۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

دو سئوال از عبدل گلپریان



طه حسینی: سوال میشود که چرا حزب کمونیست کارگری در هر اعتراضی که به جمهوری اسلامی صورت می گیرد شرکت میکند و یا اینکه از حرکت های اعتراضی توسط جنبشهای اجتماعی دیگر که علیه رژیم رخ می دهد از این جنبشها دفاع میکند؟ و هیچ توجهی به این ندارد که رهبری این اعتراضات در دست کیست. شما پاسخ به این سئوال را چگونه توضیح می دهید؟
عبدل گلپریان: پاسخ به سئوال مطرح شده از چند جهت قابل بررسی است. سعی میکنم به آنها جواب بدهم. اینکه حزب کمونیست کارگری در هر اعتراضی به جمهوری اسلامی شرکت می کند کاملا درست است. یک حزب سیاسی، چپ و ماکسیمالیزم باید در این اعتراضات شرکت کند. این نشاندهنده جدی بودن یک حزب سیاسی در جدال اجتماعی مردم علیه یک حکومت بغایت ضد انسان است. اعتراض به جمهوری اسلامی و مبارزه برای تحقق یک زندگی انسانی در میان بخشهای مختلف جامعه که 99 درصد مردم  آن  به زیر خط فقر کشیده شده اند، امر هر روزه حزب کمونیست کارگری است. این حزب برای رهایی کل جامعه از فقر، فلاکت، اعدام، زندان اعتیاد، تن فروشی، بی حقوقی زن و کودک و پایان دادن به استثمار ساخته شده است. به این اعتبار حزب در این سطح از اعتراضات شرکت فعال دارد و امر یک حزب جدی و سیاسی هم باید همین باشد. حزبی که برای کسب قدرت سیاسی خیز بردارد باید بتواند در قامت صاحب جامعه و مسئول در قبال سرنوشت و زندگی شهروندان دخیل باشد. یک حزب مارکسی نمی تواند نسبت به مسایل مطرح در جامعه بی تفاوت باشد.
کسانیکه این سئوال برایشان مطرح می شود که چرا حزب در جنبشهای اعتراضی دیگر شرکت و دخالت می کند را باید به دو دسته تقسیم کرد. دسته ای که ناروشن هستند و می خواهند از سیاستها و فعالیت های حزب آگاهی پیدا کنند و دسته  دیگر که شامل برخی از احزاب سیاسی چپ هستندخود را در تقابل با مواضع  و سیاستها حزب می بینند . دسته اخیر می خواهند بگویند که جنبشهای اجتماعی ربطی به طبقه کارگر ندارد و یا اینکه رهبری این اعتراضات در دست جریانات بورژوایی و غیره است و از دخالتگری حزب در این جنبشها این نتیجه را بدست می دهند که حزب کمونیست کارگری طبقه کارگر را کنار نهاده و جنبشهای همه با هم را چسبیده است. اینکه رهبری جنبشهای اعتراضی در دست جریانات دیگر است واقعیت ندارد و اگر هم بفرض چنین باشد، امر و وظیفه حزب است که اعتراضات مردم را سمت و سو بدهد و مانع از آن شود که جریانات ملی مذهبی، ناسیونالیستها و سلطنت طلبان  برای اهداف حقیر خود بر این اعتراضات سوار شده و بهره بگیرند. چنین نگرشی در میان مردم از موضوعیت برخوردار نیست  بلکه عکس آن در جامعه صادق است.  این تنها مشغله افراد یا بعضا نیروهای چپ ایدئولوژیک است که نه تنها خود را در قبال سرنوشت و آینده این جنبشها مسئول نمی دانند و مربوط نمی دانند بلکه   از موقعیت و جایگاهی در میان جنبش کارگری هم برخوردار نیستند. "نقدی"  که چپ غیر مسئول در قبال این جنبشها به حزب کمونیست کارگری دارد، برمی گردد به دخالت فعال و مسئولانه حزب در قبال این جنبشها و بطور مشخص دخالتگری در حرکت انقلابی مردم در سال 88 . حزب بدرست و بموقع در حرکت انقلابی مردم خود را بعنوان نیروی دخالتگر و صاحب جامعه نشان داد و نه تنها تلاش کرد در آن تاثیر گذار باشد بلکه فعالانه کوشید که جریان سبز بر آن سوار نشود.  چپ سنتی، ایدئولوژیک و حاشیه ای در توجیه انفعال و بی وظیفگی خود از حرکت عظیم و شورانگیز مردم در سال 88 نشان داد که اهل چنین کارزاری نیست و حرکت میلیونی و انقلابی مردم را به  جیب موسوی ریخت.
در سال 88 نیز رهبری این اعتراضات نه تنها در دست موسوی و کروبی نبود بلکه مردم با شعار "موسوی بهانه است کل رژیم نشانه است" به خیابانها آمدند. روز ششم دیماه 88 به اعتراف سران حکومت اگر چند نقطه دیگر تهران بدست مردم می افتاد جمهوری اسلامی با سبز و سیاهش سقوط کرده بود.
از سوی دیگر یک لحظه فرض را بر این قرار دهیم که رهبری حرکت مردم در دست جریان موسوی یا هر یک از جناحهای دیگر رژیم قرار می داشت، در چنین حالتی همانطوریکه بالاتر اشاره کردم یک حزب سیاسی جدی، دخالتگر و مسئول باید تلاشش این باشد که اعتراض، نارضایتی  و مبارزه مردم را به حال خود رها نکند و بکوشد آنرا به زیر پرچم رادیکال و انقلابی خود بکشاند. حضور و شرکت در حرکتهای اعتراضی مردم، دخالتگری به موقع  یک حزب مسئول و جدی است که مانع از به بیراهه کشیده شدن اعتراضات مردم توسط این جریانات است. کسانی یا نیروهایی که به بهانه اینکه اعتراضات مردم تحت تاثیر فلان جناح حکومتی است و شرکت و تاثیر گزاری بر آن را امر خود نمی دانند، عملا از موضعی انفعالی میدان را برای جریانات ملی مذهبی و دیگر نیروهای ارتجاعی و ناسیونالیست باز می گذارند و هیچ گونه مسئولیتی در قبال روند مبارزه و اعتراض مردم برای ذره ای بهبود در وضعیت زندگیشان برای خود قابل نیستند. به معنای دیگری این بی تفاوتی و پاسیو بودن به نوعی کمک و تقویت به همین جریانات مرتجع و بریده از حاکمیت است.
 از سوی دیگر تحلیلا و در دنیای واقعی، اعتراضات مردم علیه حکومت آنقدر خام و بی تجربه نیست که براحتی توسط هر جریان مرتجعی دوباره ملا خور شود. ضدیت با کل نظام و با تمام جناحایش و ضدیت با مذهب مخالفت و مبارزه با اعدام و غیره اکنون به خصیصه مبارزات مردم تبدیل شده است. نکته ای که باید در اینجا اضافه کنم این است که موقعیت حزب کمونیست کارگری در درون جنبش کارگری اکنون برای دوست و دشمن قابل روئیت است. یک حزب سیاسی مارکسی بدوا کارش متشکل و متحد کردن مبارزات کارگری و ایفای نقش کلیدی رهبران کارگری در این مبارزات  برای سازماندهی انقلاب اجتماعی طبقه کارگر است. حزب   بطور روزمره عملا با این مبارزه  درگیر است . تاریخا حزب با چنین هویتی و هدفی پا به عرصه گذاشته و برای آن حزب درست کرده است. اما فعالین و رهبران درون طبقه و جنبش کارگری، بدون سازماندهی و متشکل کردن جنبشهای اعتراضی و اجتماعی دیگر حول خواست و مطالبات پایه ای این جنبش که پاسخی به خواست و مطالبات کل جنبشهای اجتماعی دیگر نیز هست نمی تواند خود و کل جامعه را رها کند. جنبش 99 درصد نه تنها در ابعاد جهانی بلکه هم اکنون در جامعه ایران یعنی اینکه اکثریت عظیم توده میلیونی مردمی که به زیر خط فقر کشیده شده اند، بعضا از همان موقعیت کار مزدی کارگر هم برخوردار نیستند و می توان فقر مطلق را بر روی این توده عظیم میلیونی بخوبی مشاهده کرد.     حزب کمونیست کارگری سالهاست که این هدف را در مقابل خود قرار داده است و به این مکان تعلق دارد. رد پای این نوع از فعالیت حزب  را در قطعنامه های اول مه در ایران بخوبی می توان مشاهده کرد. تشکلهای کارگری در این قطعنامه های اول مه ها خود را مدافع حقوق زن، کودک، مهاجر و دانشجو میداند و در یک کلام دارد خواست و مطالبات 99 درصد جامعه که زندگیشان به تباهی کشیده شده است  نمایندگی می کند و این یعنی سازماندهی این جنبشها توسط جنبش طبقه کارگر برای مصافهای نهای برای سرنگونی کل نظام اسلامی سرمایه و تحقق یک زندگی انسانی. 
طه حسینی:چرا حزب کمونیست کارگری هم شعار جمهوری سوسیالیستی را مطرح میکند و هم جمهوری انسانی و حكومت انسانی، تفاوت این دو شعار در چیست؟ و اگر تفاوتی با هم ندارند چرا شعار حکومت انسانی اضافه شده است؟ کسانیکه به شعار حکومت انسانی نقد دارند معتقدند که حزب کمونیست کارگری جمهوری سوسیالیستی را کنار گذاشته است و می گویند این یک شعارعموم خلقی و در نهایت شعاری اومانیستی است. پاسخ شما به این نقد یا ابهامات چیست؟
عبدل گلپریان: زمانیکه در حزب کمونیست کارگری این شعار مطرح و به شعارهای دیگر حزب اضافه شد، چنین ابهاماتی اینجا و آنجا بروز کرد که همانوقت پاسخهای لازم به آن داده شد. قبل از هر چیز این را ابتدا روشن کنم که مسئله کنار گذاشتن شعار جمهوری اسلامی توسط "منتقدینی" عنوان شده که علاقه ای به مضمون و محتوای شعار حکومت انسانی ندارند. شعار جمهوری سوسیالیستی نیز برای این طیف چیزی جز چسبیدن به ظاهر این شعار بصورت سنتی نیست. شعار جمهوری سوسیالیستی در مضمون و محتوای آن و همچنین بکاربردن این شعار طی همین مدت بیشتر از هر دورانی در فعالیتهای تبلیغی حزب خود را بنمایش گذاشته است. بنابر این چنین "نقد" هایی فاقد اظهار نظر اقناعی برای مخاطب است.
و اما طرح شعار انقلاب انسانی برای حکومت انسانی که در کنگره هفتم حزب بتصویب  رسید، مفصلا در مطالب و مقالات مختلف اهمیت و حکمت آن توضیح داده شده که شاید توضیحات من تا حدودی تکراری بنظر برسد.
جمهوری انسانی ترجمان جمهوری سوسیالیستی بروایت شرایط و اوضاع امروز است. جمهوری سوسیالیستی از منظر بخشی از جامعه نشانگر سوسیالیسم بورژوایی بلوک شرق است. جمهوری انسانی تلاشی برای بیرون کشیدن سوسیالیسم از زیر آوار همان سوسیالیسم دوران بلوک شرق است. از این رو این دو شعار نه تنها هیچگونه تفاوتی با هم ندارند بلکه در محتوا و مضمون یکی است. پیش تر نیز حزب کمونیست کارگری در مقطع فروپاشی بلوک شرق و در زمان تاسیس، اسم حزب کمونیست کارگری را بر روی خود نهاد. به ما ایراد می گرفتند که این دیگر چه اسمی است که این حزب روی خود گذاشته است؟ در حقیقت بیان کارگری بعنوان صفت مشخصه حزب کمونیست در این بود که کمونیسم و سوسیالیسم را در تمایز با احزاب کمونیست و سوسیالیست دوران جنگ سرد از یک سو و از سوی دیگر تبینی متفاوت  از کمونیسم مارکس را در تمایز با تبینات سنتی آن نوع از سوسیالیسم  عرضه کند. نق زدن چپ آندوره بر سر اسم حزب نیز در همین مایه بود که بعد از مدتی معلوم شد که حزب ما و مشخصا منصور حکمت بدرست اسم کارگری را به  حزب کمونیست که باید به مصاف با گرایشاتی که علیه کمونیسم صف کشیده بودند قرار دهد. حکومت انسانی نه تنها در این  تمایز با سوسیالیسمهای بورژوایی و ایدئولوژیک بازار چپ ضد امپریالیست قبل از فروپاشی قرار دارد بلکه اوضاع و شرایط واقعی دنیای امروز را در همین ظرفیت جلو دست طبقه کارگر و کل جامعه قرار داده است.
حکومت انسانی پاسخی برای نجات و رهایی میلیونها انسان در جامعه تحت رهبری طبقه کارگر و حزبش است. کسان یا جریاناتی که مدعی صرفا لفظی از جنبش کارگری، سوسیالیسم و طبقه کارگر هستند،  آنقدر در دنیای چپ اردوگاهی غوطه ور هستند که قادر به دیدن مترادف و یکی بودن حکومت سوسیالیستی با حکومت انسانی نیستند. شعار حکومت انسانی دارد، تعریف  و سنت واقعی سوسیالیسم را به روایت امروز و در تمایز با سوسیالیسم غیر کارگری به جنبش طبقه کارگر و کل جامعه باز می گرداند.در حقیقت این امر جنبش طبقه کارگر و حزبش است که انسانیت انسان را در یکی بودن با سوسیالیسم براویت مارکس و حکمت به جامعه بشناساند.
24 دسامبر 2012

۱۳۹۱ آذر ۲۱, سه‌شنبه

مدارس ایران قتلگاه دانش آموزان



انتشار خبر  آتش سوزی در مدرسه ای در شین آباد پیرانشهر دل هر انسان شرافتمندی را بدرد آورد 38 دختردانش آموز مرحله ابتدایی در حالی میان شعله های آتش گیر افتادند که درب کلاس دستگیره نداشت، کپسول خاموش کردن آتش خالی بود، پنجره ها با میله بسته شده بود و گروه امداد نیز بعد از یک ساعت و در زمانی که دانش آموزان مصدوم شده توسط مردم  از کلاس خارج شده بودند به محل رسیدند. بعد از انتقال دانش آموزان به بیمارستان، ابتدا خبرها حاکی از آن بود که 12 نفر از این کودکان مصدومیت بالای 60 درصدی دارند اما متاسفانه این آمار از 12 تن به 18 نفر افزایش یافته است. روز یکشنبه نیز "سیران یگانه" دانش آموز 10 ساله بر اثر شدت سوختگی در بیمارستان سینای تبریز درگذشت.هنگامیکه خانواده سیران جسد فرزندشان را تحویل گرفتند ماموران امنیتی از آنها تعهد گرفتند که نباید جسد دخترشان را به داخل شهر پیرانشهر ببرند. به همین خاطر سیران را در روستای "پسوه" در  25 کیلومتری پیرانشهر بخاک سپردند. در این مراسم حدود هزارو پانصد نفر شرکت کردند. در همین رابطه خانواده و والدین دانش آموزان مدرسه دیگری بنام 17 شهریور در پیرانشهر بدلیل استفاده این مدرسه از بخاری نفتی اعتراض کرده اند تا بدینوسیله از تکرار فاجعه ای که در شین آباد رخ داد جلوگیری کنند. اما مسئولین قرون وسطایی رژیم اسلامی نیز برای شدت بخشیدن بر تکرار چنین فجایعی بخاری نفتی را در این مدرسه برداشته و بجای آن چراغ نفتی قرار داده اند!. مقامات و نهادهایی که مسئول مستقیم این فاجعه انسانی هستند دیدار خانواده کودکان سوخته شده را در بیمارستان ممنوع اعلام کرده اند. شایعاتی مبنی بر اینکه تعداد بیشتری از دانش آموزان جان باخته باشند قوت گرفته است. مقامات حکومتی و ماموران از وحشت اعتراض مردم فضای شهرپیرانشهر، مهاباد و بیمارستانی که دانش آموزان در آن بستری هستند را امنیتی کرده اند.
کاربدستان رژیم از رهبر جلادان اسلامی گرفته تا وزیر و امام جمعه و دیگر مفتخوران ریز و درشت  این دم و دستگاه فاصد و آدم کش هریک طبق معمول به هذیان گویی و اراجیف همیشگی شان پرداختند و کوشیدند تا انگشت اتهامی را که به روی خودشان توسط مردم نشانه رفته است آنرا به سوی معلم دانش آموزان که نهایت تلاش خود را برای خاموش کردن آتش بکار گرفته بود برگردانند.  وقتیکه دیدند چنین ترفندی نمیگیرد مقصر بعدی را شرکت تولید بخاری ارج معرفی کردند.
وقاحت و بیشمرمی مقامات حکومت اسلامی حد و مرز نمی شناسد. تمام تقلای خود را نمودند تا مدرسه ای را که در لیست تخریب قرار داشته است از دید مردم پنهان کنند.مدرسه ای که بر طبق معیارهای حکومت دزدان راه اندازی می شود مدرسه نیست بلکه قتلگاه دانش آموزان است.مردم آزادیخواه و شرافتمند این حکومت را خوب می شناسند. مقصر جلوه دادن معلم مدرسه نیز یکی دیگر از عوامفریبی های  آبروباخته حکومت اسلامی است. چنین شگرد سوخته ای  تنها از عهده مشتی آخوند کپک زده و چپاولگر هستی مردم ساخته است. مردم می دانند که رژیم اسلامی، مقامات و نهادهایش تا مغز استخوان کلاش، دزد و فاسد هستند. مردم می دانند که کاربدستان حکومت اسلامی برای در رفتن از زیر ضرب اعتراضات مردم به تکاپو افتاده اند.
برگزاری مراسم خاکسپاری کودک 10 ساله ای که بخاطر حیف  و میل سران و دست اندرکاران این رژیم جان خود را از دست داد را امنیتی می کنند. خانواده سیران یگانی و مردم معترض را در محاصره نیروهای انتظامی و سرکوبگر قرار می دهند. خودشان خوب می دانند که بشدت مورد خشم، انزجار و تنفر مردم قرار دارند. امنیتی کردن مراسم خاکسپاری سیران 10 ساله لرزه بر پیکر شان انداخته است. مردم خشمگین، حکومت اسلامی را بانی اصلی در لاقیدی، بی کفایتی و شانه بالا انداختن در مقابل زندگی کودکانشان  مقصر می دانند.
مدارس کشور تحت حاکمیت مشتی اوباش اسلامی را نمی شود مدارس نام نهاد. مدارس در ایران قتلگاه دانش آموزان است، کوره های آدم سوزی است. ظرفیت 38 نفر انسان در مخروبه ای بنام کلاس درس را با هیچ معیاری نمی توان مدرسه نامید. تحت حاکمیت مشتی جانور، سهم کودکان در مدارس ایران از ثروت نفت، سوختن در آن است. حاکمان اسلامی در قبال چنین رویدادهای تکان دهنده ای تنها با چرندیات هر روز و هر ساعتشان در صدا و سیمای نکبت اسلامی با تهدید و زندان اراجیف تحویل مردم می دهند.
مردم باید خود دست بکار شوند. اعتراض و تجمع در مقابل نهادهای بی خاصیت اوباشان اسلامی و دخالت مستقیم والدین و معلمان در بررسی از وضعیت مدارس کاری است که می توان انجام داد تا مفتخوران اسلامی  را به بهبود وضعیت مدارس و هزینه هایی که  باید به امکانات مدارس اختصاص داده شود وادار کرد.
11 دسامبر 2012

۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

وضعیت کار و زندگی کارگران مرزی



برخی از رسانه های خبری مربوط به مسایل کردستان درانتشار اخبار مربوط به وضعیت کار و زندگی کارگران مرزی، این بخش از زحمتکشان جامعه را تحت عنوان "کولبر" معرفی می کنند. شاید الصاق چنین نامی برای دادن تصویری در شکل ظاهری از نحوه کار آنان است. بکار بردن این اصطلاح و این واژه درست نیست. از سوی دیگر نهادهای حکومتی و ماموران انتظامی نیز آنان را "قاچاقچی" می نمامند تا اعمال خشن و سرکوبگرانه خود را موجه جلوه دهند.
عبارت "کولبر" یا "قاچاقچی" دادن اسمی غیر واقعی به کسانی است که تا قبل از روی آوری به کار و یا درستتر بگوئیم تحمیل این شغل به آنان، اکثرا کارگران بیکار و اخراجی بوده اند که قبلا در مراکز کار و تولید، در شرکتها و کوره پزخانه ها و در ازای فروش نیروی کار خود برای سرمایه داران سود و ارزش اضافه تولید می کرده اند. اخراج این بخش از کارگران از مراکز کارگری و با تحمیل فقر و فلاکت بر زندگی شان، آنان را ناچار کرده است که در مناطق مرزی و نزدیک محل سکونت خود در نوار مرزی به این کار روی بیاورند. آنان کارگرانی هستند که نه به رسمیت شناخته می شوند، نه از ابتدایی ترین حقوق کاری و زندگی برخوردارند. کار می کنند و نیروی کار خود را در ازای حمل بار نه در زیر سقف کارخانه بلکه در زیر سقف آسمان و جان کندن بر ارتفاعات زمین و عبور از رودخانه ها می فروشند. آنان کسانی هستند که در مناطق مرزی مجبور به فروش نیروی کار خود شده اند که حتی صاحب همان کالای فروخته شده نیز نیستند. کارشان فقط حمل و جابجایی همان وسایلی است که از دو طرف مرز منتقل می کنند. درست است که از محل کار و تولید رانده شده اند اما با انجام همین کار خطر مرگ را برای تامین لقمه نانی برای خانواده خود بجان می خرند و چندین برابر به خریداران نیروی کارشان سود و منفعت می رسانند. بنابراین می شود آنان را کارگران مرزی نامید.
بخشی از کارگران مرزی جوانانی هستند که بدلیل فقر و نداری و نبودن امکانات ابتدایی زندگی قادر به ادامه تحصیل نبوده اند و آنان نیز در کاروانهای از ده تا چند صد نفره در مناطق مرزی و برای تامین معاش خانواده خود به این کار روی آورده اند. در میان آنان حتی کودکان 12 ساله نیز بچشم می خورند که با به قتل رسیدن پدر توسط تفنگچیان حکومت اسلامی مجبور به تامین هزینه زندگی مادر، خواهر و برادران خود شده و به این کار روی آورده اند. در مواردی همین کودکان مورد اثابت گلوله نیروهای انتظامی قرار گرفته و جان خود را از دست داده اند. علاوه بر اینها زنان میانسالی در میان آنان یافت می شوند که بعلت کشته شدن همسر یا فرزندانشان ناچار شده اند جای آنان را بگیرند. اگر کارگران مرزی نتوانند درآمدی از این طریق کسب کنند، هیچ امکان دیگری برای تامین امور زندگی خانواده هایشان ندارند.
محل زندگی کارگران مرزی عمدتا شهرها و مناطق روستایی درحاشیه مرزهای غربی کشور یعنی کردستان است. اخراج و بیکارسازیها، شرایط و موقعیت اقتصادی وخیم، زندگی زیر خط گرسنگی و تلاش برای بقا و تامین معاش زندگی خانواده هایشان، کار در مناطق مرزی و خرید و فروش و حمل کالا را به آنان تحمیل کرده است.
مرز ایران و عراق تاریخا با چنین روش و سنتی از کار خرید و فروش کالا از یک طرف مرز به طرف دیگر و بلعکس آمیختگی دیرینه ای دارد. قبل از ظهور جمهوری اسلامی و در زمان حکومت شاه نیز این کار امری جا افتاده و مرسوم بود با این تفاوت که در آن ایام در چنین سطحی پدیده کارگران مرزی و در چنین ابعاد گسترده ای موضوعیت نداشت چرا که درصد میزان اشتغال در مراکز کارگری آنان را تا این درجه در معرض اخراج و بیکاری، فقر و فلاکت اقتصادی روانه کار در مرزها نکرده بود. ماموران مرزی در زمان شاه نیز از کارگران مرزی باج خواهی می کردند و با گرفتن سهمی از درآمد حاصله از کار و تلاش آنان، رفت و آمد کاروانهایشان را نادیده می گرفتند و یا بقول خودشان گمرکات می گرفتند و به آنها اجازه عبور می دادند. مواقعی هم که لازم می دیدند تحت عنوان عوامل خارجی یا جاسوس و برای نشان دادن کنترل و قدرقدرتی خود بر نوار مرزی به آنان شبیخون می زدند. ماموران انتظامی جمهوری اسلامی حتی به این سهم قناعت نکرده و بعد از حمله به این کاروانها و کشتن کارگران مرزی، وسایل آنان را به تاراج می برند و با تیراندازی هر بار تعدادی از آنها را برای همیشه از زندگی ساقط می کنند. صاحبان اصلی این کالاها عمدتا کسانی هستند که خود در دو سوی مرز و در محلهایی که مکان بارگیری است مستقر هستند. از این رو برای فروش از این سوی مرز و خرید از آن سوی مرز با هم در تماس هستند و تقاضاهای خود برای کالا های مورد نیاز را بهمدیگر می رسانند. ابزار ارسال و دریافت این کالاها نیروی کار کارگران مرزی است که بعضا با استفاده از تنها سرمایه شان یعنی یک اسب در حمل و نقل وسایل شرکت می کنند. در مواردی هم چند نفر با همدیگر و با استفاده از یک اتوموبیل که با هزار زحمت آنرا خریداری کرده اند از راههای پر پیچ و خم و خطرناک و در میان دره ها به حمل کالا به آن سوی مرز و بلعکس مبادرت می ورزند که هر بار تعدادی از آنها نیز به کمین ماموران انتظامی می افتند و جان خود را از دست می دهند.
کمین گذاری و مین گذاری در مسیر عبور این کارگران سالهاست ادامه دارد. نتیجه چنین وضعی تا به امروز کشتن صدها نفر از کارگران مرزی، بی سرپرست نمودن خانواده های آنان، محروم کردن همسر و فرزندان خردسالشان از تنها نان آور خانه و تنها عزیزشان، شغل کثیف و ضد انسانی ماموران حکومت اسلامی در نواحی مرزی بوده است.
قبل از روی کار آمدن رژیم اسلامی  و در دوران محمد رضا پهلوی با رشد سرمایه داری در ایران روی آوری روستائیان به شهر نشینی و فروش نیروی کار ارزان، کشاورزی و دامداری بجز در سطح محدودی بدرجات بسیار زیادی به حاشیه رانده شد. اگر تا قبل از آن هنوز کشاورزی و دامداری بخشی از زندگی اقتصاد روستایی را شکل می داد و کارگران روستا بدان اشتغال داشتند، اکنون نه تنها از آن خبر چندانی نیست بلکه مراکز کارگری ای که در شهرها و اطراف روستاهای مرزی هم وجود داشت، بدلیل دزدی و چپاول صاحبان این مراکز یا به تعطیلی کشیده شده اند و یا اینکه با اعلام ورشکستگی، زمینهای مربوط به محلهای کار را برای کسب سود بیشتر یکی پس از دیگری بفروش رسانده اند. ورشکستگی و فروپاشی اقتصادی رژیم اسلامی در شهرها و مناطق مرزی نیز صد چندان برافزایش خیل بیکاران افزوده است و بلاجبار آنان را روانه حمل و نقل کالا در مناطق مرزی کرده است.
محل سکونت کارگران مرزی شهرها و روستاهای نزدیک به نوار مرزی و مسیر عبور حمل کالاها عمدتا مناطق صعب العبور و کوهستانی است. زمستان پر از برف و کولاک و سرمای شدید و تابستان بشدت گرم و بعضا عبور از رودخانه هایی که ارتفاع آب از کف رودخانه در آنها تا بیش از یک متراست. کارگران مرزی با حمل وسایل بر دوش یا قرار دادن آن روی اسبهایشان از رودخانه ها گذشته و کیلومترها باید پستی و بلندیهای مناطق کوهستانی را طی کنند تا به آنطرف مرز برسند. اما سختیها و جان کندنها تنها به عبور از رودخانه، پستی و بلندیها، سوز و سرمای زمستان و گرمای طاقت فرسای تابستان خلاصه نمیشود بلکه ماموران آدم کش اسلامی با گذاشتن کمین یا گذاشتن مین در مسیرعبورکارگران، هر بار جان تعدادی از آنها را می گیرند و تمام وسایل شان را نیز بغارت می برند.
خانواده های کارگران مرزی چندین روز در انتظار نان آور منزل به امید بازگشت پدر یا فرزند خود هستند. شرایط و موقعیت اقتصادی حاکم بر مردم، مازاد بر اینها تحریمهای اقتصادی اخیر و کوهی از محدودیتهای زندگی برای خانواده های این کارگران، زندگی زیر خط گرسنگی را در مقابل شان قرار داده است. تا بازگشت کارگران به منزل، خانواده ها شب و روز را با دلهره و اصظراب سپری می کنند که مبادا پدر، برادر یا فرزند خانواده ای که به این مسیر پر خطر گام نهاده است باز نگردد و توسط آدمکشان و باجگیران باندهای اسلامی کشته شود.
بنا به گزارشاتی که توسط خود مردم در شهرها و روستاهای مرزی منتشر شده است، درآبان ماه امسال یعنی یکماه قبل حداقل 9 نفر از این کارگران در مناطق مرزی توسط نیروهای حکومت اسلامی کشته شده اند.
بنا به همین گزارش خانواده یکی از این کشته شده ها که تصمیم داشتند برای عزیزشان مراسمی برگزار کنند، نیروهای انتظامی ضمن ایجاد محدویت با تهدید از آنها می خواهند که بگویند بعلت تصادف کشته شده است.
بنا به اخبار منتشر شده تنها در مدت 10 روز در آذر ماه سال جاری نیز حداقل 9 نفر دیگر از آنان توسط نیروهای انتظامی حکومت اسلامی مورد اثابت گلوله قرار گرفته و کشته شده اند.
بنا به آمارهای منتشر شده تنها در سال 90  یعنی سال قبل تعداد 146 نفر کارگر مرزی توسط نیروی انتظامی مورد تهاجم قرار گرفته و جان خود را از دست داده اند. با در نظر گرفتن این آمار، تقریبا ماهی 12 نفر کارگر مرزی توسط نیروهای انتظامی در مرز کشته می شوند که در مواردی میزان این آمار بیشتر از این تعداد است.
درسال 88 نزدیک به 250 نفر در مناطق مرزی توسط نیروهای انتظامی کشته شدند.
اگر تخمینا 146 نفر کارگر مرزی سال 90 را اینگونه محسوب کنیم که هر کارگر مرزی  سرپرست و نان آور یک خانواده 4 نفره بوده باشد باید گفت که نزدیک به 600 نفر زن و کودک نه تنها عزیزانشان را از دست داده اند بلکه از نان آور خانه هم محرم شده اند. حکومت اسلامی نه تنها در قبال زندگی و جان این بخش از کارگران و خانواده هایشان خود را مسئول نمی داند بلکه کار و زندگی آنان را به جهنمی تمام عیار تبدیل کرده است. جمهوری اسلامی و مامورانش همیشه تلاش می کنند قتل و کشتار کارگران مناطق مرزی را پنهان کنند. تنها منبع انتشار اخبار مربوط به این همه جنایت و بیرحمی خود مردم منطقه هستند که اعمال ضد انسانی ماموران سرکوبگر حکومت را به اطلاع رسانه ها در خارج از ایران می رسانند.
هیچ گونه امنیت جانی و اقتصادی برای زندگی حال و آینده کارگران مرزی و خانواده هایشان موجود نیست. کارگران مرزی با اینکه می دانند این همه خطر در مقابلشان قرار دارد اما خود را ناچار می بینند که با پذیرفتن آن زندگی خانواده هایشان را تامین کنند.
بخشی از کار خرید و فروش کالا در مرز توسط نیروی انتظامی با تعیین به اصطلاح پرداخت عوارض گمرکی انجام می شود. مثلا کاروانهای چند صد نفره ای با تحمیل همان سختیهای مسیر راه و به اصطلاح با دریافت "مجوز" از مرز عبور کنند. نیروی انتظامی مستقر در نواحی مرزی بشرطی به آنها اجازه عبور از مرز برای خرید و فروش وسایلشان چنین "مجوزی" را صادر می کنند که مبلغ معینی را بعنوان باج به دم و دستگاه باجگیران سر مرز بپردازند. به نسبت کمیت و کیفیت اجناس فروخته شده یا خریداری شده این باجگیری صورت می گیرد که یک سوم دستمزد کارگر مرزی یا بیشتر، از این طریق به جیب مسئولان پاسگاههای مرزی می رود. کارگران مرزی تنها کارشان حمل کالا و وسایل و عبور آن از مرز است برای این کار افراد معینی که سرمایه ای نسبی دارند با تعیین یک یا چند نفر سر کارگر برای سرپرستی و نظارت بر حمل ونقل از بقیه کارگران  بعنوان وسایل حمل بار استفاده می کنند. بجز تعداد معدود که خود فروشنده و خریدار هستند بقیه کارگران دستمایه ای ندارند و تنها نیروی کار خود را در ازای حمل و نقل کالاها می فروشند.

در کنار چنین وضعیت بشدت دهشتناکی که بر مردم مناطق مرزی حاکم گشته است، مافیای سپاه پاسدران، تجار وابسته به آنها و دیگر دست اندرکاران حکومت در مناطق مرزی، بطور رسمی و در سایه حمایتهای نیروی انتظامی در منطقه با استفاده از خودروهای مخصوص و کامیونهای حمل بار در مسیرهای اصلی جاده ها سرگرم حمل کالا خرید و فروش و تجارت در شهرهای مرزی ایران و عراق هستند. طی سالیان متمادی تا به امروز بسیاری از وابستگان به باندهای سپاه و با استفاده از عوامل سرکوبگر شان در مرز ایران و عراق توانسته اند میلیونها دلار در این راه بجیب خود سرازیر کنند که همچنان ادامه دارد.
کارگران مرزی بعلت موقعیت شغلی خود قادر به رساندن صدای اعتراض و حق خواهی خود به گوش افکار عمومی نیستند. موقعیت شغلی آنان بگونه ای نیست که بتوان از آن انتظار بیرون زدن تشکلی را داشت که بتواند در دفاع از خواست و مطالبات خود دفاع کند و ازهیچ گونه حمایتی برخوردار نیستند. هر آن مرگ را در چند قدمی خود می بینند و هیچ کس در قبال سرنوشت حال و آینده آنها و خانواده هایشان خود را مسئول نمی داند. تا کنون نهادهای حقوق بشری نتوانسته اند کار و زندگی کارگران مرزی را در سطح وسیعی بازتاب دهند و موقعیت آنان را برای سازمانها و نهادهای بین المللی منعکس کنند. تنها امید برای بلند کردن صدای حق خواهی این بخش از کارگران و زحمتکشان نوار مرزی تجمع واعتراض دسته جمعی و متحدانه آنان همراه با خانواده هایشان برای خواست تامین حقوق بیکاری، بازگشت به کار آنان، کوتاه کردن دست ماموران و نهادهای نیروی انتظامی از کار و زندگی شان، حمایت مردم بویژه مردم شهر و روستاهای کردستان و همچنین نهادهای مدافع حقوق انسانی از آنان است.
3 دسامبر 2012

۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

واکنشها به سمینار چشم انداز اتحاد نیروهای کمونیسم کارگری



سمینار رفیق حمید تقوایی در مورد نزدیکی و اتحاد نیروهای کمونیسم کارگری واکنشهایی را تا کنون در سطوح مختلف با خود به همراه داشته است. در صحبتها، دریافت ای مایلها و اظهار نظرات متفاوت از دور و نزدیک پیرامون این سمینار، خوشبختانه آنگونه که انتظار می رفت با استقبال روبرو بوده است. قابل توجه ترین و امیدوار کننده ترین این استقبالها در جامعه بازتاب یافته است. بی گمان روح و مضمون مباحث این سمینار در میان فعالین کارگری، فعالین سیاسی و مردم تشنه خلاصی از جمهوری اسلامی افق و دورنمای چنین اتحادی برای پایان دادن به فلاکت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و اینکه با حضور یک کمونیسم قدرتمند 30 سال دیگر سرشان شیره مالیده نخواهد شد به آنان امید و قدرت می بخشد. بجز این نوع از اظهار تمایل و سمپاتی به جهت گیری این سمینار، ناروشنیها، ابهامات و مخالفتهایی هر چند ضعیف نیز در خارج از کشورابراز شده است.
این نوشته به واکنشهای منفی در قبال این سمینار اشاره دارد.
مخالفتها دارای وجه اشتراکات عمومی تری هستند. دو وجه اشتراک را می توان در مخالفت با آن دید. یکم اینکه نفس برگزاری سمینار مثبت ارزیابی می شود که این خود قدمی به جلو است اما کافی نیست و دوم اینکه در ادامه این مثبت ارزیابی کردنها اظهار نظرات پیرامون مضمون و محتوای آن با اما و اگرهای جانبی و سطحی  روبرو می شود که در نهایت اصل صورت مسئله و رویکرد سمینار را حاشیه ای می کند.
مخالفین ضمن تائید اقدام به این سمینار از سوی حمید تقوایی، بلافاصله به  جنبه های سطحی موضوع نظیر مسایل مربوط به دوران انشعاب و از موضعی مخالف در ارزیابی از مواضع سیاسی و پراتیک حزب کمونیست کارگری در سالهای بعد از انشعاب  می پردازند و نتیجه می گیرند که تا حل و فصل مسایل گذشته اتحاد و نزدیکی نمیشود، زود است مگر اینکه تسویه حسابهای گذشته را روی میز گذاشت.
دوستان و رفقایی که با چنین تصویری از سمینار هنوز ناروشن هستند و یا در بدترین حالت با آن توافق ندارند، نقطه حرکتشان نه از سر جنبشهای اجتماعی و تغییر و تحولات امروز بلکه بر عکس نقطه حرکت آنان از سر مواضع فردی و فرقه گرایانه  است و با توضیحاتی نظری، ذهنی و ایدئولوژیک به مباحث مطرح در این سمینار می پردازند.
طی چند سال گذشته احزاب و نیروهای مدافع کمونیسم کارگری بر سر اتخاذ تاکتیکها، مواضع سیاسی، پراتیکی و همچنین علل اختلافات سیاسی که انشعاب را از خود بروز داد، هر کدام بطور روشن حرفهای خود را در مقالات، نوشته هایشان بیان کرده و به اندازه کافی نقدهای متقابل نیز صورت گرفته است. تمرکز بر سر این جنبه ها و جدل و مبارزه نظری پیرامون آن کاملا در مغایرت با مضمون و محتوای سمینار مورد نظر بعنوان یک رویکرد و یک ضرورت تاریخی در پاسخ به اوضاع سیاسی دنیای امروز است. چنین نگاه محدودی به افق این سمینار، بازگشتی به عقب و درغلطیدن در سنت چپ سازمانهایی است که نه از سر مصالح جنبش اجتماعی یا جنبش طبقه کارگر بلکه از سر موانع ذهنی، موضع نظری و ایدئولوژیکی به اوضاع اجتماعی و تحولات پیش رو می پردازند. پا گذاشتن در چنین عرصه و میدانی بدرد همه چیز می خورد بجز پاسخ دادن به نیاز تاریخی مقطع حاضر در تقویت و نیرومند کردن کمونیسم کارگری بعنوان آلترناتیو شرایط کنونی.
نکته دوم اینکه مخالفین این رویکرد وقتی در این سطح از مسئله یعنی از سر اینکه طی گذشت این چند سال از انشعاب مواضع سیاسی کدام یک از این نیروها درست یا نادرست بوده است طبعا  مواضع خود را بعنوان ملاک سنجش در پرداختن به مواضع سیاسی و پراتیکی حزب کمونیست کارگری و یا طرف مقابل قرار می دهند. غافل از اینکه حزب کمونیست کارگری نیز نظرات و نقدهای خود از دیگر جریانات و احزاب موسوم به کمونیسم کارگری را مکتوب کرده و در همان ایام اعلام کرده است. با چنین برخوردی از سوی مخالفین معلوم نیست که این مرجع بین المللی مارکسیستی کی وکجاست تا مو را از ماست بکشد. با فرض وجود چنین مرجعی نه تنها هیچ گونه حرکت رو به پیشی هم در بازرسی از اختلافات گذشته را با خود ندارد بلکه آب در هاون کوبیدن و رجعتی به گذشته است. در مقطع انشعابات همگان به وفور حرف خود را زدند و جامعه هم قضاوت خود را کرده است و اکنون هر یک در موقعیت  امروزمان قرار گرفته ایم. ارزیابی از درستی یا نادرستی مواصع را باید به جامعه سپرد ، نیازی به عقب گرد و صرف انرژی بی حاصل نیست. این نقدها صورت  گرفت و نتیجه آن خطها و سیاستهای متفاوت موقعیتهای اجتماعی متفاوتی است که امروز هر حزب و گروه و فعال کمونیسم کارگری پیدا کرده است. مساله ای که امروز باید بر آن تمرکز کرد نه این تفاوتها بلکه مواضع و وجوه سیاسی مشترکی است که امروز خیلی وسیع تر از مقطع انشعابات و یا حتی یک سال قبل است.
در مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران در سالهای 61 و 62 در پروسه نزدیکی اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له نه تنها این دو سازمان در تاکتیکها و مواضع سیاسی شباهتی به هم نداشتند بلکه در سطح بسیار پایه ای تری از هم دور بودند. کومه له یک جریان مائوئیستی بود و بخشی از این سازمان جامعه ایران را نیمه فئودال و نیمه مستعمره ارزیابی می کرد. پوپولیسم بخشی از هویت کومه له بود. اطلاعیه های آندوره کومه له با "هم میهنان مبارز" شروع می شد. اما با این اوصاف تلاشهای منصور حکمت و جریان سهند در پاسخ به یک نیاز تاریخی زمانه صورت گرفت. تفاوتها در هر سطوحی از مواضع، دیدگاهها و مهمتر از آن از نظر افق و جهانبینی مارکسیتسی مابین این دو سازمان فاصله زیادی با هم داشتند. اما همانطوریکه اشاره شد اهمیت دادن در پاسخ به یک نیاز واقعی، عینی و اجتماعی که هر کدام از این دو جریان را در قامت سازمانهایی در خدمت به آن شکل داده بود، بعد از طی پروسه معینی  با تشکیل  حزب کمونیست ایران در اشل دیگری این پاسخ و تحقق این هدف را ممکن ساخت. بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران جمعها، افراد و سازمانهای کوچکتری که هیچگونه نزدیکی سیاسی، و پراتیکی با حزب کمونیست ایران نداشتند برای تقویت کمونیسم در ایران و در مصاف با دشمن طبقاتی سرمایه داری اسلامی به حزب کمونیست پیوستند. اکثریت چپ جامعه با این اتحاد و نزدیکی بدور حزب کمونیست حلقه زد، زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم اسلامی قوت قلب گرفتند و کارگران و زحمتکشان احساس امید کردند.
برای من که از ابتدا تا به امروز با این تاریخ فعالیت سیاسی داشته ام  چنین مخالفتهایی یا در بهترین حالت چنین ابهامات و ناروشنیهای نظری و ایدئولوزیک و فرقه گرایانه ای بنظرم عقب تر از مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران است. چرا که در آن دوران حداقل چنین نگرش محدود نگرانه ای از موقعیت فردی، سازمانی، ایدئولوژیک، اختلافات سیاسی و مهمتر از اینها تفاوت افق و استراتژی این دو جریان نتوانست مانع جدی از این اقدام تاریخی برای تشکیل حزب کمونیست ایران بوجود آورد.
اما امروز چه؟ حمید تقوایی نقطه اشتراکات بنیادی را در سمینار برشمرد. از یک دنیای بهتر گرفته تا حزب و قدرت سیاسی، حزب و جامعه، تفاوتهای ما و کوهی ازمتون نظری، سیاسی تئوریک و پایه ای تر کمونیسم کارگری که در تاریخ چپ و کمونیسم دنیای امروز چنین اندوخته مشترکی وجود نداشته است. در سطح دیگری به مواضع سیاسی حداقل یکسال اخیر جریانات موسوم به کمونیسم کارگری و شباهتهای آنها در برخورد به اوضاع سیاسی ایران، منطقه و جهان می توان اشاره کرد. یا تاریخ مشترک چندین ساله همین نیروها در کنار هم و بسیاری مولفه های دیگری از این دست همگی رشته های اتصال این نزدیکی در میان نیروهای کمونیسم کارگری است که یکصدم آن در مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران وجود خارجی نداشت.
امیدوارم رویکرد سمینار حمید تقوایی که تلاشی  برای پاسخ به نیازهای یک مقطع تاریخی توسط کمونیسم در ایران است کمک کند که دوستان و رفقا بجای از سر زود بودن، نمیشود، زخمها زیاد است، به این گوشه و آن گوشه از عملکرد گذشته انتقاد داریم و با چسبیدن به جنبه های سطحی و غیره، بر روی اصل رویکرد و افق این سمینار و آینده آن معطوف شوند. صرف جمع شدن و یکی شدن فیزیکی این نیروها بطور در خود نیز پاسخگوی جهت گیری این سمینار نیست. پاسخ به نیاز ایندوره بسیار فراتر از هر گونه مواضع و اختلاف نطرات مربوط به گذشته است.
سمینار حمید تقوایی قبل از هر چیز می خواهد به اوضاع سیاسی و پر تحول دنیای امروز و پاسخ کمونیستهای کارگری به این اوضاع جواب دهد. امروز مقطع فروپاشی دیوار برلین نیست، یازده سپتامبر و دوره جنگ تروریستها هم نیست. مقطع کنونی هیچ شباهتی به دوران تشکیل حزب کمونیست ایران هم ندارد. با دوران انشعابات که بر بستر اختلافات سیاسی بوجود آمد نیز مربوط نیست. امروز دوران بحران و بن بست سرمایه جهانی، جنبش 99 درصدیها در مقیاس بین المللی، انقلابات در منطقه، تحولات جهانی، ازبه گل نشستن کشتی جمهوری اسلامی در داخل و خارج تا اعتراضات و موج نارضایتی مردم در داخل کشور و مهمتر از همه پشت سر گذاشتن حرکت انقلابی مردم در سال 88 و بسیاری فاکتورهای دیگر است که همگی نشان می دهد رفتن به مصاف با اوضاع فعلی نیازمند صفی قدرتمند از کمونیستهای کارگری است. دیدن چنین ضرورت و رویکردی بعنوان نقطه امید 99 درصد مردم و برای جنبش کارگری والاتر از اما و اگرهای مربوط به گذشته است. اختلافات سیاسی ای که در مقطع خود بحثها و نقدهای متقابل حول آن صورت گرفت اکنون دیگر به تاریخ پیوسته است. احزاب و سازمانهای بنام چپ و کمونیسم و مشخصا کمونیسم کارگری قرار بود ساخته شوند تا به این ضرورتها و نیازهای سیاسی، اجتماعی، تاریخی و طبقاتی در سطح کلان و ماکرو بویژه در مقاطع سرنوشت ساز جواب دهند.
رویکرد اتحاد و نزدیکی نیروهای کمونیسم کارگری یک سنت جدید در تاریخ چپ ایران در مقطع کنونی است. تحقق این هدف قبل از هر چیز بازتاب خود را در میان مردم، در میان جنبشهای اجتماعی و در میان طبقه کارگر خواهد داشت. تحقق این امر منجر به متشکل تر شدن جنبش اعتراضی و اجتماعی علیه حکومت اسلامی و کل نظم سرمایه در ایران خواهد بود. گام نهادن در این مسیر نقطه امید و آلترناتیویی قابل ملاحظه در آینده کل جامعه و طبقه کارگرخواهد بود. استقبال از این رویکرد و تلاش برای تحقق آن سبب خواهد شد که حکومتهایی از نوع بازرگان ها، مرسی ها، نیروهای ناسیونالیست پروغرب و قومی کوچکترین شانسی برای شیره مالیدن بر سر میلیونها مردم فقر زده و بستوه آمده در ایران را نداشته باشند. تحقق این امر سبب خواهد شد جنبش کارگری احساس قدرت کند و اعتصابات قدرتمند کارگری را در همراهی با حزب خود و برای برچیدن سیستم موجود با صلابت و موفقیت به پیش ببرد. ضرورت طرح بحث اتحاد و نزدیکی نیروهای کمونیسم کارگری ابتدا و بدوا در پاسخ به این نیازها موضوعیت دارد. پیدایش مارکسیسم، نقش و رسالت تاریخی کمونیسم کارگری حکمت قرار بود پاسخگوی چنین نیازهایی باشد. اگر کمونیسم کارگری نتواند به چنین نیازهای تاریخی زمانه جواب دهد و خود را بدان معطوف کند شانسی برای گرفتن قدرت سیاسی نخواهد داشت. در بطن چنین اوضاعی این تلاش حرکتی برای به ثمر رسانیدن اهداف بیش از سه دهه از کار و کوشش کمونیستهایی است که می توانند و قادر هستند کمونیسم را در ایران به پیروزی برسانند ومسیر تاریخ را به نفع طبقه کارگر و انسانیت تغییر دهند. نزدیکی و اتحاد جریانات موسوم به کمونیسم کارگری در قامت یک حزب قدرتمند اجتماعی می تواند و قادر است کمونیسم در ایران را به پیروزی برساند.
برای مارکسیتهای کمونیسم کارگری واژه "اتحاد" حلقه ای کلیدی در جهت تحقق اهداف سوسیالیستی جنبش کارگری است. "کارگران جهان متهد شوید" شعاری تعیین کننده و سرنوشت ساز است. اکنون این واژه دارد درب احزاب و نیروهای کمونیسم کارگری را می زند. گام نهادن در جهت تحکیم و نزدیکی اتحاد نیروهای کمونیسم کارگری انتخابی سیاسی و تاریخی است شرایط و اوضاع امروز را باید دید و تشخیص داد. جنبشهای اجتماعی و در راس آنها جنبش کارگری از جریان کمونیسم کارگری انتظار دارد تا آلترناتیو قدرتمندی در پاسخ به شرایط و اوضاع موجود باشد. 
سمینار حمید تقوایی برای نزدیکی و اتحاد نیروهای کمونیسم کارگری گویای پوست انداختن جریان کمونیسم کارگری است. آنچه که طرح این موضوع را لازم و ضروری کرده است همانا پاسخ به اوضاع و تحولات کنونی بیرون از ما است. بدون شک این رویکرد مدافعان پروپا قرص خود را در جنبش کارگری، در میان جنبشهای اجتماعی و همچنین کادرها و فعالین روشن بین و با سابقه نیروهای موسوم به کمونیسم کارگری وبرای تقویت و تحقق این رویکرد پیدا خواهد کرد.
26 نوامبر 2012

۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

تجمع علیه اعدام در سنندج




روز یکشنبه ۲۸ آبان ماه خانواده  های ۱۰جوان محکوم به اعدام در سنندج در مقابل استانداری تجمع کرده و خواهان لغو احکام اعدام فرزندان خود شدند. بارها اعتراض و تجمع خانواده های محکوم به اعدام با پشتیبانی و حمایت مردم سنندج توانسه اند مانع از اجرای احکام اعدام شوند.
رژیم اسلامی از ابتدای ظهورش تا به امروز با اعدام، زندان، شکنجه و سرکوب خود را سرپا نگه داشته است. با دست زدن به قتل و کشتار هر روزه  می خواهد فضای رعب و وحشت را ایجاد کند اما این کشتارها قبل از هر چیز نشاندهنده وحشت سران رژیم از سرازیر شدن میلیونها مردم خشمگین و ناراضی از شرایط مرگباری است که به کل جامعه تحمیل کرده است. تاریخ حاکمیت رژیم اسلامی تنها با اعدام، قتل، شکنجه، فقر و فلاکت مردم قابل بازگو کردن است. اعمال جنایتکارانه حکومت اسلامی در بیش از این سه دهه نیز نه تنها نتوانسته است مردم را ساکت کند بلکه امروز جنبش عظیمی در سراسر ایران علیه اعدام شکل گرفته که با حضور گسترده خود در خیابانها می تواند بساط آدمکشان اسلامی حاکم بر ایران را درهم بپیچد. کشتار زندانیان و قطع دست "مجرمین"، سنکسار و شلاق قادر نبوده و نخواهد بود که مردم معترض و بستوه آمده را به عقب براند. در ماههای اخیر موج وسیع اعدامها در سراسر کشور از سویی و از سوی دیگر سربه نیست کردن فعالین سیاسی و اجتماعی، موجی از انزجار و تنفر را در میان مردم دامن زده است. گرفتن جان انسانها و زندانیان دربند به جایی رسیده است که آمرین و عاملین این جنایت پیشگی را به تناقض گویی، دروغ و هزیان انداخته است. گسترش موج اعدامها توسط حکومت اسلامی ناشی از گسترش ترس و وحشت رژیم از آغاز مجدد اعتراضات میلیونی مردم در خیابانها است.
خبر انتقال ده زندانی از کردستان برای اجرای احکام آدمکشی حکومت، مردم و خانواده محکومین به اعدام را به مقابل ستاد خبری وزارت اطلاعات و استانداری سنندج کشانید. روز یکشنبه حضور مردم و خانواده محکومین به اعدام در مقابل نهادهای رژیم در سنندج تا همین سطح نشان داد که با حضور و اعتراض ما مردم به  توحش آدمکشان اسلامی، آنها قادر نخواهند بود براحتی طناب و چوبه های دار را برپا کنند.
تا همینجا که جلادان اسلامی روز یکشنبه از گرفتن جان این ده نفر ناتوان شدند یک موفقیت برای جنبش اعتراضی مردم علیه اعدام است اما هنوز کافی نیست. باید اعتراض علیه این احکام ضد انسانی را گسترش داد.
تجارب مردم در شهرهای کردستان و بویژه در سنندج نشان داده است که با حضور گسترده در مقابل بیدادگاهها و در مقابل مراکز آدم کشی رژیم اسلامی و در اعتراض به قاتلان و بانیان فقر و فلاکت مردم، سبب می شود که آنان از ترس اعتراضات وسیع و هزاران نفره مردم ناچار به عقب نشینی شوند. این تجمعات می تواند وسیع و گسترده تر از این تا لغو احکام قرون وسطایی اعدام ادامه داشته باشد. مردم مبارز سنندج می توانند و باید در حمایت از خانواده محکومین به اعدام و در اعتراض به موج وسیع اعدامها در مقابل نهادهای رژیم دست به اعتراض بزنند. جنبش علیه اعدام نه تنها در شهرهای کردستان بلکه در سراسر کشور قادر خواهد بود که با حضور قدرتمند خود مانع از کشتار زندانیان محکوم به اعدام توسط حکومت آدمکش اسلامی شود. این همه جنایت و افزایش موج جدید اعدامها گویای  پایان عمر این رژیم است..

20/ 11/ 2012

۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

در حمایت از خواست و مطالبات برحق مردم کردستان ترکیه

بیش از 50 روز است که زندانیان سیاسی از اهالی مناطق کرد نشین، بطور همزمان و هماهنگ در هفت زندان ترکیه دست به اعتصاب غذا زده اند. تعداد زندانیان اعتصابی نزدیک به 750 نفر گزارش شده است. بنا به گزارشات منتشر شده تظاهراتهای هزاران نفر در حمایت از زندانیان اعتصاب کننده درشهرهای کردستان ترکیه برپا شده است. شهرهای وان، حکاری، باتمان و دیاربکر مراکز عمده این تظاهراتها بودند. نیروهای سرکوبگر حکومت ترکیه در این شهرها و در مقابل زندانها بحالت آماده باش در مقابل مردم معترض صف آرايي کردند. مدارس و مغازه ها تعطیل شدند. خواستهاي مردم معترض کردستان ترکیه "آزادی زندانیان سیاسی، خواندن و نوشتن به زبان مادری، خواست برخورداری از حقوق مساوی شهروندی٬ آزادي عبدالله اوجلان  و هچنین آزادیهای سیاسی و اجتماعی اعلام شده است.

تعداد زيادي از فعالين سياسي مخالف دولت ترکيه و بسیاری از نویسندگان و روزنامه نگاران زندانی در زندانهای ترکیه اسیر هستند. تا کنون مقامات دولت ترکیه در مقابل خواستهای مردم و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی لاقیدانه ظاهر شده اند. طیب اردغان نخست وزیر ترکیه گفته است: "اجازه نخواهیم داد فردی در اثر اعتصاب غذا بمیرد و در صورت لزوم مداخله پزشکی انجام خواهد شد". وجود زندانیان سیاسی در زندانهای ترکیه پدیده تازه ای نیست و تاریخی طولانی دارد که  قبل از هر چیز گویای نقض حقوق انسانی و سرکوب  فعالیت سیاسی در این کشور است. نخست وزیر ترکیه  و دولت او سالها است که خواستهای مردم کردستان ترکیه را نه تنها نادیده گرفته و به آن توجهی نشان نداده اند٬ بلکه با زندانی کردن فعالین سیاسی وابسته به احزاب و نیروهای سیاسی و همچنین سرکوبی تظاهراتهای برحق مردم، کشتار مخالفين و تبعیض، کوشیده اند همچنان به نقض آشکار حقوق انسانی و اجتماعی مردم کردستان ادامه دهند.

سنتا و ناچارا اعتصاب غذا در میان زندانیان سیاسی ابزاری برای اعتراض به اسارت زندانی در زندان است. این را حکومتها، دولتها و عوامل سرکوب به زندانیان تحمیل کرده و می کنند. اما از نظر ما اين شکل از اعتراض شیوه مناسبی برای ادامه مبارزه نیست. چرا که در نتیجه اعتصاب غذا توان جسمی، فکری و روحی زندانی تحلیل می رود و حکومت نیز در مقابل جان و زندگی زندانی خود را مسئول نمی داند. همچناکه اعتراضات اخير در کردستان ترکيه نشان داد٬ هزاران و میلیونها انسانی که در بیرون از زندان هستند می توانند و باید برای آزادی زندانیان سیاسی دست به اعتراض، تجمع و مبارزه برای رهایی آنان از زندان بزنند.
برخورداری مردم شهرهای کردستان ترکیه از ابتدائی ترین حقوق خود حق مسلم و بی چون چرای اين مردم است.
مردم کردستان حق دارند به زبان مادری خود بنویسند، درس بخوانند و تکلم کنند. حق بی چون چرای آنان است که بعنوان شهروندان برابر و متساوی الحقوق محسوب شوند و حق دارند که برای آزادی عزیزانشان از زندانهای حکومت ترکیه که بخاطر ابراز نظر و بخاطر عقاید و باورهایشان زندانی شده اند دست به اعتراض عمومی بزنند. نباید هیچ انسانی تحت هیچ عنوانی بخاطر افکار، عقاید و باورهای سیاسی خود در زندان باشد. خواستهای زندانیان اعتصابی برای رهایی از زندان باید متحقق شود. خواست و مطالبات مردم مبنی بر برخورداری از حقوق شهروندی برابر، رفع تبعیض و هر گونه نابرابری  باید مورد حمایت وسیع قرار بگیرد. افکار عمومی در منطقه و در سطح بین المللی  می تواند و باید  سیاست و عملکرد دولت ترکیه در نقض حقوق شهروندان اين کشور را افشا کند. دولت ترکیه را بايد به خاطر نقض حقوق انساني مردم و مشخصا مردم کردستان محکوم کرد.
مردم مبارز و آزادیخواه شهرهای کردستان ترکیه سالیان طولانی مورد بیشترین لطمات و صدمات، جانی، مالی و روحی قرار گرفته اند. دولت و نظام حاکم بر ترکيه تاريخا مخالفين خود را زنداني و شکنجه کرده است و با اعمال سياست تبعیض و نابرابری عليه شهروندان در کردستان حقوق اين مردم را ناديده گرفته است.
مردم مبارز شهر و روستاهای کردستان ترکیه باید ضمن پافشاری برای تحقق خواست و مطالبات برحق خویش، هوشیار باشند که حرکت اعتراضی آنان بازیچه دست احزاب و نیروهای ناسیونالیست کرد قرار نگیرد. گسترش حرکت توده ای مردم در ابعاد میلیونی در شهرهای کردستان ترکیه و پای فشردن بر تحقق خواستهایشان سياست و سنتي بر خلاف سنت احزاب ناسيوناليستي است و بايد اين سنت مبارزاتي را تقويت کرد.
پایان دادن به مشقت و درد چندین ساله مردم در کردستان ترکیه تنها از طریق پایان دادن به تبعیض و نابرابری و برسمیت شناسی حقوق برابر، متساوی الحقوق و شهروندی آنان از سوی دولت ترکیه میسر است. حمایت مردم در سراسر ترکیه، مردم آزادیخواه و برابری طلب و افکار عمومی بین المللی از خواست و مطالبات آنان گامی موثر و کار ساز در نزدیک شدن به خواستهای انسانی و برحق آنان است.
6 /11 / 2012

۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

سخنی با فعالین در محلات



شرایط بشدت مشقت باری از سوی حکومت اسلامی به مردم تحمیل شده است که غیر قابل توصیف است. فقر و فقر هر چه بیشتر هر روز و هر ثانیه دامنگیر بخشهای مختلف مردم می شود. اوضاع فلاکتبار کنونی غیر قابل بازگشت به روز قبل از آن است. دستمزدهای زیر خط فقر، عدم پرداخت دستمزدهای چندغازی که ماهها بدست مزدبگیران هم نمی رسد، مردم را به زیر خط گرسنگی کشانیده است. وضعیت دهشتناکی را که حکومت اسلامی سرمایه برای مردم تنگدست فراهم کرده است که موقعیت انفجارآمیزی را در کل جامعه بوجود آورده است. میزان فقر مطلق هم اکنون بین 25 تا 32 درصد است و هر ماه و هر سال این رقم سیر صعودی می پیماید. آمار واقعی قطعا بیشتر از این رقم است و این یعنی رفتن بسوی یک فاجعه انسانی در کشوری که بر دنیای از ثروت، منابع و معادن طبیعی قرار گرفته است. اوضاع درناک کنونی زندگی مردم غیر قابل دوام است. در روزها و هفته های آینده می توان شاهد اعتراضات وسیع و توده ای مردم علیه این فلاکت بی حد و حصر بود. اوضاع اقتصادی در معرض فروپاشی قرار دارد. علاوه بر تحریمهای اقتصادی، دزدان میلیاردر، سران حکومت و آیت الله های چپاولگر بانیان فلاکتی هستند که بر مردم حاکم شده است.
در این میان و از هم اکنون برای دخالت کارساز و موثر در اعتراضات توده ای در مقابل وضع موجود، فعالین در محلات نقش تعیین کننده ای در سمت و سو دادن و سازماندهی اعتراضات و نارضایتی های مردم بر عهده دارند. همانگونه که فعالین جنبش کارگری نقش تعیین کننده ای در متشکل کردن و رهبری اعتراض، تجمع و مبارزات کارگری دارند، فعالین محلات نیز همین نقش را در متحد و متشکل کردن اعتراضات و نارضایتی های  توده ای مردم در محلات بر عهده دارند. دهها درد و معظل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، دامنگیر مردم شده است. نباید به انتظار  رخ داد عملی خشم فرو خفته مردم نشست. از هم اکنون آمادگی و تدارک و سازماندهی خشم و اعتراض مردم  امر فعالین در محلات است.
فعالین سرشناس و چهره های با اتوریته و صاحب نفوذ در محلات وظیفه خطیر و بسیار مهمی در محلات بر عهده دارند. حول نپرداختن قبضهای آب، برق و گاز، امتناع از پرداخت کرایه اتوبوس، عدم پرداحت دیگرهزینه ها و خدمات دولتی که باید به رایگان در اختیار مردم باشد، موضوعاتی هستند که فعالین در محلات می توانند و باید کل یک محله و دیگر محلات شهر را متحدانه و متشکل در عدم پرداخت  هزینه های باج خواهانه و در مقابل اجحافات حکومت و نهادهای مربوط به آن سازمان دهند. بر در و دیوار تمام محلات شعار عدم پرداخت این هزینه های کمر شکن و ویرانگر  را می توان  برای همگان قابل روئیت کرد.
مسئله شعار نویسی و انتخاب شعارهای رادیکال برای نوشتن بر در و دیوار و همچنین سر دادن آن در اعتراضات توده ای مردم را باید از قبل مد نظر داشت. شعار نویسی در همه جا علیه وضعیت اقتصادی و اجتماعی فلاکت بار کنونی می تواند امری تعطیل ناپذیر در هر جا و هر مکانی باشد.ارتباط مستمر فعالین با همدیگر، شور و مشورت و همچنین تماس و ارتباط مداوم با ساکنین محلات از جمله اقداماتی است که مردم در محلات آنرا از فعالین انتظار  دارند.
شرایط و موقعیت بسیار حساس و مهمی را پیش رو داریم. فعالین محلات در بوته آزمایش تعیین کننده ای برای متحد و متشکل کردن مردم و سازماندهی اعتراضات و نارضایتی های توده ای قرار دارند. تماس و ارتباط پیگیرانه فعالین محلات با همدیگر، در دستور گذاشتن طرح و برنامه روشن و کار شده، ارتباط و تماس روزمره با ساکنین محل و دخالت مستمر پیرامون معظلات روزمره آنان، امر دائمی فعالین در محلات است.
فراهم نمودن این امکان که در صدد تدارک مجامع عمومی در محلات شد باز هم یکی دیگر از وظایف فعالین در محلات است.
فعالین محلات بافندگان زنجیره ارتباطات ساکنین محلات در سطح هر شهری هستند. بر بستر فلاکت اقتصادی و اجتماعی تحمیل شده کنونی می توان اعتراضات عمومی و توده ای مردم را سازمان داد و به پیش برد. 
 23 اکتبر 2012

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

بنی صدر و پوتین های ارتش



بنی صدر اولین رئیس جمهور حکومت تازه بقدرت رسیده  اسلامی طی این سالها تلاش زیادی کرده است که بگوید فرمانی را که او خطاب به ارتش و سپاه مبنی بر اینکه، "از این لحظه ارتش حق ندارد پوتین از پای درآورد مگر آنکه آن خطه را از وجود این یاغی ها پاک کند"، صادر کرده بود، برای سرکوبی مردم کردستان نبوده است بلکه منظورش "یاغی" های آن خطه بوده است که سه نفر اولاد پیغمبر را کشته بودند. متن سخنرانی بنی صدر که در روزنامه اطلاعات پنجشنبه 14 فروردین ماه 1359 چاپ شده بود چنین است:
 
"درآذربایجان غربی کسانیکه یاغی گری پیشه کرده و عده ای را به گروگان گرفته اند از جمله فرماندار خوی دیروز در کمیسیون امنیت ملی این مسئله گفته شد و آنها سه روحانی فرزند پیغمبر را کشته اند و 6 نظامی را. تهدید کرده اند که اگر تا 24 ساعت پادگانهای ژاندارمری را منحل نکنید و چون عده ای از آنها نیز گرفتار شده اند، گفته اند اگر گروگانهای ما را رها نکنید ما گروگانهای شما را خواهیم کشت. در آنجا گفته شد که مبادله انجام بگیرد من مخالف بودم و مخالفم کسانیکه در خدمت جمهوری اسلامی قبول خدمت می کنند شهادت قدم اول آنهاست و باید آماده شهادت باشند. اگر رئیس جمهوری شما را هم به گروگان بگیرند شما حق ندارید تسلیم منطق دشمن بشوید بنابر این اگر آنها تهدید خود را اجرا کردند " انالله و اناالیه راجعون" ما آن گروگانها را شهید ملت تلقی می کنیم. اما از این لحظه ارتش حق ندارد پوتین از پای درآورد مگر آنکه آن خطه را از وجود این یاغی ها پاک کند".

بنی صدر در زمان دولت موقت در تیرماه 58 معاون وزارت اقتصاد و دارایی بود در آبان ماه 58 عضو شورای انقلاب و در پنجم بهمن ماه 58 رئیس جمهور شد یک ماه بعد از انتخاب به رئیس جمهورشدنش توسط خمینی به ریاست شورای انقلاب نیز منصوب شد.
بنی صدر این فرمان را در 14 فروردین ماه 1359 و زمانی صادر کرد که دوماه و ده روز از رئیس جمهور شدنش گذشته بود و هنگامیکه  جنگ 24 روزه شهر سنندج در فروردین ماه 59 با فرمان خمینی و بنی صدر برای کشتار مردم کردستان بوقوع پیوست ایشان 55 روز بود که در مقام رئیس جمهوری قرار داشت. توجیه بنی صدر برای کم رنگ جلو دادن  فرمان تاریخی اش این است که می گوید فرمان او برای کشتار مردم کردستان نبوده بلکه اشاره او به یک گروه" یاغی" که سه نفر از فرزندان پیغمبر را کشته بودند و چند نفری را هم در گروگان داشتند  بوده است.
سیاست سرکوبگرانه، خمینی، بنی صدر و سران کنونی رژیم جمهوری اسلامی در برخورد به مخالفین، مردم کردستان و مردمی که این رژیم را وصله ناجوری به تن جامعه ایران دانسته و می دانند، چه در دوران بقدرت رسیدنشان و چه امروز، با القابی نظیر"یاغی"، "ضد انقلاب"، "عامل بیگانه"، "اشرارومهاجمین"، "عوامل پالیزبان"،"جاسوسان حکومت بعث" و غیره مورد خطاب قرار گرفته اند. کیست نداند که ابوالحسن بنی صدر یکی از مهره های موثر حکومت اسلامی  در سرکوب مردم کردستان بود. ایشان بارها در مصاحبه های مختلف، مبارزه برحق مردم کردستان در تداوم انقلاب ایران را با القاب و عناوین فوق مورد تهاجم قرارداده است. همان اسامی، "یاغیها"، "ضد انقلاب ها"، "عاملان بیگانه"، "اشرار و مهاجمین“،"عوامل پالیزبان"،"جاسوسان حکومت بعث" و غیره، کسانی نبودند بجز مردم مبارز و سازمانهای سیاسی مسلح آنان که حاضر نبودند حکومت اسلامی دست پخت خمینی و جناب بنی صدر را بپذیرند. بنی صدر  قبل از قرار گرفتنش در پست ریاست جمهوری، بارها بعنوان عضو هیئت دولت موقت برای مذاکره با "یاغی ها" به کردستان و مشخصا به سنندج اعزام شده بود. ایشان خوب بخاطر دارند زمانیکه در بالکن اداره کشاورزی سنندج قصد سخنرانی داشت، از طرف هزاران نفر از مردم یا بقول ایشان "یاغی" های حاضر در میدان اقبال سنندج هو شد و مورد تمسخر آنان قرار گرفت تا جائیکه ایشان  ناچار شد صحنه بالکن را ترک کند.
تا قبل از فرمان بنی صدر که گفته بود،"ارتش حق ندارد پوتین از پای درآورد مگر آنکه آن خطه را از وجود این یاغی ها پاک کند"، حکومت تازه بقدرت رسیده اسلامی در جنگ نوروز خونین سنندج ( درفروردین 58 ) ، در اعدامهای دسته جمعی پاوه، مریوان، سنندج، سقز، بوکان و مهاباد و سپس در جنگ 24 روزه سنندج، مردم و سازمانهای سیاسی را با همین اسامی: "یاغی ها"، ”اشرار و مهاجمین و "ضدانقلاب"، صدها نفر از جوانان را به جوخه اعدام سپردند.  خمینی در 28 مرداد 58 با گفتن اینکه "اشرار و مهاجمین" در سنندج زنان و مردان را در مسجد به گروگان گرفته اند فرمان کشتار مردم کردستان را صادر کرد. فرمان کشتار مردم کردستان را در پیام  زیر از خمینی با فرمان بنی صدر مقایسه کنید.

(پیام خمینی به روسای ستاد ارتش، ژاندار مری و سپاه پاسداران)
بسم اله الرحمن الرحیم 
"به رئیس کل ستاد ارتش و رئیس کل ژاندار مری اسلامی و رئیس پاسداران اکیدا دستور میدهم که به نیروهای اعزامی به منطقه کردستان دستور دهند که اشرار و مهاجمین را که در حال فرار هستند تعقیب نمایند و آنان را دستگیر نموده و با فوریت به محاکم صالحه تسلیم و تمام مرزهای منطقه را سریعتر ببندید که اشرار به خارج نگریزند و اکیدا دستور می دهم که سران اشرار را با کمال قدرت دستگیر نموده و تسلیم نمایند. اهمال در این امر تخلف از وظیفه و مورد موخذه شدید خواهد شد.
"مرداد 1358 روح الله الموسوی الخمینی"

”اشرار و مهاجمین“ از سوی خمینی همان اسم رمزی بود که بنی صدر نیز برای توجیه در فرمان کشتار مردم تحت عنوان "یاغی" خطاب به مردم کردستان آنرا بکار می برد.
مردم شهرهای کردستان و سراسر ایران جنایت پیشگی جنایت کارانی چون خمینی، خلخالی، بنی صدر و دیگر قاتلان مردم را که امروز در راس حکومت  هستند، از ابتدا تا به امروز بخوبی بیاد دارند . نیازی نیست که امروز  دفتر بنی صدر اطلاعیه صادر کند و همدستی اش را با سران آدم کش حکومت اسلامی و در بالا ترین پست کلیدی رژیم  ماست مالی کند. "یاغیان" مورد اشاره بنی صدر عنوانی بود که از سوی هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی به مردم و مخالفین حکومت اطلاق می شد. ”یاغیان ” کسانی نبودند بجز مردمی که با فرمان خمینی و بنی صدر زندگی، خانه و کاشانه شان با خاک یکسان شد و بسیاری از زنان کودکان، از پیر و جوان را با توپ و خمپاره لت و پار کردند.
بنی صدر که دورانی عضو شورای انقلاب بود در محل کانون فرهنگیان در اجتماع هزاران نفر از مردم ارومیه گفت:
"اگر کسی پیام صلح ما را نپذیرد پیام ما شمشیر و جنگ است".
 از ابتدای بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی و تا زمانیکه بنی صدر در رکاب خمینی و خلخالی شمشیر می زد، نزدیک به یکسال و نیم بتناوب شهرها و روستاهای کردستان با توپ و خمپاره مورد آماج حملات وحشیانه و ضد انسانی لشکریان رژیم اسلامی قرار داشت. اگر در سالهای 58 و 59 امکانات رسانه ای و میدیای اجتماعی همچون امروز وجود داشت، کشتاری که حکومت اسلامی در بخاک و خون کشیدن مردم و ویران کردن شهر ها و روستهای کردستان بدان دست زد قابل مقایسه با آنچه که امروز در سوریه شاهد آن هستیم بود.
بنی صدر در توجیه اینکه گویا با چند نفر“یاغی“ روبرو بوده است نمی تواند و نخواهد توانست از زیر بار مسئولیت خود در قبال کشتاری که در شهر و روستاهای کردستان با فرمان او و خمینی صورت گرفت شانه خالی کند. خمینی، بنی صدر و دولت موقتشان آنجائیکه  زورشان به قدرت مردم نمی رسید هیئت مذاکره کننده روانه کردستان می کردند و زمانی هم که نقشه  سرکوب و خفه کردن صدای آزادیخواهانه مردم برای تداوم انقلاب را  طراحی می کردند، همان مردم،"یاعی، اشرار، و ضدانقلاب" لقب می گرفتند. این توجیهات آبروباخته نوع اسلامی جناب بنی صدر تنها می تواند مهر تاییدی باشد بر آنچه که بر سر مردم کردستان  آوردند.
ایشان برای سه نفر روحانی مرتجع و از گور برخاسته فرزند پیغمبر، که فتوای قتل و کشتار مردم را صادر می کردند با توجیهاتی تحت عنوان "پاک کردن یاغی های آن خطه" فرمان کشتار علیه مردم کردستان صادر می کرد. بازمانده های فرزندان همان پیغمبر که با کمک و همکاری جناب بنی صدر بقدرت رسیدند بیش از سه دهه است  جامعه ای را به تباهی کشانیده و تا کنون بیش از صد هزار انسان را از دم تیغ گذرانده اند.
جناب بنی صدر که زمانی در اوج قدرت زبان درازی  می کرد  و در حمایت از فرزندان پیغمبر فرمان کشتار مردم  را صادر می نمود، امروز  نیز همچنان خود را محق میداند بگوید که در دفاع از کیان اسلام و برای جلوگیری از تجزیه کشور تحت لوای سرکوبی چند نفر“یاغی“ باید فرمان کشتار مردم کردستان را صادر می کرد.
 بی گمان بعد از بزیر کشیدن حکومت اسلامی و محاکمه علنی و عادلانه سران جنایتکار این رژیم، بنی صدر نیز باید عادلانه و علنی محاکمه شود و در قبال جنایاتی که در دوران مسئولیت او و فرمانهایش رخ داد پاسخگو باشد.
1 اکتبر 2012

۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

ادعای بی مایه، پاسخی به رعد سلیم



 نوشته کوتاهی از رعد سلیم تحت عنوان "جعل منصور حکمت ممنوع" منتشر شده است که در آن ایشان مدعی  شده است که مطلبی با عنوان "بیانیه برای مذهب زدائی از جامعه!" ( مصوب کنگره چهارم حزب کمونیست کارگری در دسامبر 2003) را حزب کمونیست کارگری بنام منصور حکمت "جعل" کرده است. برای اطلاع رعد سلیم و کسانیکه در بی بضاعتی از آوردن قافیه در رنج بسر می برند باید بگویم ، مطالب ترجمه شده دیگری از منصور حکمت درسایت "الحوار المتمدن"وجود دارد که اسامی کسانیکه این نوشته ها از منصور حکمت را به عربی ترجمه کرده اند قید شده است. کسیکه اندکی با حروف زبان فارسی، کردی و عربی آشنایی داشته باشد می تواند دریابد که در پایین این ترجمه به زبان عربی این توضیح آمده است:

مترجم من الفارسيةِ إلى الإنجليزيةِ من قبل فاريبورز بويا. ترجمه الى العربية عصام شكري. ان النص أعلاه هو مستند استئصآل الدين من المجتمع والتي تم اقرارهِ في المؤتمر الرابع للحزب الشيوعي العمالي الايراني في ديسمبر/كانون الأول 2003.
ترجمه فارسی متن فوق چنین است:

ترجمه از فارسی به انگلیسی از فریبرز پویا، ترجمه عربی عصام شکری. متن فوق  "بیانیه برای مذهب زدائی از جامعه!" مصوب کنگره چهارم حزب کمونیست کارگری در دسامبر 2003 است.
رعد سلیم نمی خواهد و نخواسته است حقیقت را جویا شود بلکه با چشم بسته و با حمله به حزب کمونیست کارگری به قلم چرخانی در هوا علیه حککا پرداخته است. این "مدافعان" منصور حکمت حتی اندکی هم به خود زحمت نمی دهند که بجای ادعا و اتهام زنی لحظاتی وقت خود را در دست یابی به یک حقیقت ساده سپری کنند. مشکل رعد سلیم و حزب ایشان نه منصور حکمت است و نه "جعل منصور حکمت " چرا که سیاست و عملکرد حزب مطبوع او سالهاست که با خط جعلی و شکست خورده کورش مدرسی تحت نام حکمت مشغول است، بلکه مشکل ایشان تنفر و انزجار از حزب کمونیست کارگری ایران است وگرنه بسیاری از کادرهای حزب ایشان در کنگره چهارم حککا در دسامبر 2003 حضور داشتند اما گویا هنگام تصویب "بیانیه برای مذهب زدائی از جامعه!" سرگرم امر دیگری بودند.
28 سپتامبر 2012







۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه

فشار چپ و دست و پا زدنهای راست!

در حاشیه توافقنامه حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان
 
اخیرا حزب دمکرات کردستان ایران جناح هجری و سازمان زحمتکشان مهتدی بعد از برگزاری چندین جلسه مشترک بلاخره در نهایت متن توافقنامه ای را برای همکاری با همدیگر به امضا رسانیده اند. این توافق نامه ضمن توضیح مقدماتی اولیه در رابطه با اوضاع و احوال منطقه، به مبانی ساختار فدرالیسم پرداخته و برای دست یابی به آن، وظایف و اقداماتی را که این دو جریان  قبل از سرنگونی جمهوری اسلامی باید در دستور کار خود قرار دهند را دست نشان کرده است.  ضرورت و نیازی که این دو جریان را در شرایط و اوضاع و احوال امروز ناچار به امضای چنین توافقنامه ای کرده است را قبل از هر چیز باید بر بستر تحولات اخیر در منطقه مورد بررسی قرار داد. انقلابات در خاورمیانه و شمال آفریقا، سرنگونی دیکتاتورهای مادام العمر و تلاش و تقلاهای آمریکا و دول غربی برای سرهم بندی کردن نیروها و جریانات باند سیاهی و قالب کردن چنین دسته جاتی در پوشش همراهی با انقلاب و ساختارهای ضد انقلابی  بعنوان آلترناتیو و برای مهار این انقلابات ، احزاب و نیروهای ناسیونالیست و قوم پرست کرد را نیز یکبار دیگر به تکاپو انداخته است. 
 
ابتدا نگاهی به فرمولبندیهای مندرج در این توافقنامه بیاندازیم. اساس و جوهر این توافقنامه همانگونه که این دو جریان روی آن تاکید گذاشته اند عبارت است از:" فدرالیسم ملی- جغرافیایی به عنوان شعار اصلی و برنامه‏ سیاسی برای حل مسئله‏ ستم ملی در کردستان".  که با مفاهیم و عبارات زیر آنرا تزئین کرده اند.
 
"باور داشتن به اینکه بدون سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، تحقق دمکراسی و حقوق ملی ملیت‏های ایران ممکن نیست،/ اعتقاد به انتخابات آزاد توسط مردم کردستان،/ باور به نظام سیاسی آینده ایران که  سیستمی سکولار، دمکراتیک و فدرال باشد،/ جدایی نهاد دین از دولت،/ باور به حاکمیت آینده کردستان و قانون اساسی کشور بر پایه‏ی اصول دمکراسی،/ منشور جهانی حقوق بشر و حقوق سیاسی و ملی کردستان،/ باور به برابری کامل حقوق زنان با مردان در تمام زمینه‏های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی،/ باور به دفاع از آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی مطبوعات، آزادی تأسیس سازمان‏های سیاسی، آزادی بنیان نهادن سازمان‏های مدنی و صنفی همچون کارگران، زنان، دانشجویان، جوانان و معلمان،/ و بلاخره باور به فدرالیسم ملی- جغرافیایی به عنوان شعار اصلی و برنامه‏ سیاسی برای حل مسئله‏ی ستم ملی در کردستان".
 
 نکات فوق، رنگ و لعاب و دکوراسیونی برای تزئین بخشیدن به خواست اصلی در توافقنامه یعنی: "فدرالیسم ملی- جغرافیایی به عنوان شعار اصلی و برنامه‏ سیاسی برای حل مسئله‏ ستم ملی در کردستان"است.  
 
قبلترهم این دو حزب در دوره تهدیدات و حمله نظامی بوش به ایران همین تلاشها را یکی بعد از دیگری پشت سر گذاشتند. با مقامات سطح پایین دولت آمریکا ملاقات و گفتگو کردند بلکه بتوانند در صورت حمله نظامی آمریکا به ایران بعنوان نیروهای پیاده نظام ارتش آمریکا از کوههای کردستان وارد شهرها شده و حاکمیت خود بر مردم را بر قرار کنند اما این مسئله اتفاق نیافتاد و این شانس نصیب شان نشد. اوضاع و شرایط امروز اما بسیار متفاوت تر از آن دوره است. امروز دوره انقلابات است. مردم مستقیما خود وارد میدان شده اند. حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان هم این اوضاع انقلابی را بو کشیده اند. فشار چپ در جامعه و روند اوضاع انقلابی را حس و مجبورشان کرده است که لباس پر زرق و برقی را بعنوان چاشنی فدرالیسم و ایجاد تفرقه قومی به تن کنند.
 
دو دهه قبل به یمن حمله نظامی آمریکا به عراق احزاب ناسیونالیست کرد ( طالبانی و بارزانی ) به قدرت رسیدند. نزديک شدن به پایان عمر حکومت بشار اسد نیز امکانی فراهم کرده است که از هم اکنون جریانات مختلف ناسیونایست کرد در کردستان سوریه در غیاب احزاب و نیروهای چپ و رادیکال، سر گرم مستحکم کردن موقعیت خود برای اعمال حاکمیت بر مردم در کردستان سوریه هستند. با سقوط کامل رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی نیز در نوبت بزیر کشیده شدن قرار خواهد گرفت. آینده این تحولات در رابطه با جمهوری اسلامی و به چپ چرخیدن جامعه ، حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان را واداشته است تا بتوانند از هم اکنون با آرایش لازم و با ارائه دادن  چهره "دمکراسي طلب" در چهار چوب سياستهاي غرب نظیر آنچه که در این توافقنامه ردیف کرده اند، آمریکا و غرب را متوجه ژست تازه خود کنند.
 
نگاهی به ادعاهای این توافقنامه
بیانیه این دو جریان می گوید: "بر این باورند که بدون سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، تحقق دمکراسی و حقوق ملی ملیت‏های ایران، به ویژه ملت کرد تحقق نخواهد یافت". بیش از سه دهه است که حزب دمکرات کردستان ایران بر این باور بوده است که با وجود رژیم اسلامی تحقق خواستهایش عملی و ممکن بوده است. اینکه امروز به این باور رسیده است که با بودن رژیم اسلامی تحقق آنها غیر ممکن شده است برخلاف سیاست و عملکرد تاکنونی این حزب است. تاریخچه و کارنامه سیاسی فکری و عملی (حدکا) تا به امروز خلاف این را نشان می دهد. اسناد و نوشته های حزب دمکرات را اگر از ابتدای سر کار آمدن جمهوری اسلامی مبنا قراردهیم، مطالبه دمکراسی و خودمختاري مورد نظر این حزب که هیچ ربطی به خواست و مطالبات و منافع مردم کردستان و مردم منتسب به ملیتهای دیگر در ایران ندارد، حزب دمکرات را برای تحقق آن در چهارچوب نظام اسلامی به رشادتهای زیادی واداشت. تا جائیکه به حزب دمکرات کردستان ایران بر می گردد، از روزی که حکومت اسلامی بقدرت رسید است این حزب بر این باور بوده که می تواند در چهارچوب نظام اسلامی به اهداف خود برسد. از مقطع بقدرت رسیدن رژیم اسلامی پایه ای ترین سیاست برای حزب دمکرات، تلاش برای پیدا کردن جایی برای خود در نظام اسلامی بوده است. تقلاهای قاسملو از سالهای 57 و 58  به این سو و تا روزی که سر خود را در راه این سیاست بر باد داد٬ بخاطر این باور بود که گویا می تواند با بودن جمهوری اسلامی خود را به نان و نوایی برساند و سهمی از قدرت و کدخدامنشی بر مردم کردستان را نصیب خود کند.
 
 به همین خاطر برای برسمیت شناسی جمهوری اسلامی خمینی را بعنوان رهبر انقلاب اسلامی پذیرفت. برای خمینی پیام لبیک فرستاد. قاسملو و دیگر رهبران این حزب پنهاني و دور از چشم مردم تماس و دیدارهای مختلفی با خمینی و نمایندگان جمهوری اسلامی سازمان دادند و ادامه این سیاست در دوره های بعد از آن نیز تا بدانجا کش داده شد که برای تحقق خواست و آرزوی دیرینه این حزب، رهبر بعدی آن (شرفکندی) نیز فدای این سیاست شد. سیاستی که باور داشت با وجود رژیم جمهوری اسلامی می تواند جایگاهی برای این حزب با شعار "خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران"، جمهوری اسلامی را به قناعت برساند.
 
اما اینکه امروز و با صدور چنین بیانیه ای تحقق خواستهایش با بودن رژیم جمهوری اسلامی غیر ممکن شده است را باید در این جستجو کرد که اکنون بوی انقلاب و فشار چپ را حس کرده اند باورشان به شکل ارتجاعی تری تغییر کرده است و با شعار فدرالیسم ملی- جغرافیایی جلو آمده اند. ما بارها گفته و نوشته ایم که برخلاف جریانات ناسیونالیست و قوم پرست که  تحقق فدرالیسم ملی را بعنوان راه حل ستم ملی و مسئله کرد علم می کنند، فدرالیسم این احزاب طرحی برای ابدی کردن ستم ملی و مسئله کرد است. با و يا بدون جمهوری اسلامی معنای این طرح یعنی تقسیم بندی مردم منتسب به ملیتهای مختلف در محدوده های جغرافیایی معین. در جامعه ای که همبستگی، انسانیت، درد مشترک و دهها وجه اشتراکی پایه ای مشغله کل جامعه و میلیونها مردم ستمدیده در ایران است. احزاب و نیروهایی نظیر حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان ميخواهند با ارائه چنین طرح و توافقنامه هایی این همبستگی و این همسرنوشتی انسانی مردم را با خلق کردن نفرت، دشمنی قومی  تفرقه ملی و غیره جایگزین  کنند.
 
تا جائیکه به مسئله کرد در کردستان ایران مربوط است ما بارها این را گفته، نوشته و خاطرنشان کرده ایم، این مردم کردستان هستند که می توانند و باید در یک رفراندم آزاد در مورد جدایی یا ماندن بعنوان شهروندان متساوی الحقوق در چهارچوب ایران تصمیم بگیرند.تنها چنین تصمیمی مشروعیت دارد. از نظر ما منافع طبقه کارگر و همسرنوشتی انسانی حکم می کند که مردم کردستان در شرايط کنوني به جدایی رای ندهند اما اگر مردم رای به جدایی دادند باید آنرا برسمیت شناخت. اهداف حزب دمکرات کردستان و سازمان زحمتکشان بر بستر مسئله کرد و ستم ملی نه برای حل آن بلکه چانه زنی برای حاکمیت بر کردستان است. از نظر مردم کردستان هر گونه معامله توسط جریانات ناسیونالیست و فدرالچی فاقد هر گونه مشروعیتی است.
 
 ناکامیهای تاریخی حزب دمکرات از یک سو و از سوی دیگر تلاشهای بی ثمر سازمان زحمتکشان برای مصالحه و سازش با بخشي از جمهوري اسلامي و با پا درمیانی ناسیونالیستهای حاکم بر کردستان عراق و سپس تلاش برای جلب همکاری با موسوی و کروبی هم به جایی نرسید. امروز اوضاع و شرایط انقلابی در منطقه، رشد و تقویت چپ در جامعه، این دو جریان را واداشته است که اینبار با شعار فدرالیسم برای ملیتهای ایران و تقسیم بندی قومی و ملی، نه تنها در کردستان بلکه با پهن کردن این افق برای جریانات ناسیونالیست قومی در مناطق دیگری از ایران به میدان بیایند و تراژدی دهشتناکی از نوع فاجعه یوگسلاوی را خلق کنند. فاجعه ای که بعد از گذشت سالها هنوز آثار دردناک آن در خاطره انسانهای شریف، آزادیخواه و در حافظه بشریت متمدن و مدرن دنیای امروز بعنوان یک فاجعه انسانی ماندگار شده است.
 
 ادعای جدایی دین از دولت و"باور این دو حزب به سکولاریسم" زیادی مضحک و خنده دار است. برای حزب دمکرات کردستان ایران که بنیاد و پایه های آن بر باورهای مذهبی و ارتجاعی  مالکان، ملاها، فئودالها و شیوخ منطقه بنا شده است، زیادی نچسب است. زيرا تاریخ فعالیت حزب دمکرات با مذهب عجین شده است. برنامه های رادیویی این حزب از بدو پیدایش تا به امروز با آیات قرآن آغاز و همراه بوده است. در همین چند سال اخیر حزب دمکرات کردستان ایران برای ایجاد سازمان و انجمن ملاها در کردستان که بتواند در نزد اصلاح طلبان و نمایندگان محلی آنها مقبولیتی جهت تحقق باورهای ارتجاعی این حزب پیدا کند موفق به ساختن باندهای مرتجع مذهبی در کردستان نشد و مورد ریشخند و تمسخر مردم آزادیخواه، برابری طلب و ضد مذهب درشهرهای کردستان قرارگرفت. تاریخ ظهور و تشکیل این حزب با باورهای مذهبی بنیاد گذاشته شده که همگی در تاروپود این حزب تنیده شده است. سازمان زحمتکشان نیز از زبان سخنگوی خود عبدالله مهتدی در مصاحبه ای که روز 18 مه 2012 از تلویزیون العربیه پخش شد با ابراز نگرانی از اینکه به مذهب اهل تسنن توجه نمی شود  اظهار داشت که: "حتی یک مسجد برای اهل سنت در تهران پایتخت ایران وجود ندارد". این جریانات با چنین علاقه وافری به مذهب است که از سکولاریسم دم می زنند. معلوم نیست این دو جریان که بارقه های مذهبی آنها در بالا اشاره شد چگونه یکشبه در این توافقنامه به جدایی دین از دولت و باور به سکولاریسم رسیده اند!؟.  دکوراسیون جدایی دین از دولت و ادعای سکولار بودن این دو جریان طرفدار مذهب در این توافقنامه، ساختن لنگرگاهی برای بزک کردن فدرالیسم قومی شان است.
 
 سازمان زحمتکشان مهتدی بعنوان یک جریان قوم پرست، زاده دوران بحرانی و تهدیدات جنگی است. این سازمان ، تکاپوی زیادی برای قرار گرفتن در پناه سیاستهای بوش برای حمله و تهدید نظامی به ایران برای کسب موقعیتی به این تهدیدات دل بسته بود اما شانسی  بدست نیاورد. در جولان بود که بعنوان یکی از نیروهای باند سیاهی در تحقق یک سناریوی سیاه در منطقه به ایفای نقش بپردازد. همین رسالت را مهتدی در مصاحبه اش در رابطه با توضیحاتی پیرامون این توافقنامه بیان کرده است و می گوید: "در صورت بروز جنگ سازمان او در کنار جمهوری اسلامی نخواهد بود". این را طی هر دوره ای از تهدیدات جنگی آمریکا علیه ایران این جریان قومی و مدافع فدرالیسم اعلام کرده است که جزو نیروهای پیاده نظام ارتش آمریکا خواهد بود. گرفتن پز سکولار در این توافقنامه نمی تواند ضدیت این دو جریان در تقابل با یک جامعه سکولار را پرده پوشی کند. ناسیونالیسم قومی، افق و باورش به سازمان ملاها، به داشتن مسجد اهل سنت در تهران، به پخش اذان در تریبونهایش که بخش جدایی ناپذیری از باور و عملکرد این دو جریان است، تماما علیه سکولاریسم به معنای واقعی کلمه است.
 
 دمکراسی خواهی بیانیه هم در مقابل خواست و مطالبات امروز مردم کردستان بیش از حد عقب مانده است. در حالی این توافقنامه با ژست دمکراسی خواهی وارد گود شده است که دمکراسی های بورژوایی غربی و امتحان پس داده در میادین شهرهای اروپایی مورد تعرض جنبشهای رادیکال اجتماعی قرار گرفته که توجيه کننده به وضع موجود است. حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان ناچار شده اند که برای دست یافتن به فدرالیسم و ایجاد تفرقه قومی به نعش بر زمین افتاده دمکراسی خواهی بورژوايي پناه ببرند. فدرالیسم و تقسیم قومی که سرلوحه افق و اهداف این دو جریان است، خواستی بشدت مخرب علیه جامعه و مردم منتسب به ملیتهای دیگر است. پیشینه حزب دمکرات در سرکوب هر آنچه که نامی از آزادی بیان را بر خود دارد برای مردم کردستان و همه احزاب و نیروهای سیاسی، واقعیتی آشکار و ثبت شده است. اعضای سازمان پیکار در کردستان بخاطر دفاع از آزادی بیان بدستور رهبران این حزب بقتل رسیدند. حزب دمکرات کردستان ایران در کوبیدن و خفه کردن صدای آزادی های سیاسی سه سال تمام جنگ تمام عیاری را به مردم کردستان و کومه له تحمیل کرد که همانوقت توسط نیروی چپ جامعه سر جای خود نشانده شد.
 
 حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان کوشیده اند فدرالیسم و طرح تفرقه قومی خود را با بعاریه گرفتن کلمات و عباراتی چون:"سکولاریسم، برابری زن و مرد، آزادی مطبوعات، جدایی دین از دولت و غیره"، آذین بندی کرده و خود را بعنوان نماینده خود خوانده مردم کردستان فرض گرفته اند بلکه بتوانند گنجشک خود را به نرخ قناری قالب کنند. غافل از اینکه در هیچ کجای کردستان کسی برای احقاق حق فدرالیسم بلند نشده است. سازمان زحمتکشان عبداله مهتدی پیش از متوصل شدن به سکولاریسم و برابری زن و مرد، در صف یکی از قطبهای تروریستی جای داشت و سرگرم ساخت و پاخت برای پیدا کردن جایی برای خود در معادلات احتمالی حمله نظامی آمریکا به ایران بود.
 
حامیان این دو حزب در کردستان عراق 20 سال است که در خفه کردن هر گونه صدای آزادیخواهانه و حق طلبانه ای جامعه را به فساد و فقر و خفقان کشانیده اند. کارنامه و عملکرد احزاب ناسیونالیست عشیره ای طالبانی و بارزانی و همسویی و هم پیمانی آنها با احزاب و سازمانهای اسلامی در کردستان عراق برای مردم کردستان ایران نا آشنا نیست. قتل و ترور روزنامه نگاران در کردستان عراق، ترور رهبران کارگری و فعالین کمونیست، ترور و کشتن زنان، فقر و فساد حاکم و حمله مسلحانه با تمام تجهیزات نظامی به مردم معترض، بخشی از عملکرد احزاب و نیروهای ناسیونالیست عشیره ای حاکم بر کردستان عراق بوده است. ناسیونالیستهای حاکم بر کردستان عراق 20 سال است با اسم سکولاریسم، دمکراسی خواهی و غیره دمار از روزگار مردم را درآورده اند.
 
اما چرا حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمکتکشان به تلاش و تقلا برای صدور این نوع توافقنامه ها افتاده اند؟ این دو سازمان انقلاب مردم برای انداختن رژیم اسلامی را بو کشیده اند. بشار اسد دارد مرخص می شود، در کردستان سوریه بعلت عدم حضور نیروهای سیاسی چپ و کمونیست و مدافعین راستین حق طلبی مردم، جریانات ناسیونالیست کنترل اوضاع را بدست گرفته اند. حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان مهتدی از هم اکنون در تقلا برای چاره جویی هستند. در تدارک آماده سازی خود در پیشگاه دولت آمریکا و دول غربی هستند. آمریکا و دولتهای غربی در رابطه با اوضاع ملتهب جامعه ایران که در آستانه انقلابی عظیم و سرنوشت ساز قرار دارد، در تلاش برای بهم بافتن احزاب و نیروهایی که قابلیت مهار انقلاب مردم و خون پاشیدن به آن را داشته باشند، دارند کاندید می گیرند. شرایط عضویت برای ایجاد تفرقه و خون پاشیدن به انقلاب مردم در پرتو سیاستهای آمریکا و غرب، گام نهادن احزابی از این نوع با صدورچنین توافقنامه هایی است که این دو جریان از هم اکنون و بر بستر اوضاع جدید و برای مهار انقلاب دارند از خود نشان می دهند.
 
حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان باید خوب بدانند که کردستان ایران جای این نوع لگد پراکنی ها نیست. نه تنها در شهرهای کردستان  بلکه حتی در دهات نیز مردم به این جریانات اجازه نخواهند داد که با چنین طرح و بیانیه هایی جامعه را بسوی قوم گرایی و قهقرا ببرند. تلاش این گونه توافقنامه ها برای عقب کشاندن اوضاع و شرایطی است که با بروز اولین بارقه های انقلابی آن، مردم کل بساط جمهوري اسلامي و جريانات مذهبي و ارتجاعي را جمع خواهند کرد.
 
چپ در جامعه کردستان بشدت قوی است. کارگر و تشکلهای کارگری حرف اول را می زنند. زنان و جوانان زندگی مردم کردستان عراق را زیر سایه حاکمان ناسیونالیست و مدعی سکولاریسم دیده اند. دنیا عوض شده است مردم تشنه آزادی و رفاه هستند. مردم خواهان همزیستی در کنار هم بعنوان شهروندان متساوی الحقوق هستند. حرکت زمان و تحولات دنیای امروز، موج چپ و آزادی خواهی، جنبش 99 درصدیها، خواست رفاه، کرامت و حرمت انسان دارد در مسیری گام بر می دارد که انسانیت را از زیر آوارخرافت مذهبی و تعفن ناسیونالیسم و تفرقه ملی بیرون بکشد. مطالبه یک زندگی انسانی با معیارهای جهانشمول مدتهاست که آغاز شده است. انقلابات ایندوره مهرخواست و مطالبه  حرمت و کرامت انسانی را بر خود دارد. رشد و تقویت این خواستها در انقلاب پیش رو در ایران که انقلابی انسانی است برای تحقق خواست و مطالبات انسانی کل شهروندان جامعه است. انقلاب پیش رو میدان یکه تازی جریانات و نیروهای باند سیاهی و باد زدن تفرقه قومی را از این نیروها خواهد گرفت. آنچه که این تکاپو و تقلاها را به این دو جریان تحمیل کرده است فشار اوضاع و شرایط انقلابی، چپ و رادیکال موجود است. دوران و تاریخ مصرف این نوع  طرحها و توافقنامه ها سالهاست که سپری شده و در مقایسه با روند اوضاع امروز بسیار عقب است. اولین موج و حرکت بنیان کن انقلابی مردم این طرحهای ارتجاعی و از تاریخ بجا مانده را حاشیه ای تر خواهد کرد.
3 سپتامبر 2012