۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه

در مرداد ماه سال 1358 چه گذشت؟


 راهپیمایی تاریخی مردم سنندج بطرف مریوان
(بخش اول)


روز پنجشنبه 5 مرداد ماه مصادف است با سی و سومین سال راهپیمایی مردم سنندج بطرف مریوان. پنجم مردادماه سال 1358 مردم مبارز شهر سنندج در حمایت از کوچ تاریخی مردم مریوان دست به یک راهپیمایی گسترده زدند.

پرداختن به وقایع و رویدادهای مربوط به ادامه قیام و انقلاب مردم ایران در سال57 که شعله های آن در کردستان همچنان زبانه می کشید، نیازمند بررسی مفصل تری است که موضوع این نوشته نیست.

در اینجا و بمناسبت سی و سومین سالگرد کوچ تاریخی مردم مریوان، حمایت و همبستگی گسترده مردم شهرها و روستاهای کردستان، راهپیمایی مردم سنندج بطرف مریوان، طرح و توطئه های رژیم علیه حرکت اعتراضی و مبارزاتی مردم و آنچه را که در مرداد ماه 58 گذشت بعنوان بخشی از این تاریخ به اختصار مرور می کنیم.

شش ماه قبل از راهپیمایی مردم سنندج بطرف مریوان نبردی همه جانبه مابین ادامه دهندگان قیام بهمن 57 در کردستان از یک سو و از سوی دیگر رژیم ضد انقلابی اسلامی تا دندان مسلح در جریان بود.کردستان جایی بود که به یمن حضور نیروهای سیاسی چپ و خواست و مطالبات آزادیخواهانه و برابری طلبانه انقلاب، شرکت و دخالت گسترده مردم، تحمیل شورای شهر سنندج به رژیم بعنوان نمونه ای از اراده حاکمیت توده ای و الگویی برای اعمال اراده مردم و عدم نفوذ جریانات مذهبی و ارتجاع محلی، مقاومت بی نظیری را در مقابل حاکمیت سیاه اسلامی از خود نشان داد که حکومت هار اسلامی با لشکر کشی، توپ و خمپاره باران به راحتی قادر به شکست دادن آن نشده بود.همانطور که اشاره شد تا مقطع کوچ مردم مریوان تحولات و رویدادهای مهمی در سراسر شهرها و روستاهای کردستان در برسمیت نشناختن رژیم اسلامی و مقاومت و مبارزه در برابر آن از سوی مردم اتفاق افتاده بود. کوچ تاریخی مردم شهر مریوان یکی از آن وقایع است که بمناسبت سالگرد این رویداد به آن می پردازیم.

کوچ تاریخی مردم مریوان
23 تیرماه 58 بدعوت اتحادیه دهقانان مریوان و گروههای سیاسی مختلف (عمدتا از سوی سازمانهای سیاسی چپ) در رابطه با سانسور و تبلیغات زهرآگین رژیم اسلامی علیه مردم کردستان تظاهراتی در مقابل رادیو تلویزیون مریوان براه می افتد. تظاهرات کنندگان مرکب از مردم مسلح و اتحادیه دهقانان مریوان در اطراف مدرسه قرآن مفتی زاده، پاسداران محلی و همکاری نیروهای حزب دمکرات کردستان عراق مسعود بارزانی که به"قیاده موقت" معروف بود و در ساختمان ساواک مریوان مستقر بودند شروع به شعار دادن می کنند.
جمعیت خواهان تسلیم شدن آنان می شوند. سرکرده پاسداران محلی قول تسلیم شدن می هد. اما به محض اینکه جمعیت بطرف ساختمان حرکت می کنند افراد مکتب قرآن و پاسداران محلی مستقر در آن، بسوی جمعیت شروع به تیراندازی می کنند. دو نفر از اعضای اتحادیه دهقانان و یک نفر کارگر شهرداری مورد اثابت گلوله آنان قرار می گیرند و جان خود را از دست می دهند. با مشاهده این وضع مردم خشمگین همراه با نیروهای مسلح اتحادیه دهقانان به مقر مکتب قرآن حمله می کنند. 9 نفر از افراد داخل مقر که از پاسداران محلی بودند کشته می شوند و تمامی اسلحه و مهمات درون این مرکز بدست مردم و اتحادیه دهقانان می افتد.
رژیم اسلامی این واقعه را دستاویزی برای یورش جدیدی به کردستان قرار می دهد. با قلمداد کردن مردم تحت عنوان اینکه "اینها ضد انقلاب هستند" از طریق هوا شروع به اعزام نیروهای نظامی به مریوان می کند. نیروهای رژیم در مسیر مریوان به سنندج واحدی از افراد مسلح جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب را خلع سلاح و دستگیر می کنند.
فواد مصطفی سلطانی رهبر و سازماندهنده اتحادیه دهقانان برای جلوگیری از تحمیل جنگ دیگری به مردم کردستان و این بار در مریوان، اعلام می کند "اگر نیروهای رژیم به داخل شهر مریوان بیایند ما از شهر کوچ خواهیم کرد"
بدینترتیب غروب روز 30 تیر ماه 58 کوچ تاریخی مردم مریوان برای جلوگیری از ترفندهای جنگ افروانه رژیم خمینی و در هم کوبیدن ادامه قیام مردم که شعله های آن در شهرهای کردستان همچنان زبانه می کشید آغاز می شود. مردم مسلح و نیروهای اتحادیه دهقانان به اطراف روستای کانی میران در کنار دریاچه زریبار کوچ می کنند. برای جلوگیری از چپاول و غارت اموال مردم در داخل شهر توسط نیروهای رژیم و پاسداران محلی، واحدهای مسلحی از اتحادیه دهقانان در بلندیهای مشرف بر شهر مریوان مستقر می شوند. تهران مصور آن هنگام در گزارشی در باره کوچ مردم مریوان چنین نوشت:

" زنی که بسادگی می گوید تا پاسداران دست از دخالت در زندگی مردم بر ندارند بر نمی گردم ضد انقلابی نیست". زن کوچ کرده دیگری گفت: " از برگ این درختان تغذیه می کنم اما تا پاسداران در داخل شهر باشند برنمی گردم". "مردم مریوان چرا به کوه و بیابان زدند؟ آیا تمام خانواده های کوچ کرده ضد انقلابی هستند؟"

نمایندگان دولت موقت هراسناک از کوچ مردم مریوان برای مذاکره به مریوان می روند. مذاکرات بی نتیجه می ماند.همزمان با اعزام نیروهای سرکوبگر از راه هوایی به مریوان، رژیم اسلامی برای تقویت این نیروها از طریق زمینی یک ستون از نیروهای نظامی مکانیزه خود را از کرمانشاه عازم مریوان می کند. این ستون برای رسیدن به مریوان می بایست از کامیاران عبور می کرد. خبر اعزام این نیرو توسط فعالین سیاسی در محل به اطلاع مردم کامیاران می رسد. مردم کامیاران در گرمای طاقت فرسای تیرماه58 خود را به جاده مسیر ستون می رسانند و بر روی آسفالت بست می نشینند.
فرمانده ستون را متوقف می کند و به میان جمعیت می رود تا علت را جویا شود.نمایندگان مردم می گویند ما نخواهیم گذاشت که شما برای کشتار مردم مریوان عازم آن منطقه شوید. اگر قصد رفتن دارید باید از روی جنازه های ما رد شوید. فرمانده ستون دستور به بازگشت و عقب نشینی به کرمانشاه را می دهد.این اقدام انقلابی و جسورانه مردم کامیاران یک پیروزی بزرگ محسوب شد که در سرتاسر کردستان با تمجید از آن یاد شد و بر روحیه مبارزاتی مردم کامیاران و شهرهای دیگر کردستان اثر گذاشت.

مردم کوچ کرده مریوان در اردوگاهی اطراف روستای کانی دینار و دریاچه مریوان سکنی گزیدند. تیم ها، کمیته ها و مسئولیتهای متعددی برای رفاه حال مردم در این اردوگاه سازماندهی شد. نمونه ای از اداره امور زندگی مردم توسط شوراهای انتخابی در این محل سازمان داده شد. مردم محکم و استوار بر خواستهای خود وبا شعارهایی که بر روی چادرها نصب شده بود عظم و اراده خود را بنمایش گذاشتند. شعارها چنین بود: "تا بازگشت پاسداران اعزامی به محلهای قبلی خود به شهر باز نمی گردیم. مردم مریوان"، " نه با دولت سر جنگ داریم نه تسلیم پاسداران می شویم"،" رادیو تلویزیون دروغ می گوید و در مورد مریوان سمپاشی می کند".

بدینترتیب هر روز بویژه عصرها برنامه سخنرانی رهبران و فعالین سازمانها، اخبار و رویدادهای مهم کردستان و غیره از طریق بلند گو بر گزار می شد. سراسر کردستان در یک حالت بلاتکلیفی قرار می گیرد. با توجه به اوضاع سنندج، جنگ نقده و کوچ مردم مریوان به خارج از شهر، رژیم برای تکمیل سناریوی حمله به کردستان مجددا اقدام به اعزام نیرو از راه زمینی به مریوان می کند. این بار هم ستونی وسیعتر از قبل را از کرمانشاه و از مسیر کامیاران بحرکت در می آورد. سازمانهای سیاسی نیز حالت آماده باش بخود می گیرند. مردم کامیاران که بار اول توانسته بودند ستون قبلی را زمینگیر و وادار به عقب نشینی کنند، اینبار جمعیتی وسیعتر برای ممانعت از عبور این ستون جاده کامیاران به مریوان را با نشستن بر روی آسفالت داغ و سوزان می بندند. مذاکرات مابین فرمانده ستون و نمایندگان مردم بمدت چند روز ادامه داشت. فرمانده ستون هیئتی را برای دیدار و مذاکره با سازمانهای سیاسی به سنندج می فرستد تا مردم کامیاران را متقاعد سازند که جاده را تخلیه کنند.مذاکره و گفتگو به نتیجه نمی رسد.

از سوی دیگر تعدادی از عشایر مسلح منطقه که هیچ ضبط و ربط سازمانی و مردمی را نداشتند اعلام کرده بودند که به این ستون نظامی شبی خون خواهند زد. از میان سازمانهای سیاسی مسلح در کردستان کومه له و حزب دمکرات برای جلوگیری از یک فاجعه انسانی نشستهایی با هم برگزار می کنند.

نتایج این گفتگوها این بود که تحصن مردم در وسط جاده یک حرکت سیاسی و توده ای است. نباید به نیروهای اعزامی و طرحهای جنگ افروزانه حکومت ضد مردمی تازه بقدرت رسیده بهانه داد. از سویی تهدید افراد مسلح وابسطه به عشایر منطقه این نگرانی را بیشتر دامن می زد که در صورت حمله این افراد به ستون مستقر در جاده، کشتار وسیعی توسط ستون نظامی متوقف شده در سه کیلومتری کامیاران روی دهد. با اینکه 15 شبانروز مردم مبارز و انقلابی کامیاران مانع از عبور این ستون شده بودند اما نیروهای سیاسی با قدردانی از فداکاریهای مردم از آنها خواستند که به تحصن خود پایان دهند.نیروهای سیاسی مسلح تصمیم گرفتند به نوبت از مسیر عبور ستون نگهبانی بدهند و اوضاع را زیر نظر داشته باشند.اما این کار چندان ممکن و موثر نبود. بلاخره یک شب ستون در میان بهت و حیرت مردم بطرف مریوان حرکت کرد. جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب در اطلاعیه ای عنوان می کند که باید به کمک مردم کوچ کرده مریوان بشتابیم. زمزمه حرکت بسوی مریوان از سنندج گسترده می شود.

راهپیمایی مردم سنندج بطرف مریوان
روز 5 مرداد 58 تجمع وسیعی از مردم برای راهپیمایی از سنندج به مریوان شکل می گیرد. هزاران نفر از مردم سنندج در حرکتی سازمانیافته در میدان اقبال جمع می شوند و راهپیمایی از سنندج به مریوان آغاز می شود. مسیر جاده خاکی سنندج مریوان مملو از جمعیت می شود. در مسیر راه مردم روستاهای اطراف با راهپیمایان اعلام همبستگی می کنند. سیل مواد خوراکی و نوشیدنی و هر گونه امکانات دیگر توسط روستائیان بطرف راهپیمایان سرازیر می شود. در شهرهای دیگر کردستان، مهاباد، سقز، بانه، سردشت و بوکان نیز راهپیمایی و برپایی کمپینهایی در پشتیبانی از مردم مریوان براه می افتد.

رژیم اسلامی که این همبستگی سراسری مردم کردستان را می بیند بهراس می افتد و می کوشد تا برای خنثی کردن آن کاری صورت دهد. بطور موقت اقدام به عقب نشینی می کند و هیئتی را برای حل اختلافات و مشکلات موجود روانه مریوان می کند. ابتدا فردی از سران سپاه بنام گلستانی را برای مذاکره می فرستد. نمایندگان مردم مریوان و در راس آنها فواد مصطفی سلطانی طرف مذاکره کننده هستند. فرمانده اعزامی از حضور و وجود پاسداران محلی در داخل شهر دفاع می کند. او می گوید:

"در صورت عدم پذیرش این خواست، مردم باید خود را برای جنگ آماده کنند".

مذاکرات یک هفته بطول می انجامد. فواد هر روز نتایج مذاکرات را به اطلاع مردم می رساند. مذاکرات به بن بست می رسد. در تمام طول وقایع و رویدادهای کردستان بویژه در مریوان، حزب دمکرات کردستان عراق به سرکردگی مسعود بارزانی که به قیاده موقت مشهور بود، مستقیما در همراهی با رژیم تازه بقدرت رسیده اسلامی همکاری می کند. در جریان مذاکرات کوچ مریوان نیروهای مسلح تحت فرمان مسعود بارزانی از هیچ کوششی برای به بن بست رسانیدن مذاکرات و ایجاد موانع و مشکلات دریغ نمی کنند. قیاده موقت بعنوان یک ستون از همکاران رژیم، پنهان و آشکار کارشکنی می کند و در کمک رساندن به پاسداران محلی نقش ایفا می کند.

راهپیمایان سنندج به مریوان بعد از یک هفته به اردوگاه کانی میران می رسند و مورد استقبال مردم کوچ کرده مریوان قرار می گیرند. شور وشوق و همبستگی غیر قابل وصفی تمام فضای اردوگاه را می پوشاند.

فواد مصطفی سلطانی در جریان مذاکرات و برای جلوگیری از وقایعی نظیر آنچه رژیم اسلامی در سنندج بر مردم تحمیل کرد با نمایندگان دولت توافقاتی را به امضا می رساند. از جمله "عبور و مرور بدون سلاح نیروهای دولتی و سازمانهای سیاسی در داخل شهر و آزادی دستگیر شدگان در پادگان مریوان". روز 12 مرداد ماه گردهمایی بزرگی در اردوگاه کانی میران بعنوان پایان این حرکت عظیم و با صدور قطعنامه ای 5 ماده ای برگزار می شود.

بر بستر وقایع کامیاران، کوچ مردم مریوان و راهپیمایی مردم سنندج بطرف مریوان، جریان لمپن اسلامی مفتی زاده بارها علیه حرکت عظیم و شورانگیز راهپیمایی مردم سنندج به مریوان و همبستگی شهرهای دیگر کردستان از این اقدام تاریخی، تبلیغات منفی و سو راه می اندازد که هر چه بیشتر آنها را منزوی می کند. روز بعد از بازگشت کوچ کننده گان مریوان به داخل شهر، حزب دمکرات کردستان عراق (قیاده موقت) که با رژیم اسلامی همکاری میکرد. اعلام می کند که شهر باید تحت کنترل آنها اداره شود.مردم شهر مریوان در اعتراض به جریان قیاده موقت در همیاری و همدستی با ارتجاع محلی و رژیم اسلامی در محل دژبانی این شهر متحصن می شوند و خواهان خروج پاسداران از شهر می شوند. فرمانده پادگان با متحصنین به گفتگو می شیند و قول میدهد به وضع موجود رسیدگی کند.

بعد از باز گشت مردم مریوان به داخل شهر، رژیم بتدریج در تدارک یک حمله همه جانبه به شهرهای کردستان خود را آماده میکند.

***
وقایع و رویدادهای بعد از قیام در کردستان، ادامه قیام و انقلاب مردم در سراسر ایران بود. بدلیل حضور قدرتمند نیروی چپ، کردستان جایی نبود که که دارو دسته های ارتجاع مذهبی بتوانند وزنه قابل ملاحظه ای در مقابل مردم باشند. چپ و کمونیسم در آن ایام دست بالا را داشت و امروز این چپ بمراتب قوی تر از آن دوره است. در حالیکه جریان مذهبی مکتب قرآن مفتی زاده و حزب دمکرات کردستان ایران برای دست یابی به موقعیتی به حاکمیت چشم دوخته بودند. شهرهای کردستان همچون کانونی به نبض ادامه انقلاب تبدیل شده بود. حضور سازمانهای چپ در کردستان، اداره امور شهر سنندج توسط شورای 11 نفره این شهر که نمونه ای از اعمال اراده حاکمیت شورایی بعنوان خواست مردم مبارز و انقلابی بود و اینکه این نوع از حاکمیت می رفت تا به الگویی برای شهرهای دیگر تبدیل شود، رژیم اسلامی را به هراس و وحشت انداخته بو.د.کوچ تاریخی مردم مریوان، راهپیمایی بی نظیر مردم سنندج بطرف مریوان، حمایت و پشتیبانی وسیع توده های مردم در شهرها و روستاهای دیگر کردستان، مقاومت بی نظیر مردم در مقابل طرح و توطئه های رژیم و بلاخره حمایت بخشهای وسیعی از مردم انقلابی و نیروهای سیاسی چپ در شهرهای دیگر ایران از این حرکت ، از جمله عوامل و فاکتورهایی بودند که خمینی و دولت موقت او قادر نبودند که براحتی ادامه حرکت انقلابی مردم را سرکوب کنند.

از سوی دیگر جریان مرتجع محلی مکتب قرآن احمد مفتی زاده که تلاش می کرد بعنوان نماینده ارتجاع محلی در کردستان خود را در حاکمیت شریک کند، توسط مردم مبارز و انقلابی و چپ در کردستان به انزوا کشانیده شده بود. این جریان بعد از فرمان حمله خمینی به کردستان در 28 مرداد 58، در کنار پاسداران رژیم به لو دادن فعالین چپ و کمونیست و جوانان مبارز پرداخت که بسیاری از آنان توسط خلخالی جلاد حکومت اسلامی اعدام شدند. علیرغم تمام خوش خدمتی هایی که مکتب قرآن مفتی زاده برای حکومت اسلامی انجام داد اما این جریان منفور مذهبی هیچگاه نتوانست در میان مردم جای پایی برای خود دست و پا کند و بیش از پیش به انزوا کشیده شد. اکنون بعد از گذشت بیش از 30 سال از آن همه جنایت که حکومت تازه بقدرت رسیده اسلامی علیه تنها سنگر باقی مانده از قیام و انقلاب مردم انجام داد، جنبش کارگری، کمونیسم، دفاع از حقوق برابر زن و مرد، ارزش و حرمت کودک و خواست و مطالبات آزادیخواهانه و انسانی سیمای جامعه کردستان را تشکیل می دهد. مردم کردستان از همان ابتدای ظهور ارتجاع مذهبی به آن نه گفتند و در مقابلش ایستادند. ناسیونالیسم کرد را چه در هیبت حزب دمکرات کردستان ایران که آن دوران پیام لبیک برای خمینی می فرستاد و چه در قامت حکومت بارزانی طالبانی طی سالهای اخیر از نزدیک بخوبی شناخته اند. بدون شک مردم شهرهای کردستان در کنار مردم سراسر کشور و برای بزیر کشیدن حکومت اسلامی به چیزی کمتر از جامعه ای آزاد، برابر و انسانی رضایت نخواهند داد. صدور فرمان حمله خمینی در 28 مرداد 58 را در بخش دوم این نوشته مرور خواهیم کرد.

3 مرداد 91

24 ژوئیه 2012







روز سیزدهم فروردین ماه ۹۱ پلیس اصفهان اعلام کرد که افغانها حق ورود به پارک تفریحی بنام صفه را ندارند. این بیانات نژادپرستانه از سوی مقامات و مسئولین حکومت اسلامی علیه شهروندان افغانی مقدمه ای برای یک طرح فاشیستی دیگر مبنی بر ممنوعیت حضور آنان در بیش از بیست استان کشور بود. تکمیل و تداوم این خزعبلات و این طرح با تهاجم افسار گسیخته اوباشان اسلامی در روز دوشنبه ۵ تیرماه در شهر یزد به خانه و کاشانه آنان، منجر به سوخته و جانباختن تعدادی از آنها گردید.

همزمان با این فاشیسم عریان اسلامی، روز سه شنبه
۶ تیرماه نیز تعدادی از شهروندان افغانی که طی حاکمیت اسلامی مدام مورد اذیت و آزار نژادپرستانه دستگاههای سرکوب رژیم قرار گرفته اند، تلاش کردند که خود را از این معرکه ضد انسانی حاکمان اسلامی در مرز ایران و ترکیه خود را به آنسوی مرز برسانند اما هدف تیر اندازی مستقیم نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی قرار گرفتند. بنا به خبرها تعداد ۱۸ نفر از آنان جان خود را از دست داده اند. در خبرهای روز دوشنبه ۱۲ تیر ماه نیز آمده بود که فروش مواد غذایی و ارائه خدمات به “اتباع بیگانه” در استان فارس ممنوع اعلام شده است. قانون گزاران اسلامی به این هم بسنده نکرده و مسئولین و دست اندرکاران و نهادهای سرکوبگر خود در شهرستانها را موظف کرده اند که شهروندان افغانستانی بدون کارت هویت را بازداشت کنند. بیشرمی سران، مسئولین و دست اندر کاران این حکومت ضد انسانی آنجا خود را بخوبی عیان می کند که دلیل این یورشهای پی در پی را “جلوگیری از شیوع بیماریهای واگیر” عنوان کرده اند.

تنها پدیده شومی که بیماری خطرناک و کشنده ای است نظام و سران رژیم فاشیست اسلامی حاکم بر ایران هستند که هر روز و هر ساعت مشغول قتل و آدم کشی هستند و از قبل کار و رنج کارگران و دیگر شهروندان افغانستانی به دزدی و چپاول مشغولند. در دنیای واقعی آن غده سرطانی که
۳۳ سال است جمعیت ساکن در ایران و مهاجرین و شهروندان افغانی را با خطرات مرگبار خودمواجه کرده است خود نظام فاشیست اسلامی و آیت اله های جانی و جنایتکار آن هستند.
این نوع طرفندهای ضد انسانی و آبروخته رژیم اسلامی بیشتر از هر زمانی برای مردم در سراسر کشور رو شده است و دیگر خریداری ندارد. تهاجم فاشیستی حکومت اسلامی به شهروندان افغانی تبار در ایران یادآور کشتار یهودیان در دوران آلمان نازی است. شنیدن این وقایع قلب هر انسان شریفی را بشدت آزار می دهد.
کارنامه حاکمان فاشیست اسلامی در ضدیت و دشمنی با هر آنچه که بویی از انسان و انسانیت برده است بر کسی پوشیده نیست. جایی برای افشای ماهیت جانوران اسلامی حاکم بر ایران باقی نمانده است.
۹۹ درصد مردمی که زیر خط گرسنگی قرار گرفته اند از افشای این هیولای آدم کش عبور کرده اند. میلیونها نفر از مردم جان به لب رسیده در کمین فرصت دیگری برای تمام کردن کار اوباشان اسلامی هستند. مردم انقلابی ایران در تدارک به سرانجام رسانیدن کار ناتمام انقلاب ۸۸ لحظه شماری می کنند. میلیونها نفر مردم تشنه رفاه، تشنه آزادی و عدالت، تشنه جامعه ای انسانی، این وظیفه تاریخی را به خود، به نسلهای آینده و به جهانیان بدهکارند.

هر روز و هر لحظه تداوم عمر سراپا کثافت اسلامی، ننگی بر پیگر بشریت دنیای امروز است. رژیم فاشیست اسلامی در مرداب بحران و بن بست سیاسی و اقتصادی اش گرفتار شده است. بوی تعفن نژاد پرستانه، ضد کارگر و ضد مهاجر افغان جانیان اسلامی، مشام هر انسانی را می آزارد. این تقلاهای ضد انسانی تنها برای منحرف کردن اذهان عمومی مردم از مخمصه ای است که در آن گیر کرده اند. این تقلاها برای خنثی نمودن وحشت از ادامه انقلاب
۸۸ است که صفوف کل نظام اسلامی از بالا تا پایین را فرا گرفته است. برای گریز از این مخمصه راه دیگری بجز قلع و قمع در مقابل خود ندارند.

ممنوعیت حضور مهاجرین افغان در پارکها، محرومیت کودکان افغانی تبار از تحصیل، ممنوعیت زندگی آنان در بیشتر استانهای کشور، چنگیزوار حمله به محل کار و سکونت آنان و بلاخره کمین گذاری در نواحی مرزی و بقتل رسانیدن شان، روی جنایتکاران هیتلر را سفید کرده است. اگر نازیسم در
۷۰ سال پیش ضدیت با انسان را در تاریخ حکومت خود ثبت کرد اما فاشیسم اسلامی در قرن بیست و یک اوج توحش و فضاحت اسلامی و راسیستی خود را در تاریخ بثبت رسانیده است.

همبستگی مردم ایران با مهاجرین افغانی تبار ساکن در ایران، قدمتی تاریخی تر از ظهور این هیولای اسلامی دارد. مردم شهرهای ایران طی سالیان سال در همزیستی و همسرنوشتی با آنان، انس و الفت خانوادگی و مهمتر از همه همسرنوشتی انسانی، طبقاتی و مشترک شان با هم، نباید به حکومتگران قاتل این اجازه را بدهند که بیش از این زندگی، مسکن، کار و حق حیات افغانستانیهای ساکن در ایران را به تباهی بکشانند. برخاستن به دفاع از شهروندان افغانستانی در ایران، دفاع از حرمت و کرامت انسانی آنان، وظیفه هر انسان شرافتمند و آزاده ای است. شهروندان افغانی در ایران که مورد هجوم درندگان اسلامی قرار گرفته اند، نیازمند بیشترین حمایتها از سوی مردم هستند. شرایط دهشتناکی که فاشیست های اسلامی حاکم بر ایران به شهروندان افغانی تحمیل کرده اند باید با اعتراض گسترده مردم روبرو شود. همسرنوشتی انسانی و طبقاتی می طلبد که کارگران، تشکلهای کارگری، نهادهای مدافع حقوق انسانی و همه مردمی که خواهان سرنگون شدن این رژیم فاشیستی هستند به حمایت از آنان پرداخته و به این وحشی گری اعتراض کنند.

سوزاندن مهاجرین، ویران ساختن سرپناه آنان، محروم کردن شان از کار و زندگی، تنها از عهده یک حکومت بتمام معنا فاشیست و نژاد پرست همچون حکومت اسلامی ساخته است. حکومت اسلامی، توحش و افسار گسیختگی خود را علیه کسانی بکار برده و می برد که به قدمت طول عمر نکبت بارش از قبل کار و رنج آنان به ثروتهای نجومی و افسانه ای دست یافته است. این بربریت باید توسط مردم عاصی از نکبت اسلامی و همدوش با شهروندان افغانستانی ساکن در ایران پاسخی قاطع و دندان شکن بگیرد. این جنایتکاران بعد از سرنگون شدنشان توسط انقلاب مردم، باید بجرم جنایت علیه بشریت و پاکسازی قومی در دادگاههای بین المللی محاکمه شوند.
۳ ژوئیه ۲۰۱۲


بیدادگاه جمهوری اسلامی در خراسان اعلام کرد که قصد دارد ۲ نفر را به اتهام مشروبخواری اعدام کند و گویا این حکم دربیدادگاه بالاتر نیز تایید شده است.

محمد مصطفایی که زمانی کار وکالت را در ایران انجام می داد در یک مصاحبه با رادیو فردا گفته است که:
“جمهوری اسلامی قانون جدیدی را که به نفع محکومین به مشروبخواری است تصویب کرده است”. مصطفایی در توضیح این تغییر در قانون می گوید: ”نفع قانون جدید این است که چون قانون قبلی دوبار شلاق و بار سوم حکم اعدام را در بر داشته است اکنون با تغییراتی در قانون جدید به سه بار شلاق و بار چهارم حکم اعدام برای متهم صادر می شود.“

ایشان این تغییر را “بنفع متهمین” به مشروبخواری ارزیابی می کند. مصطفایی باید اینگونه قضاوت کند چرا که درس وکالت را در چهارچوب قوانین رژیم اسلامی آموخته است. نظامی که تمام قوانینش در جز به جز زندگی مردم معنایی بجز قتل و جنایت، فقر و گرسنگی، دزدی و چپاول و توهین و تحقیر علیه آنان ندارد و بزعم او به نفع محکومین به اعدام است. ایشان همچنان سایه شوم مرگ و قانون مشتی انگل و قاتل مردم را با دادن یک فرصت دیگر از سوی جانیان قانونگزار “به نفع متهمین” ارزیابی می کند.

تا جاییکه به قوانین پوسیده رژیم اسلامی بر می گردد، تمامی قوانین وضع شده این حکومت سرا پا ضد بشری است. جمهوری اسلامی
۳۳ سال است بر اساس همین قوانین که مصطفایی همچنان به آن دل بسته است جامعه ای را به فقر، فلاکت و نیستی کشانیده است. مشروبخواری، دوست دختر و یا پسر داشتن، رابطه خارج از ازدواج، رقص و شادی، چهارشنبه سوری و نوروز، گردش و کوهنوردی و هر آنچه که حق طبیعی در زندگی انسان است را با همین قوانین ممنوع کرده و به یک معنا نفس کشیدن در نظام جمهوری اسلامی برای مردم ممنوع شده است. از کسی چون مصطفایی انتظاری بیش از این نباید داشت. همانطور که گفتم ایشان درس وکالت را منطبق با ساختار این حکومت آموخته است. برای کسانیکه همچنان در دایره سیستم جمهوری اسلامی رسما امر وکالت را بر عهده دارند قابل درک است که کسی پیدا شود و به تغییر در قانون مجازات مشروبخواران چنین با آب و تاب از “تغییر” سخن بگوید و یا دچار هذیان گویی شود.

اما در همان جهنمی که حکومت اسلامی برای مردم ساخته است بسیاری از وکلای شرافتمند وجود دارند که بخاطر دفاع از حرمت و کرامت انسانی متهمان و حقوق ابتدایی مردم، سالهاست در زندان بسر می برند. این طیف از وکلا حاضر نشده اند حقانیت دفاع از موکلینشان را با سیستم آموزشی وکالت که بر اساس قوانین اسلامی تدوین و عرضه می شود عوض کنند. وکلایی که سالهاست در زندان بسر می برند دفاع از موکلین خود را بر اساس حق و حقوق فردی و جمعی شهروندان و برخورداری از حق حیات و زندگی آموخته اند. قوانین زنگ زده و عقب مانده حکومت اسلامی در تضاد و در مغایرت با ابتدایی ترین حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم قرار دارد. وکلای شریفی اکنون در زندانهای رژیم اسلامی بسر می برند که حق حیات و حقوق انسانی موکلین خود را به موازین قضایی، حقوقی و قانونی حکومت اسلامی نفروخته اند. مصطفایی ناسلامتی در خارج از کشور بسر می برد. زیر شلاق و تازیانه و تهدیدات دستگاههای امنیتی، شکنجه و قوانین عصر حجری جمهوری اسلامی قرار ندارد که اینگونه از تغییر چنین قانونی به وجد آمده است.
دفاع از حق حیات، نفس کشیدن و ایستادگی در مقابل ناعدالتی را مصطفایی باید از مردم سیرجان بیامورد. تعرض مردم مبارز سیرجان به چوبه های دار و نجات دو اعدامی ( که بعدا جنایتکاران اسلامی آنها را بقتل رساندند ) یعنی وکالت. این سطحی نگریها در دایره قوانین اسلامی و صدور حکم اعدام برای مشروبخواری و یا هر اتهام دیگری، از سوی چنین وکلایی خواسته یا ناخواسته، تلاشی برای بقای این حکومت و تداوم احکام و مجازات اعدامها در ایران است.

علیرغم اعلام رضایت مصطفایی و درس وکالتی که ایشان آموخته است اما تلاش رژیم اسلامی برای وحشتی که سراپای وجود نظامش را فرا گرفته این است که اینبار می کوشد با این نوع اتهامات به قلع و قمع بپردازد. رژیمی که وحشت زده مرعوب سربلند کردن حرکت انقلابی مردم که اینبار قوی تر از سال
۸۸ خواهد بود، ناچار است هر چه بیشتر سازمان قتل و کشتارش را فعال سرپا نگه دارد.
این حکومت بیش از سه دهه است دارد اعدام می کند، زندان و شکنجه گاه می سازد، گشت ناجا و مبارزه با بقول خودشان بد حجابی سازمان می دهد، یک جامعه را به کام نیستی برده است تا بتواند بیشتر بچاپد و بیشتر عمر کند اما نتوانسته است در مقابل ایستادگی، دهن کجی و تف کردن مردم به هر چه قانون و مقررات اسلامی است کوچکترین موفقیتی کسب کند. این حکومت با تمام قوانین، ساختار، مناسبات و ماشین سرکوبش توسط انقلاب مردم بزیر کشیده خواهد شد.

۲۵ ژوئن ۲۰۱۲


 
چند روز بعد از برگزاری روز جهانی کارگر “کنگره ملیتهای ایران فدرال” با شرکت افرادی از چند حزب و سازمان قوم پرست در نروژ اقدام به برپایی جلسه سالانه خود نمود. در این جلسه علاوه بر شرکت افرادی از طرفداران فدرالیسم از بلوچ، ترکمن، عرب، آذری و بختیاری، سه جریان قوم پرست کرد یعنی سازمان زحمتکشان، حزب دمکرات کردستان ایران و حزب آزاد کردستان نیز در آن شرکت داشتند. افراد شرکت کننده در این جلسه بر سر “حقوق ملیتهای ایران در چهارچوب ایرانی آزاد و دمکرات” به تکرار همان موزائیک های ملی و قومی پرداختند. سه جریان قوم پرست کرد نیز بر سر “فدرالیسم قومی و جغرافیایی تاکید کرده اند”.


در حالی این افراد و گروه ها سرگرم تقسیم بندی ملی، قومی و جغرافیایی در این کنگره بودند که چند روز قبل از آن کارگران، تشکلهای کارگری و مردم در سنندج سرخ، کامیاران، مهاباد، سقز، پاوه و اشنویه و… در قطعنامه های اول مه خواستهای انسانی و طبقاتی خود را برای چندمین بار در تجمعات روز جهانی کارگر به گوش جهانیان رساندند. ضدیت دو خاستگاه طبقاتی در اردیبهشت ماه یکی در خیابانها و برای تحقق یک زندگی انسانی، دفاع از کرامت، حرمت و حقوق شهروندی به میدان آمد و دیگری برای باد زدن کینه و نفرت قومی، تقسیم بندی نژادی و جغرافیایی در قطب شمال سرگرم رایزنی برای تدارک یک سناریوی سیاه بود.کارگران و مردم بستوه آمده از فلاکت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، سالهاست که باطرح خواست و مطالبات به حق، انسانی، چپ و رادیکال خود و در زیر سر نیزه حاکمان اسلامی به خیابان می آیند و هم سرنوشتی انسانی و طبقاتی مردم و کارگران را فریاد می زنند، از حقوق مهاجرین افغانستانی گرفته تا حقوق زن و کودک، از حق ایجاد تشکلهای مستقل کارگری از دولت گرفته تا همبستگی با کارگران جهان از حق آزادی بیان گرفته تا ممنوعیت اعدام و دهها خواست و مطالبه مدرن و انسانی دیگر که همگی گویای سطح توقعات کل جامعه
۹۹ درصدی در ایران است را فریاد می زدند.


این خواستها و مطالبات تازگی ندارد بلکه سالهاست که فعالین کارگری، تشکلهایشان و مردم برای تامین و تحقق آنها زندان، شکنجه شلاق و انواع تحقیر و توهینها را از سوی حاکمان مفتخور اسلامی سرمایه چشیده و لمس کرده اند. تلاش و جنگی هر روزه مابین کل مردم جامعه با رژیم اسلامی بقدمت عمر این حکومت در جریان بوده که همچنان ادامه دارد. حاصل این کشمکش طبقاتی و اجتماعی تا بدانجا پیش رفته که جناحهای مختلف حکومت را به جان همدیگر انداخته است. یکی دیگر از اثرات این جدال اجتماعی، رشد و گسترش آرزوهای انسانی، چپ و برابری طلبانه است که سردرگمی نیروهای قوم پرست کرد را در برپایی هر از چند گاهی از این نوع کنگره و جلسات که خواب یک سناریوی سیاه را برای مردم می بینند بدنبال داشته است. اما خواست یک زندگی انسانی، برابری طلب و آزادیخواهانه و نفوذ و گسترش هر روزه چپ و کمونیسم تحقق هر گونه سناریوی سیاهی را از سوی این جریانات عقیم ساخته است.


در چنین شرایط و اوضاع و احوالی است که جریانات قوم پرست و فدرالچی به تکاپو افتاده اند که با برگزاری چنین اجلاس هایی، حاشیه ای شدن و بی ربطی شان به خواست و مطالبات مردم را با دمیدن در شیپور قوم پرستی قدری جبران کنند. این را دریافته اند که جامعه هر روز بیش از پیش دارد به چپ می چرخد. این را بو کشیده اند که خواست و مطالبات مندرج در قطعنامه های تشکلهای کارگری در روز جهانی کارگر تنها اعلام جرم علیه حاکمان اسلامی ضد کارگر نیست بلکه علیه تمامی شائبه های قومی، ناسیونالیستی و عقب مانده این احزاب و جریانات نیز هست اما هنوز از آن درس نگرفته اند. برپایی کنگره هایی از این نوع، تلاشی بیهوده برای خوش رقصی این نیروها در معادلات منطقه ای و از بالای سر مردم است. ضدیت جریانات قومی و ناسیونالیست با خواست و مطالبات جنبش کارگری و اکثریت مردم جامعه، هم عرض ضدیت و دشمنی حکومت اسلامی با همین خواستها و مطالبات است.
تشکلها، فعالین کارگری و مردم کردستان با شعارهایشان، با بند بند قطعنامه های رادیکال، انسانی و طبقاتی خود، راه را بر تحقق هر گونه خط کشی قومی و جغرافیایی بر این دسته جات قوم پرست خواهند بست و نخواهند گذاشت که این نیروها با افق کور و به بن بست رسیده شان به تلاش بیش از سه دهه آنان خون بپاشند. آرمان و آرزوهای انسانی و طبقاتی کارگران و مردم در کردستان هیچ گاه اجازه نخواهد داد که این باندها کپی فساد و عقب ماندگی احزاب ناسیونالیست بارزانی و طالبانی را در کردستان ایران عرضه کنند. کارگران و تشکلهای کارگری برای تحقق همبستگی جهانی با کارگران جهان، برای دفاع از کرامت انسانی خود و هم طبقه ای هایشان به زندان رفته اند، مورد توهین و تحقیر واقع شده اند، بخاطر احقاق حقوق انسانی و پایمال شده شان متحمل شکنجه و شلاق شده اند و قطعا اجازه نخواهند داد که جریانات حاشیه ای، عقب مانده و متشکل در احزاب و باندهای قومی گردانندگان صحنه سیاسی جامعه شوند. قوم پرستان گویا هنوز از قطعنامه های
۱۲ اردِیبهشت روز جهانی کارگر درس نگرفته اند. بکرسی نشاندن و تحقق هر بند از مفاد قطعنامه های روز جهانی کارگر در شهرهای کردستان و در سراسر ایران، تضمینی برای حاشیه ای شدن هر چه بیشتر افق کور و به بن بست رسیده جریانات قومی و ناسیونالیست کرد خواهد بود. تحقق افق، خواستها و امیال کارگران و مردم شهرهای کردستان در قطعنامه هایشان، بازار بند و بست قوم پرستان و ناسیونالیستها را در کردستان و هر جای دیگر ایران تعطیل خواهد کرد. کمونیسم و آرزوهای مدرن و انسانی کارگران جنبشی وسیع و روبه گسترش است. مدتهاست که دوران حکومتهای طوایف، قوم و قبایل و باندهای مسلح وابسته به آنان به سر رسیده است.


۱۵ مه ۲۰۱۲




تشکلها، فعالین کارگری و مردم مبارز شهر سنندج صفحه ای دیگر از تلاش شورانگیز خود در ۱۲ اردیبهشت ۹۱ را به تاریخ پر افتخار جنبش کارگری افزودند. از چند روز قبل از روز جهانی کارگر، مقامات، نهادها و سرکوبگران یگان ویژه با طرفندهای مختلف تلاش کردند مانع از برگزاری روز جهانی کارگر در سنندج بشوند. از ابتدا با درخواست مجوز از سوی چند تشکل کارگری برای برگزاری روز جهانی کارگر و طبق معمول هر ساله به مخالفت برخواستند، سپس ماموران امنیتی خود را بمنظور گرفتن امضا برای عدم شرکت در روز جهانی کارگر راوانه درب منازل فعالین کارگری کردند تا بلکه روز آرامی برای آیت اله های اسلامی و ملیاردرهای سرمایه فراهم کنند. در تماسهای تلفنی با فعالین جنبشهای اجتماعی و تهدید کردنهای مکرر آنان و بلاخره با نظامی کردن فضای شهر و به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت تمام زور خود را زدند بلکه بتوانند مانع از حرکت و حضور کارگران در مراسم اول ماه مه شوند. اما طرفند و تهدیدها، نظامی کردن خیابانها به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت بی اثر ماند و نگرفت. معلوم شد که با نظامی کردن شهر و تهدیدهایشان خود به وحشت افتاده اند. معلوم شد که جنب و جوش و تحرک برای برگزاری روز جهانی کارگر و از چند روز قبل از ۱۲ اردیبهشت از سوی تشکلها و فعالین کارگری خواب را از چشم حاکمان و مقامات ریزو درشت رژیم گرفته است. کارگران با جسارت و شهامت به این شاخ و شانه کشیدنها اعتنا نکردند و روز سه شنبه ۱۲ اردیبهشت به همراه مردم شهر سنندج و با شعارهای “کارگران جهان متحد شوید، کارگر، کارگر، اتحاد اتحاد، کارگر، دانشجو، اتحاد اتحاد، به جنبش ۹۹ درصدیها بپیوندید، یا کار یا بیمه بیکاری، کارگریم، گرسنه ایم، کارگریم گرسنه ایم و زنده باد روز جهانی کارگر و…” بر روی پلاکاردهای قرمز به میدان آمدند و یک بار دیگر سنندج سرخ را در مقابل زالو صفتان اسلامی سرمایه همچنان سرخ نگه داشتند.

باندهای سرکوبگر یگان ویژه محل از قبل اعلام شده تجمع و تظاهرات روز جهانی کارگر در خیابان فردوسی را اشغال کردند اما شرکت کننده گان بلافاصله خیابان سیروس را برای حضور و تجمع خود برگزیدند و با حضور در آنجا و با بلند کردن پلاکاردها و سر دادن شعارهای طبقاتی و انسانی خود نشان دادند که کوتاه نمی آیند، نشان دادند که تهدیدات وزارت اطلاعات مخوف و گاردهای یگان ویژه سرکوب رژیم قادر نخواهند شد مانع از حضور و برگزاری روز جهانی کارگر شوند. نشان دادند که تحت شدیدترین شرایط امنیتی و پلیسی با قدرت متحدانه خود صدای اعتراض به وضع گندیده ای که این حکومت به آنان تحمیل کرده است را رساتر از هر وقتی بلند خواهند کرد، نشان دادند که تلاش برای تحقق یک زندگی انسانی همیشه زنده و پابرجاست. این تلاش شورانگیز با اتحاد سراسری این جنبش برای بزیر کشیدن حاکمان مرتجع اسلامی ملیاردرها بکرسی خواهد نشست. حرکت کارگران و مردم در روز سه شنبه آبروباختگی و پوشالی بودن هر چه بیشتر دستگاهها و نهادهای سرکوبگر حکومت اسلامی را برای کارگران عیان تر ساخت. کارگران و حرکت همبسته آنان این امکان را خلق کرد و باز هم نشان دادند که کارگران بجز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند. ۱۲ اردیبهشت سال ۹۱ زیر سرنیزه مزدوران رژیم تا دندان مسلح و تحت شدیدترین فضای امنیتی، نظامی و پلیسی برگزار شد. شهامت و جسارت شرکت کنندگان روز جهانی کارگر در سنندج ستودنی است. تجمع و حضور صدها نفر در خیابان سیروس سنندج در روز جهانی کارگر بخوبی نشان داد که دم و دستگاه سرکوب رژیم قادر نخواهد بود مانع از اعلام کیفرخواست ستم دیدگان علیه اوضاع نکبت باری که به میلیونها انسان تحمیل کرده است بشود. فعالین و تشکلهای کارگری همراه با مردم مبارز در شهر سنندج عزم جزم و قاطعیت جنبش کارگری در ایران را نمایندگی کردند.

نظام فاسد و گندیده اسلامی سرمایه در ایران اگر طی عمر ننگین خود تا کنون توانسته است فقر، فلاکت، گرسنگی و نداری را به جامعه تحمیل کند اما نتوانسته و نخواهد توانست صدای اعتراض کارگران و میلیونها انسان را خفه کند. اگر جمهوری اسلامی توانسته است با شلاق، اعدام، زندان و کشتار سرپا خود را نگه دارد و زندگی را بر ۹۹ در صد از مردم تلخ کند اما باز هم قادر نخواهد شد که اعتراض و مبارزه کارگران و کل مردم را برای یک زندگی شایسته انسان امروز خاموش سازد. ۱۲ اردیبهشت ۹۱ در شهر سنندج امیدی برای تداوم اعتراضات هر روزه کارگران در روزهای آینده علیه جانیان اسلامی سرمایه در ایران و برای احقاق حقوق پایمال شده شان است. حکومت اسلامی سرمایه داران میلیادر در ایران با جنبشی روبرو است که در اولین فرصت ممکن توسط این جنبش، توسط کارگران و مردم انقلابی در سراسر ایران بزیر کشیده خواهد شد.

۱ مه ۲۰۱۲






بدنبال ربودن، تجاوز و سپس بقتل رسانیدن سمیه فیض اله پور توسط گروهی از باندهای سپاه پاسداران در شهر بوکان، روز جمعه ۱ اردیبهشت هزاران نفر در اعتراض به این جنایت در پارک ساحلی و سپس راهپیمایی در خیابانها و تجمع در مقابل زندان این شهر خشم و انزجار خود را علیه جمهوری اسلامی نشان دادند. مردم معترض خواهان تامین امنیت و محاکمه عاملین این جنایت شده و به مقامات حکومت در بوکان اخطار کرده اند چنانچه تا روز چهارشنبه ۶ اردیبهشت به خواست آنان مبنی بر تحویل و محاکمه این باند پاسخ داده نشود تظاهرات و اعتراض خیابانی خود را از سر خواهند گرفت.
مردم می دانند که تجاوز، قتل، آدم ربایی، فقر و فلاکت و هر گونه جنایتی از این دست بقدمت طول عمر این رژیم است. حرکت بی نظیر مردم بوکان در روز جمعه و ادامه گسترده تر آن تنها راه مردم برای خاتمه دادن به هر گونه فاجعه ای در این شهر است. اکنون مقامات حکومت در بوکان از ترس ادامه و گسترش یافتن خشم و اعتراض مردم به تکاپو افتاده اند. این اوباشان قدرت هزاران نفره مردم بوکان را در روز جمعه بخوبی روئیت کردند تا جاییکه عثمانی از جیره خواران رژیم در مجلس با صدور اطلاعیه برای آرامش و دادن وعده های دروغین اسلامی تلاش کرد در مقابل این سیل عظیم اعتراضی مردم سد و مانع ایجاد کند. او در روز یکشنبه در مجلس اسلامی تلویحا اعتراف کرد که این جنایت توسط گروه مسلحی صورت گرفته که به کسی پاسخگو نیست .


مردم آزادیخواه و مبارز شهر بوکان
۳۳ سال است این بختک اسلامی و فلاکتی را که به مردم تحمیل کرده است می شناسند. مردم بوکان و دیگر شهرهای کردستان از همان روزهای ظهور این هیولای اسلامی آنرا نپزیرفتند و در مقابلش ایستادند. وعده های نماینده مجلس حکومت و فضای بشدت متشنج و اعتراضی در بوکان نشاندهنده این است که تا همین جا لرزه بر پیکر جنایتکاران اسلامی در بوکان افتاده و آنان را به وحشت انداخته است. سر بار تمام فلاکتی که این حکومت و جیره خواران ریز و درشتش به مردم تحمیل کرده اند، روز و ساعتی نیست که در هر گوشه ای از این کشور قتل و تجاوز دسته جمعی و سازمانیافته توسط باندهای سپاه پاسداران و دیگر عناصر این رژیم علیه زنان جوانان و کودکان و نظیر آنچه که در بوکان اتفاق افتاد صورت نگیرد. مردم مبارز و هوشیار شهر بوکان راهی جز ادامه اعتراضات خود ندارند. حرکت یکپارچه و جسورانه مردم بوکان نشان داد که دم و دستگاههای آدمکش و سرکوبگر رژیم در مقابل چنین حرکت عظیمی در سوراخهایشان می خزند.


اما مردم بوکان باید مطمئن باشند که این جانیان بشدت به هراس افتاده اند، دچار دستپاچگی شده اند. اینکه زمین زیر پاهایشان داغ شده، و به خواهش و تمنا افتاده اند و اکنون با صدور اطلاعیه و دعوت به آرامش بر خود می لرزند، بخاطر حضور قدرتمند مردم در تصمیم قاطع و مصممانه در برگزاری تظاهرات هزران نفره آنان در روز جمعه است. باید همچنان مصمم و قاطع در مقابل این وحشی گری ایستاد و در جایی بر این جنایت پیشگی نقطه پایانی نهاد. نباید تحت هیچ وعده و فریبی کوتاه آمد. مقامات و مسئولین حکومت از ترس گسترش اعتراضات مردم ممکن است با استفاده از ترفندهای خاص خود جاهایی به خواهش و تمنا بیفتند، برای آرام کردن خشم مردم ممکن است در ظاهر امر چند نفری از باندهای لمپن اسلامی خود را موقتا و برای فرو نشاندن خشم مردم در بازداشت نگه دارند. جمهوری اسلامی از سران کهریزک تا دیگر مهره های آدم کش خود را در مقطع خروش و خشم مردم موقتا از صحنه کنار می گزارد اما به محض اینکه آبها از آسیاب افتاد مجددا همین عناصر و باندها را وحشی تر از قبل به جان مردم می اندازد. جمهوری اسلامی برای سرپا نگه داشتن خود به چنین شبکه ها و باندهای مخوفی در سپاه پاسداران و دیگر مراکز سرکوب بشدت نیاز دارد. علاوه بر تجاوز و قتل یک دختر
۱۷ ساله که مردم را بشدت خشمگین کرده است طی این سالها کارگران مرزی در این منطقه و دیگر مناطق مرزی شهرهای کردستان توسط همین باندهای آدم کش سپاه پاسدران روزانه بقتل می رسند. مردم بوکان فراموش نکرده اند که تا کنون چند صد نفر از نان آوران خانواده های زحمتکش و ستمدیده توسط اراذل و اوباش رژیم اسلامی در مناطق مرزی به گلوله بسته شده، هستی آنان را به تاراج برده و همچنان این آدم کشی ادامه دارد.


ادامه این اعتراضات اکنون نیازمند سازمانیافتگی است. جوانان و فعالین می توانند و باید در محلات شهر بوکان خود را سازمان دهند، وظایف خطیر این امر را بر عهده گرفته و بپیش ببرند. باید در تدارک سازماندهی این تجمعات و تظاهراتها بود. برنامه ریزی و اطلاع رسانی برای ادامه تظاهراتها و تجمعات بعدی، برقراری امنیت در محلات بویژه توسط جوانان در دسته و گروههای سازمان داده شده، ایجاد حلقه اتصال و زنجیروار گروههای جوانان محلات با یکدیگر، سازماندادن گروههایی از جوانان و مردم در اطراف مدارس شهر، استفاده از میدیای اجتماعی، فیس بوک و اینترنت برای انعکاس سریع و بموقع اخبار در سطح شهر و در سطح گسترده تر و دهها قلم دیگر از این نوع کارها تضمینی برای ادامه و گسترش حرکت اعتراضی و هدفمند علیه هر گونه دست درازی اوباشان رژیم اسلامی و به سرانجام رسانید موفقیت آمیز این حرکت اعتراضی است.


۲۴ آوریل ۲۰۱۲





اول مه قدرتمند و با شکوه در خیابانها



مصاحبه ایسکرا با عبدل گلپریان

ایسکرا: کمتر از دو هفته به اول مه ۱۲ اردیبهشت روز جهانی کارگر باقی است. اهمیت و ویژگیهای اول مه امسال را چگونه توضیح می دهید و تفاوت آن با سالهای قبل در چیست؟

عبدل گلپریان: اول مه ۹۱ امسال از هر نظر که نگاه بکنید اهمیت ویژه ای دارد. حتی اگر به رسانه های بورژوایی هم نظری بیاندازید حضور قوی و گسترده کارگران و توده میلیونی مردم در این روز را تخمین زده اند. پیش زمینه ویژگیهای آن در تحولات بیش از یکسال گذشته نهفته است.
جنبش ضد سرمایه داری در سراسر جهان اکنون به جنبشی عمومی تبدیل شده است. جامعه ایران نیز متاثر از اوضاع جهانی است. جمهوری اسلامی هر سال از فرا رسیدن اول مه وحشت دارد وگرنه احتیاجی به ممنوع کردن آن نبود. نگران از تحرک کارگران و توده های میلیونی مردم علیه وضع فلاکتبار موجود است.
اخیرا علی اکبر عیوضی عضو هیات مدیره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران در گفتگو با ایلنا برگزاری راهپیمایی را جزء خواستهای صنفی کارگران در سال جاری اعلام کرده و می گوید: “وزارت کشور به منظور تحقق شعار رهبری در خصوص حمایت از کار و تولید باید مجوز برگزاری راهپیمایی را به کارگران سراسر کشور بدهد”. پرداختن به اظهارات عضو شورای اسلامی کار در خصوص دادن مجوز راهپیمایی آنهم “بخاطر حمایت از کار و تولید” را باید به فرصت دیگری موکول کرد اما نفس اعلام آن از زبان یک عضو شورای اسلامی کار که نهادی منفور و دست ساز حکومت است گویای این حقیقت می باشد که فضای عمومی در میان کارگران برای برگزاری روز جهانی کارگر و طرح خواست و مطالبات شان گسترده تر از سالهای قبل به میدان خواهد آمد. حضور کارگران و دیگر بخشهای مختلف مردم برای شرکت در روز جهانی کارگر هیچگاه نیازی به مجوز دولتی نداشته است جمهوری اسلامی با به قهقرا کشاندن جامعه و در صورت دادن مجوز رسمی در سراسر کشور برای اول مه، گور خود را خواهد کند.
از سوی دیگر شوراهای اسلامی کار با طرح چنین درخواستی می کوشند تا بلکه در مناطقی از تهران و یا دیگر شهرستانها با گرفتن مجوز از دولت این روز را از محتوای اصلی خالی کنند. تلاش می کنند که با مجوز دولتی و با طرح همان شعارهایی که عیوضی از رهبرش نقل می کند را تحت کنترل خود درآورند. اما ماهیت ضد کارگری حکومت و شوراهای اسلامی کار بر توده های میلیونی کارگران پوشیده نیست. کارگران و مردمی که به زیر خط فقر کشیده شده اند نیازی به مجوز دولت و پا درمیانی شوراهای اسلامی کار حکومت اسلامی ندارند. هر جا هم که امکان حضور وسیع کارگران با چنین مجوزهایی فراهم شود کارگران قطعا با استفاده از موقعیت می توانند با طرح خواست و شعارهای خود آنرا علیه حاکمان و مفتخوران سرمایه تبدیل کنند. اول مه روز اعتراض جهانی کارگر به لاشخورهای سرمایه در همه جا است. در اول مه های گذشته نیز تشکلهای کارگری متحدانه، با خواست و مطالبات طبقاتی، انسانی و رادیکال، این روز را گرامی داشته و کیفرخواست خود علیه گندیدگی نظام سرمایه داری را در بیانیه و قطعنامه هایشان بیان کرده اند.
تفاوت اول مه امسال با سالهای قبل این است که جنبش اعتراض جهانی ۹۹ درصدیها علیه سرمایه و نظم جهنمی دنیای امروز قدرتمند پا به عرصه وجود گذاشته است و خواهان قدرت بدست اکثریت ۹۹ درصد جامعه است. بن بست و بحران جهانی نظام سرمایه داری و انقلابات یکی دو سال اخیر در منطقه که منجر به سقوط دیکتاتورهای مادام العمر و حافظ نظام سرمایه داری شد، کارگران و جنبش ۹۹ درصدی ها را در موقعیت برتری برای تعرض به اوضاع فلاکتباری که سرمایه داری و دولت های حامی آن برای اکثریت عظیم مردم خلق کرده اند قرار داده است. در ایران تحت حاکمیت جانیان اسلامی نیز، جمهوری اسلامی به قدمت عمر کثیف و ضد انسانی اش زندگی کارگران و میلیونها مردمی که به زیر خط فقر رانده شده اند را به ورطه نابودی کشانیده است. کارگران بخشهای مختلف تولیدی در سراسر کشور و برای کسب حقوق و مطالبات پایمال شده خود دمی ساکت ننشسته اند. شدت و حدت اعتراض و تجمع کارگران برای کسب خواست و مطالبات خود در یک ماه گذشته، فقر، بیکاری و گرانی غیر قابل تصور، انزجار و تنفر عمیق اکثریت مردم علیه حاکمان اسلامی سرمایه، بهم ریختگی صفوف سران فاسد، دزد و جنایتکار جمهوری اسلامی، زمینه را برای یک اول مه قدرتمند و با شکوه در خیابانها و اعلام کیفر خواست فعالین، تشکلها و رهبران کارگری بعنوان نماینده گان کل جامعه علیه اقلیت یک درصدی مفتخور فراهم کرده است.

ایسکرا: با توجه به نکاتی که در مورد اهمیت و تفاوت روز جهانی کارگر در روز ۱۲ اردیبهشت در مقایسه با سالهای قبل اشاره کردید، اکنون چه موانعی بر سر راه برگزاری یک اول مه متحد می تواند وجود داشته باشد؟

عبدل گلپریان: اولین مانع در مقابل یک اول مه قدرتمند و باشکوه قبل از هر چیز خود رژیم اسلامی، نهادهای سرکوبگر، شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر می باشند. بعد از سالها تجربه اکنون دیگر ماهیت نهادهای حکومت نظیر شوراهای اسلامی و خانه کارگر و غیره برای کارگران روشن شده است. در پاسخ به سئوال قبلی اشاره کردم که نهادی چون شورای اسلامی رژیم تلاش می کند که تحرک و خشم اعتراضی کارگران را با گرفتن پز مجوز و غیره عقیم سازد. فعالین، رهبران و تشکلهای کارگری مواردی در گذشته با چنین طرفندهایی مواجه شده اند که با بدست گرفتن ابتکار عمل تریبون را از آن خود کرده و چنین مراسمی را از دست این نهادها خارج و آنرا به افشای سیاستهای ضد کارگری مفتخوران سرمایه و طرح خواست و مطالبات واقعی خود تبدیل کرده اند. همانطور که اشاره کردم کارگران با اتکا به تجارب خود و آگاه بودن به این مسئله می توانند در بدست گرفتن ابتکار عمل موقعیت و فضا را به نفع خود تغییر دهند. در هر حال این ترفندها و کارتهای سوخته دیگر دردی از دردهای بی درمان شوراهای اسلامی کار، خانه کارگر و رژیم را دوا نمی کند.
مانع دیگر به نظر من گرایشی حاشیه ای، غیر کارگری و غیر اجتماعی در درون و بیرون از صفوف خود کارگران است که با برگزاری اول مه در زیر سقف سالنی یا در کوه و کمر و نقاطی بدور از چشم توده های وسیع کارگران و مردم رضایت می دهد. چنین درکی هر چند ضعیف اما وجود دارد. نهادهای سرکوبگر رژیم با چنین حرکتهایی بدور از انظار و در خفا مشکل چندانی ندارند. اما خوشبختانه شور و شوق و رفتن به پیشواز اول مه در خیابانها، فضا را بر چنین درکها و نگرشهای حاشیه ای بسته است. باید به اینها گفت از کوه پایین بیایید و به صف کارگران در خیابانها بپیوندید. در هر حال سالهاست که دوره اینگونه مراسمها بسر رسیده است. جامعه ایران متاثر از اوضاع جهانی و حتی قبل از انقلاب ۸۸ بشدت متحول شده است در یکماه اخیر دهها تجمع اعتراضی کارگری در محل کارخانه و در مقابل نهادهای رژیم برگزار شده و همچنان ادامه دارد. اول مه خیابانها و مراکز پرجمعیت از آن کارگران، خانواده های کارگری و توده های مردم ستمدیده است. با حضور وسیع، گسترده و متحدانه همه تشکلهای کارگری و توده کارگران و مردم در میادین بزرگ و اصلی شهرها است که کارگران به قدرت واقعی خود بیشتر از هر زمانی پی می برند. برگزاری مراسمهای اول مه آنهم در اوضاع و شرایط پر تحول امروز که جنبش ۹۹ درصدی مهر خود را به آن زده است، یک نیاز و ضرورت واقعی و پاسخ به اوضاع نابرابر امروز است. پاسخ به این نیاز و قرار گرفتن در صف مقدم این اعتراض امر و وظیفه فعالین، رهبران، تشکلهای کارگری و فعالین چپ و کمونیست است.

ایسکرا: با توجه به مدت زمان کوتاهی که به روز جهانی کارگر مانده است فعالین کارگری، فعالین چپ و کمونیست چه خواستها و مطالباتی و یا اقدامات دیگری را می توانند در دستور خود قرار دهند؟

عبدل گلپریان: اکنون بعد از گذشت سالها از برگزاری این روز، فعالین کارگری تشکلهایشان و فعالین چپ و کمونیست تجارب با ارزشی را برای هر چه باشکوهتر برگزار کردن اول مه ها کسب کرده اند. صدور بیانیه و طرح خواست و مطالباتی که بتواند خواست اکثریت مردم را منعکس کند کاری بوده که فعالین و تشکلهای کارگری به اندازه کافی بر آن اشراف داشته و دارند. جنبش کارگری در اول مه ها یا در تجمعات اعتراضی، هیچگاه از صدور بیانیه، قطعنامه و طرح خواست و مطالبات خود کم نیاورده است. آنچه که به نظر من باید مدام روی آن انگشت گذاشت تاکید بر اوضاع سیاسی و اقتصادی شرایط امروز است که زندگی میلیونها انسان را با خطر جدی مواجه ساخته. ایستادگی و تعرض علیه چنین وضعی در تاریخ زندگی بشر تا به امروز و تا به این حد علیه سرمایه داری سابقه نداشته است. این اوضاع را باید بیشتر از این دریافت و نه تنها در اول مه بلکه بعد از آن نیز با آمادگی و بشکلی سازمانیافته بتوان اعتصابات وسیع و گسترده کارگری را در افق و چشم انداز خود قرار دهد. با توجه به درک و ضرورت این مسئله است که می توان به استقبال، تدارک و سازماندهی توده ای اول مه رفت. اهمیت جنبش اعتراض ۹۹ درصدی ها علیه نظم گندیده ۱ درصدی ها دنیا را متوجه خود ساخته و زمینه بسیار مساعدی را برای به میدان آوردن کل جامعه در روز جهانی کارگر فراهم کرده است. برگزاری اول مه متحد توسط تشکلهای مختلف کارگری وظیفه فعالین و رهبران کارگری این تشکلها است که متحدانه در کنار هم نه تنها کارگران و خانواده های کارگری بلکه کل جامعه را به شرکت در اول مه فراخوان دهند. نکات جانبی دیگری هست که جزو فرضیات است نظیر سازماندهی امر تبلیغات و پر کردن شهر از فراخوان به شرکت در روز جهانی کارگر، شعار نویسی به همین مناسبت و مطلع کردن همه مردم در تمامی محلات همچون گذشته و دعوت به شرکت در مراسم اول مه که باید آنرابه موضوع داغ روز در محیط کار، خیابان، دانشگاه و محلات تبدیل کرد.