ایران، عراق، ترکیه و سوریه، نمایندگانی هم از اتحادیه اروپا، اتحادیه عرب و سازمان ملل به این کنگره دعوت شده اند. در همین رابطه نمایندگان احزاب ناسیونالیست کرد از کردستان ایران ذوق زده شده و منتظر روز افتتاحیه رسمی آن هستند. حق هم دارند چون قرار است استراتژی بارزانی آمال و آرزوهایشان را دنبال کند و آنان را به جایی برساند.

کومه له زحمتکشان و سازمان زحمتکشان
رضا کعبی یکی از نمایندگان کومه له زحمتکشان در مصاحبه ای با تلویزیون روداو می گوید: "حضور نمایندگان دولتها از جمله جمهوری اسلامی ربطی به وظایف ما بعنوان عضوی در این کنگره ندارد بلکه حضور آنان امر و وظیفه خود کنگره است. (توجه کنید "ربطی به آنها بعنوان عضو کنگره ندارد اما امر و وظیه کنگره است"!؟.) و ادامه می دهد: حکومت محلی کردستان خودش آنان را دعوت می کند یا نمی کند به ما مربوط نیست چرا که این تصمیمی است که حکومت محلی کردستان خود اتخاذ کرده است و برای ما این یک امر طبیعی است که از همه کشورها ( که منظورش دولتها است) در آن شرکت داشته باشند".
ایشان یکبار حضور نمایندگان رژیم را امر و وظیفه کنگره می داند و بار دیگر آنرا به تصمیم حکومت محلی حواله می دهد. اگرسازمان رضا کعبی عضوی از هیئت برگزار کننده کنگره است بنابر این دعوت از نمایندگان رژیم نیز که بقول ایشان وظیفه کنگره است، قاعدتا وظیفه سازمان مطبوع او که عضوی از کنگره نیز هست می باشد. معلوم نیست چرا اینها تلاش می کنند که شرمگینانه تا این حد سر خود را زیر برف کنند و بروی مبارک خود نیاورند؟.
در مورد دو جریان انشعابی از کومه له مسئله روشن است. همانطور که نماینده  سازمان زحمتکشان گفته است، " حضور نمایندگان رژیم وظیفه کنگره  و تصمیم حکومت محلی کردستان است و برای آنها این یک امر طبیعی است که از همه دولتها شرکت داشته باشند". برای احزاب ناسیونالیست و قومپرست کرد حضور نمایندگان جمهوری اسلامی غنیمتی است که می توانند بر اساس استراتژی بارزانی در آینده به چانه زنی با آنان در جهت صلح و آشتی گام بردارند.

هر دو حزب دمکرات کردستان و کردستان ایران
تا جاییکه به هر دو حزب دمکرات کردستان ایران بر می گردد، چه قبل و چه بعد از انشعابشان تاریخا برای نشست با نمایندگان جمهوری اسلامی نه تنها هیچگاه مشکلی نداشته اند بلکه مصالحه و آشتی بخش جدایی ناپذیری از سیاستهای این حزب بوده است. زمانیکه بارزانی و طالبانی هم در قدرت نبودند حزب دمکرات کردستان ایران همین استراتزی آشتی با جمهوری اسلامی را در دستور داشته است. ترور رهبران حزب دمکرات کردستان در نشستهایشان با جمهوری اسلامی نتیجه همین سیاست بوده و اکنون نیزهمچنان برای احزاب دوگانه دمکرات کردستان آنهم در این کنگره بیش از پیش موضوعیت دارد. شاید بارزانی بتواند به یمن این کنگره و در حاشیه آن، دیدارهای خصوصی هم برایشان ترتیب دهد.
بنابراین وضعیت هر چهار حزب ناسیونالیست قومی کرد عضو این کنگره در قبال حضور نمایندگان رژیم اسلامی و در قبال استراتژی کنگره ملی کرد کاملا روشن است. این احزاب با افق و عملکرد خود در طول عمرشان نشان داده اند که به خواست و آرزوهای مردم کردستان بی ربط هستند. کارنامه این احزاب مملو از تلاش برای پیدا کردن راهی برای تحقق همان آرزوهایی است که بارزانی و طالبانی دنبال می کنند. کنگره ملی کرد نمونه تیپیک از راهکاری مترادف و هماهنگ با تحقق اهدافشان است. استراتژی کنگره ملی کرد چیزی جز تکثیر مدل سیستم بارزانی و طالبانی در تولید فقر و نابرابری، فساد و قرار دادن صف احزاب ناسیونالیست کرد در مقابل جبهه آزادیخواهی، برابری طلبی و چپ جامعه برای بخشهای دیگر کردستان نیست. این احزاب سنتا و تاریخا شغلشان همین بوده است. از این رو قبای این استراتژی مناسب تن همه این جریانات دوخته شده است.

سازمان کردستان حزب کمونیست ایران کومه له
یکی از نمایندگان کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران نیز در یک گفتگو با تلویزیون روداو می گوید: "آمدن نمایندگان جمهوری اسلامی به این کنگره به این خاطردرست نیست که این رژیم در طول تاریخ موجودیتش مردم کرد را سرکوب کرده است. جمهوری اسلامی یکی از آن دولتهایی است که دشمن مردم کردستان است. به این خاطر ما فکر می کنیم حضور نمایندگان رژیم اسلامی در این کنگره جایز نیست، خوب نیست و به نفع نیست. در اینجا و در جلسات هم بر سر این اصرار داشته ایم و درخواست کرده ایم که برای شرکت جمهوری اسلامی رای داده نشود".
سوالی که مطرح است این است که آیا جمهوری اسلامی و دولت ترکیه، سوریه، و حکومت اقلیم کردستان در سرکوب و کشتار مردم کردستان با هم فرق دارند؟. گویا پرونده جمهوری اسلامی سیاه و ننگین است که هست ولی پرونده سه دولت دیگر خیلی پاک و سفید است!. همه آنان در سرکوبی و کشتار کارگران، کمونیستها و مردم هر چهار بخش کردستان شریک و سهیم هستند. از نظر نماینده کومه له این دولتها ابدا مردم کردستان در این بخشها را سرکوب نکرده اند و حضور آنان جایز است، خوب است، بنفع است و ایرادی ندارد.
ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه له نیز در گفتگو با همین رسانه با فرمولی دیگر این را بیان می کند. او می گوید: "با حضور نمایندگان جمهوری اسلامی در روز اول کنگره ما شرکت نخواهیم کرد و آنرا فقط در روز اول بایکوت می کنیم. اما بعد از عدم حضور آنان  ما روند کار کنگره را بایکوت نخواهیم کرد و شرکت می کنیم".
سازمان کردستان حزب کمونیست با بایکوت کردن روز اول این کنگره  گویا از قیافه نمایندگان رژیم خوشش نمی آید. کومه له از سویی می خواهد نشان دهد که با نمایندگان رژیم در یک سالن حضور نخواهد داشت و از سوی دیگر با این پشتک و وارو زدن به استراتژی کنگره بارزانی و شرکت خود در مجمع احزاب ناسیونالیست قومی و دیگر جریانات مرتجع مذهبی و نمایندگان سه دولت سرکوبگر مردم کردستان مشروعیت ببخشد. در دنیای سیاست چنین موضع و بیاناتی یعنی شیره مالیدن بر سر مردم کردستان و به زبان ساده تر یعنی عوامفریبی و بازی دیپلوماسی.
تلاش برای متوجه ساختن کومه له برای عدم حضور در گنگره ملی کرد به این خاطر است که به افق، و سیاستهای مورد نظر خود مبنی برکمونیست بودن و باور به امر سازماندهی مبارزات کارگری، توده ای و نهایتا برانداختن جمهوری اسلامی از طریق انقلاب مردم متعهد و پایبند باشد. سازمانی که خود را با دفاع از کارگر کرد و مردم ستمدیده کردستان و مدافع چپ و سوسیالیسم تعریف می کند، با چنین تعریفی از خود نباید در کنگره ای عضویت داشته باشد و پای سیاست و استراتژی احزاب ناسیونالیست مرتجع و دو حزب حاکم که تا مغز استخوان در ضدیت با کارگر، توده های مردم کردستان و کمونیستها امتحان خود را پس داده اند مهر تایید بگذارد و به آن مشروعیت ببخشد.
سازمان کردستان حزب کمونیست نمی تواند همچنان به دو پهلویی گویی و سیاست یک بام و دو هوا ادامه دهد. یا باید صف چپ، آزادیخواهی و رادیکال توده مردم کردستان و کارگران را تقویت کرد یا باید در مجمع احزاب ناسیونالیست کرد شرکت کرد و عضویت داشت. کومه له هنوز زمان و فرصت آنرا دارد که پای خود را از این مخمصه کنار بکشد و آنگونه که ادعا می کند صف کارگران، چپ جامعه و صف مبارزاتی توده های مردم کردستان علیه رژیم اسلامی و علیه احزاب ناسیونالیست کرد را تقویت کند.
8 اوت 2013

۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

حمله گاز انبری پارزیت های جمهوری اسلامی و سانسورچی های بی بی سی به هوادار احمدی نژاد در کنفرانس مطبوعاتی روحانی



روز سه شنبه کنفرانس مطبوعاتی روحانی در میان خبرنگاران داخلی و خارجی برگزار شد. تلویزیون بی بی سی این کنفرانس را مستقیما پخش میکرد. با توجه به اینکه سئوال کنندگان از قبل دستچین شده بودند اما تیم های امنیتی حاضر در کنفرانس همگی حواسشان جمع بود که خبرنگاری در حین طرح سئوال از روحانی دسته گلی به آب ندهد. همزمان گوینده تلویزیون بی بی سی ( پونه قدوسی ) نیز هر جا احساس خطر میکرد که مبادا خبرنگاران زن در کنفرانس سئوالی مغایر با موازین کنفرانس و قوانین حاکم بر دستگاه بی بی سی مطرح کنند بلافاصله با توجیه مروری بر روند کنفرانس به صحبت حول آن می پرداخت و صدای خود را بر برنامه کنفرانس مسلط می کرد که برای لحظاتی هم شده قابل شنیدن نباشد تا بر اوضاع اشراف داشته باشد. بی بی سی هم از جمهوری اسلامی یاد گرفته است که چگونه پخش برنامه های زنده را سانسور کند. در پایان این کنفرانس اعتراضاتی مبنی بر عدم رعایت "اعتدال گرایی" مورد ادعای روحانی در کنفرانس خبری اش در میان حاضرین بروز کرد. در میان خبرنگاران شرکت کننده در سالن یک نفر از جا بلند شد و بدون میکرفون به صحبت پرداخت. ایشان اعلام کرد که از هواداران احمدی نژاد است و قصد داشت ضمن اعتراض به اینکه "اعتدالی" در طرح سئوالها رعایت نشده است در مورد حضور عناصری از دولت قبلی برای شرکت در دولت جدید صحبت کند که بلافاصله تلویزیون بیچاره بی بی سی که تا آن لحظه صاف و شفاف پخش می شد دچار پارازیت شد و همزمان خانم پونه قدوسی نیز به کمک پارازیت چی های جمهوری اسلامی شتافت و در ظاهر با نشان دادن اینکه سوال و جوابها را دارد برای بیننده توضیح می دهد صدای خود را بر روی صدای خبرنگار هوادار احمدی نژاد انداخت. صحنه بشدت مضحک و خنده داری بود. بی بی سی و کارمندان هوادار جمهوری اسلامی تقصیری ندارند. بلاخره باید نان بخورند و صحنه ها را مهندسی کنند.
6 اوت 2013 

۱۳۹۲ مرداد ۱۱, جمعه

"خودکشی" زنان، قتلهای ناموسی نامرئی، قاتل کیست؟



هر از چندی اخبار خودکشی و خود سوزی زنان در مناطق مختلف کردستان منتشر می شود با اینکه پای قاتل معینی در کار نیست اما این خودکشی ها در چهارچوب قتلهای ناموسی قرار می گیرند. روز چهار شنبه 31 ژوئیه زنی در شهر اربیل کردستان عراق 26 ساله، متاهل و دارای دو فرزند بدلیل مزاحمتهای تلفنی فردی ناشناس که بعدا مورد بدگمانی همسرش قرار می گیرد، بر اثر فشارهای روحی، فکری با روسری اش خود را خفه و به زندگی اش پایان می دهد. بنا به این خبر همسر این زن بعد از بروز بدگمانی، او را ترد و به منزل خانواده اش می فرستد. در مورد خودکشی هایی از این دست هر کس بنا به فراخور درک و بررسی خود بدنبال مقصر چنین واقعه تلخ و دردناکی می گردد. آیا زن مقصر بود؟ همسرش او را تهدید کرده بود؟ آیا مزاحم تلفنی عامل این واقعه بوده است؟ و دهها سوال از این نوع مدام در چرخش است که مسبب اصلی این خودکشی و نظایر آن را دست نشان کند و قاتل را بازشناسد.


جان زنی 26 ساله دارای همسر و دو کودک گرفته شده است. این زن و صدها زن دیگر که با دستان خویش و به خاطر تردید و بدگمانیهای همسر یا اطرافیان به زندگی خود پایان می دهند چندان ساده نیست. ظاهرا گرفته شدن جان این زن بطور فیزیکی توسط همسر یا شخص ثالثی صورت نگرفته است و داستان این را نشان می دهد که گویا خود زن قاتل خویش بوده است و کسی در این رابطه مورد تعقیب و دادگاهی کردن واقع نمی گردد. حال که پای قاتلی حقیقی و حقوقی در بین نیست و شاکی معینی برای تشکیل پرونده وجود ندارد آیا باید به همین سادگی از کنار این موضوع رد شد؟  این زن و صدها  زن دیگر با موقعیت مشابه یا متفاوت او، عاشق زنده ماندن و زندگی کردن بوده اند. پس اگر اینطور است باید پای عامل و مسببی در تحمیل گرفتن جان او در میان باشد.  او برای پایان دادن به زندگی خود تصمیمی را گرفته بوده که این تصمیم ناشی از فشار های بیش از حد فکری، روحی و روانی از سوی همسر و اطلافیانش در رابطه با مسایل به اصطلاح ناموسی بوده  که دست به خودکشی زده است.
او با دستهای خود جان خود را گرفته است با اینکه عاشق زندگی و زنده ماندن در کنار کودکانش و لذت بردن از تنها یکبار حق حیات بوده است. او و صدها نمونه همچون او دست به خودکشی زده اند بدون اینکه قلبا خواهان پایان دادن به حق حیات خود بوده باشند. پس اگر پای قاتلی در میان نیست چگونه می توان از این نوع خودکشی ها جلوگیری کرد؟. اما اینگونه نیست که پای قاتلی در میان نبوده باشد. قاتل و مسببین اصلی  هر روز در جامعه باز تولید می شوند. سنتهای عقب مانده، باورهای مردسالار و مذهبی، قوانین ارتجاعی حاکم بر جامعه، فشارهای روحی و فکری از جانب همین سنتها از سوی باورهای مردسالارانه، تهدیدها  و دیگر افکار عقب ماده و ارتجاعی ای هستند که همچون خوره ای به جان جامعه و این دست از زنان نگونبخت می افتند. مذهب، مردسالاری، فرهنگ و سنتهای عقب مانده بویژه در میان همسران مرد، پدر و برادران با حمایت قوانین حاکم بر جامعه، قاتلان اصلی و بانی و مسبب گرفتن جان زنانی است که اسم آنرا خودکشی گذاشته اند. فضای احاطه شده بشدت پوسیده تعصبات ناموسی که زن را برده مرد و موجودی درجه دو بحساب می آورد، قاتل این دست از زنان است. اگر همسر این زن او را مورد "بدگمانی" قرار داده است و او را از منظر فرهنگ، سنت و قوانین اسلامی و افکار مردسالارانه ترد می کند، در میان چنین فرهنگ و سنتی ادامه حیات برای این زن یعنی مرگ تدریجی، یعنی خار و ذلیل شدن در میان همین افکار و باورها در محیط پیرامون او. قاتل این زن و صدها مورد دیگر همچون او قوانین و فرهنگی است که هم اکنون در کردستان عراق یا در هر کشور اسلامزده ای زنان را در یک زندان روحی و روانی اسیر کرده است. اگر عکس این ما جرا روی می داد و مرد از سوی زنی مورد "مزاحمت" تلفنی قرار می گرفت، بی گمان برای مرد این نوع مزاحمتها شیرینترین لحظات و دقایق زندگی اش می بود و لابد همسرش را مورد تمسخر قرار می داد که گویا همه شیفته او هستند و به خود افتخار می کرد.
راه چاره زنانی که با هیولای قانون، فرهنگ و سنتهای مرد سالار و ضد انسانی مواجه هستند خودکشی ( تحمیل کشتن )  نیست. تحمیل خودکشی و اتخاذ آن بعنوان خلاص شدن از فشارهای فکری و روحی یعنی میدان دادن به همین فجایع علیه زنان. راهکار ایستادگی و مبارزه در مقابل همین باورهای عهد عتیقی است که دسته دسته زنان را قربانی خود می کند. جسارت و شهامت در تعرض به فرهنگ اسلامی مرد سالار در موارد زیادی قدرت، توان و جربزه زنان و مردانی که در دفاع از حقوق برابر زن و مرد تلاش کرده و می کنند را بالا برده و بر محیط پیرامون تاثیر مثبت گذاشته است. رواج و گسترش روحیه مبارزاتی برای عقب نشاندن سنتها و فرهنگ ضد زن در هر جایی، وظیفه زنان و مردانی است که می توانند با اعتماد بنفس در جهت شکل دادن و متحد کردن دیگران برای مبارزه ای بی امان علیه قوانین و فرهنگ ناموس پرستی، تحمیل خودکشی را حاشیه ای کنند. راه  چاره نهایی اما کنار زدن سیستم و دم و دستگاه حاکم و مدافع این قوانین ارتجاعی و جایگزین کردن آن با  جامعه ای آزاد، برابر و انسانی است. این دنیای نابرابر و وارونه را باید با قوانین، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و سنتهای ضد انسانی اش دگرگون کرد و بر روی قاعده اصلی اش قرار داد. 2 اوت 2013