۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

قتلهای زنجیره ای در زندانهای جمهوری اسلامی



جانباختن فعالین کارگری زندانی و دیگر زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی پدیده تازه ای نیست بلکه قدمتی به اندازه طول عمر رژیم اسلامی دارد. مرگ مشکوک زندانیانی  که مقامات رژیم اسلامی آنها را تحت عنوان "مرگ طبیعی یا ایست قلبی" اعلام کرده اند قبل از هر چیز نشاندهنده دست داشتن مقامات و نهادهای سرکوبگر حکومت در بقتل رسانیدن زندانیان سیاسی توسط مسئولین و مامورین زندانها است که اکنون برای افکار عمومی مردم و نهادهای بین المللی و حقوق بشری به موضوع شناخته شده ای تبدیل شده است.
اسناد و موارد بررسی شده نشان داده است حتی آنجا که مسئولین زندانها و دیگر مقامات این شبکه آدمکشی لب به سخن پیرامون این کشتارها می گشایند، نه تنها قادر به ماست مالی کردن آن نیستند بلکه با اظهارات ضد و نقیض خود در کتمان این قتلها، پرده از روی  جنایت خود برمی دارند و دست خود را رو می کنند. موارد زیر تنها گوشه ای از کشتار وسیعتری است که توسط  مسئولین و مقامات حکومتی در زندانهای این رژیم ثبت شده است. مورد اخیر جانباختن افشین اسانلو است.
افشین اسانلو راننده اتوبوس بین شهری و فعال شناخته شده کارگری که از پائیز ٨٩ در زندان به سر میبرد، روز ٣١ خرداد در سن ٤٢ سالگی بدلیل ایست قلبی در زندان رجائی شهر جان سپرد. مامورین وزارت اطلاعات افشین را در پائیز سال ٨٩ دزدیدند و او را در بند ٢٠٩ زندان اوین چندین ماه شکنجه کردند، دندان ها و دنده هایش را شکستند و در دادگاهی چند دقیقه ای بدون هیچ وکیلی به پنج سال زندان محکوم کردند. او بارها درمورد وضعیت جسمانی خود هشدار داده بود اما زندانبانان رژیم کمترین توجهی به هشدار او نکردند و سرانجام افشین جان خود را از دست داد.
قبل از آن ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس که در آبانماه 91 توسط پلیس فتا دستگیر شد و بعد از انتقال به مکان نامعلوم و اعمال شکنجه و ضرب و شتم جانباخت. وقتیکه عموی ستار علت مرگ وی را از مسئولین فتا جویا می شود در جواب به او می گویند " خفه شوید به شما ربطی ندارد". موارد زیر تنها یک سری از کشتار زندانیان سیاسی در لوای "ایست قلبی، خودکشی، مرگ طبیعی " و غیره است که به یک رشته از قتلهای زنجیره ای در زندانها تبدیل شده است.
1- حسین ناهید مهندس مخابرات به اتهام افشای اسناد طبقه بندی شده بازداشت و به دلیل بیماری و عدم موافقت مسئولین زندان برای رسیدگی پزشکی جان باخت. 2- علی رضا داودی دانشجوی 26 ساله سردبیر نشریه دانشجویی راه خاکی ساکن اصفهان بدلیل فعالیتهای دانشجویی از تحصیل محروم و بعد از آزادی از زندان با قرار وثیقه، بر اثر تبعات ناشی از زندان که بر وی اعمال شده بود در مرداد ماه سال 88 در بیمارستان جانباخت. 3 - محسن دگمه چی زندانی سیاسی در قزوین در فروردین 89 به دلیل بیماری در زندان درگذشت که علت مرگ او بدلیل عدم رسیدگی به موقع پزشکی عنوان شد. 4 – زهرا کاظمی خبرنگار 54 ساله در جریان اعتراضات دانشجویی سال 82 به جرم عکاسی  در مقابل زندان اوین بازداشت و سپس در زندان بر اثر ضربات بر سرش جانباخت. 5 – محمد رجبی ثانی که در جریان یک نزاع خیابانی دستگیر شده بود و بعد از انتقال به زندان قزلحصار علت درگذشت وی مرگ مغزی اعلام شد. اما به گفته همسرش در زندان دچار جنون آنی می شود و بعد از اینکه به کما می رود جان خود را از دست می دهد. رجب ثانی از جانبازان جنگ بوده است. 6- اکبر محمدی فعال دانشجویی 36 ساله که در جریان اعتراضات دانشجویی تیرماه 78 تهران دستگیر و حکم اعدام می گیرد که بعدا به 15 سال کاهش میابد و در سال 85 بعد از سپری شدن 7  سال از محکومیتش در زندان اوین جان خود را از دست می دهد. 8- زهرا بنی یعقوب پزشک 27 ساله از دانشجویان علوم پزشکی تهران در مهرماه 86 به جرم همراهی با یک پسر جوان توسط ماموران امر به معروف و نهی از منکر به شهر همدان منتقل می شود و بعد از 48 ساعت به خانواده اش اطلاع می دهند که پرونده جسد دخترشان را تحویل بگیرند. مقامات زندان با بی شمری تمام اعلام کرده بودند که زهرا با استفاده از پرچم تبلیغاتی اقدام به خودکشی کرده است. 9- ابراهیم لطف اللهی دانشجوی 27 ساله رشته حقوق اهل کردستان در دی ماه سال 86 در شهر سنندج و سر جلسه امتحان دانشگاه، توسط عوامل وزارت اطلاعات دستگیر می شود و 9 روز بعد به خانواده اش خبر می دهند که جسد او را در گورستانی در سنندج دفن کرده اند. 10- امید رضا میرصیافی 28 ساله بدلیل نوشته هایش در وبلاگ شخص خود از سوی شعبه پانزده دادگاه تهران به اتهام فعالیت علیه نظام و توهین به خمینی و خامنه ای به دو سال و نیم زندان محکوم شد اما در جریان سپری شدن دوران محکومیتش در اسفند ماه 87 در زندان اوین جان خود را از دست داد. بنا به اظهارات خواهر امیدرضا که جسد او را دیده بود بر اثر شکنجه های زیاد، خونریزی بینی و گوش و شکسته شدن جمجمه، گفته بود که جسدش کاملا خون آلود بوده است.11- امیر جوادی فر 25 ساله  دانشجوی مدیریت دانشگاه آزاد قزوین در جریان درگیریهای سال 88 بازداشت و بعد از شکنجه  در تیرماه همانسال جسد بی جان او را به خانواده اش تحویل دادند. 12- محمد کامرانی که خود را برای کنکور پزشکی آماده میکرد در جریان اعتراضات سال 88 بازداشت شد و سپس بعلت شکنجه و ضرب و شتم در زندان جان باخت. 13- محسن روح الامینی در تیر ماه سال 88 دستگیر و سپس او را به کهریزک منتقل کردند. پدر او بعد از دیدن جنازه محسن گفت که دهان او را کاملا خرد کرده بودند. 14- هدی صابر از فعالین ملی مذهبی از گرداننده گان مجله توقیف شده "ایران فردا"، بعد از اعتصاب غذایی که در اعتراض به جان باختن هاله سحابی انجام داده بود، بنا به گواهی بیش از شصت زندانی سیاسی مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفته و پس از انتقال به بیمارستان مدرس تهران جانباخت.

مرگ گروهی در زندان
ولی اله فیض مهدوی، عبدالرضا رجبی و حشمت امیرسازان سه زندانی دیگر که در جریان دوران محکومیت در زندان درگذشتند و مقامات زندان علت مرگ را خودکشی عنوان کردند اما با درخواست خانواده هایشان برای کالبد شکافی مخالفت شد.
هاشم رمضانی و کاوه عزیزپور دو زندانی از کردستان که پس از دستگیری به صورت مشکوک جان سپردند
در اسفند ماه 89 اعلام شد که بدنبال اعتراضات و درگیری بین زندانیان و زندانبانان 14 نفر در زندان قزل حصار کرج کشته شدند.
این قتلها مستقیما و از طریق شکنجه، ضرب و شتم و وارد نمودن ضربات کاری به قصد کشتن زندانی انجام می شود که همه این موارد را مسئولین زندانها بعنوان " خودکشی، مرگ طبیعی و ایست قلبی" قلمداد کرده اند. هنگامیکه وکیل یا خانواده جانباختگان درخواست کالبد شکافی یا پیگیری پرونده را کرده اند، مسئولین زیربط نه تنها مخالفت خود را با پیگیری پرونده اعلام کرده اند بلکه در موارد زیادی خانواده ها و یا وکلای پرونده را تهدید کرده اند که حق پیگیری ندارند.
این ممانعت ها از سوی مسئولین زندانها و وزارت اطلاعات  برای درمان و یا انتقال به بیمارستان  گواهی بر دست داشتن مستقیم خود آنان  در گرفتن جان زندانیان سیاسی در زندانها است.
مسئولین و نهادهای اسلامی حکوت با این اظهارات نخ نما مبنی بر "بیماری یا مرگ طبیعی"،  فکر می کنند می توانند  مردم را فریب دهند. هر زندانی که در زندان  بر اثر هر گونه ناراحتی جان خود را از دست بدهد بانی و باعث آن مقامات و دست اندر کاران رژیم در زندانها و در وزارت اطلاعات هستند .
هر  زندانی سیاسی قبل از دستگیری و روانه شدنش به شکنجه گاههای رژیم از سلامتی جسمی و روحی و روانی برخوردار است که بعد از ضرب و شتم ها، توهین و تحقیر ها و شکنجه های قرون وسطایی او را از پا در می آورند و ادعا می کنند که "به مرگ طبیعی یا خودکشی " جانباخته است. اکنون نیز زندانیان سیاسی بسیاری در بند هستند. از فعالین کارگری و فعالین سیاسی چپ،  آزادیخواه و سکولار گرفته تا معلمان و زندانیان عقیدتی که همگی در وضعیت وخیمی در زندانهای جمهوری اسلامی بسر می برند. 
درگذشت افشین اسانلو، ستار بهشتی  و در اسارت نگه داشتن فعالین کارگری در زندانها از سوی مقامات حکومت اسلامی دادن پیام به کارگران و توده های مردم محرم وستمکش است که زیاده خواهی نکنند، اعتراض و اعتصاب راه نیاندازند و در مقابل زندگی چند برابر زیر خط فقر دم برنیاورند.
  دیگر برای کسی کوچکترین تردیدی باقی نمانده است و مردم جمهوری اسلامی را مسئول مستقیم مرگ افشین ها، ستارها و تمامی زندانیانی سیاسی می دانند که به شیوه های مختلف  تحت شکنجه، فشارهای جسمی و روحی، محروم نمودن آنان از درمان و دارو در زندانهای جمهوری اسلامی جانباخته اند. روزیکه سران آدمکش اسلامی در دادگاههای علنی به اعمال ضد انسانی خود اعتراف کنند دور نیست و در آن روز افکار عمومی در دنیا متوجه این حقیقت خواهد شد که چه هلوکاستی توسط حکومت اسلامی در ایران صورت گرفته است.
25 ژوئن 2013

زنان قربانیان قتلهای ناموسی

خبر کوتاه وسریع بود. روز دوشنبه سوم تیر ماه یک زن 34 ساله بنام ثویبه در منطقه "کوماسی" از توابع مریوان بدست چهار برادر خود به طرز فجیعی ( بریدن سر ) کشته شد. ثویبه اهل روستای "شای یر" با مردی از روستای "گولان" زندگی مشترک داشت و صاحب 3 فرزند بود. بنا به این خبر همسر و چهار برادر این زن دستگیر شده اند اما مردم منطقه بر این باورند که هیچ مجازاتی در مقابل آنان قرار نخواهد گرفت.
اظهار نظر مردم مبنی بر اینکه قانون مداران حکومتی از کنار آن خواهند گذشت، نکات مهم و کلیدی علل این وقایع را در بر دارد. گفته شده که این قتل در اثر مشکلات اجتماعی رخ داده است اما هنوز چگونگی ماجرا و اینکه بر اثر چه موضوعی بوده است روشن نیست ولی آنچه که معلوم است این است که این جنس از قتل از نوع قتلهای ناموسی است.
قبل از ظهور جمهوری اسلامی مسئله قتلهای ناموسی نه تنها در مناطق کردستان بلکه در مناطق دیگری از ایران یا هر جای دیگری که به سنتهای عقب مانده آغشته است چنین وقایع هولناکی را خلق کرده است اما به میدان آمدن قوانین و سیستم جمهوری اسلامی، این سنتها و فرهنگ عقب مانده آن بیشتر از هر زمانی باز تولید شده است. سرنوشت زنان و دختران زیادی نظیر آنچه که بر ثویبه رفت امری اتفاقی نیستند بلکه ریشه در فرهنگ و سنتهای اسلامی مردسالارانه دارد و زنان قربانیان اصلی این سنتها هستند.
قاعدتا در هر کشوری اگر تعرضی به زن صورت بگیرد این قوانین حاکم بر این کشورها است که بعنوان مدافع زنان در مقابل هر گونه تعرضی از سوی سنتهای مردسالار یا هر فرهنگ عقب مانده دیگری ظاهر خواهد شد. در کشورهای غربی مراکز و نهادهای حفاظت از هر گونه تعرضی بر زنان بخشی از قوانین در این جوامع است. اما در جایی مثل ایران علاوه بر پس مانده های سنتهای قدیمی تر علیه زنان، قوانین حاکم بر این کشور مستقیما در ضدیت با موجودیت زن می چرخد.
اگر زنی مورد تجاوز جنسی قرار گیرد در صورت تمکین یا تسلیم شدن به این تجاوز طبق قانون اسلامی سنگسار خواهد شد و اگر بخواهد از خود دفاع کند و ناچار به کشتن متجاوز بشود طبق همین قوانین با اعدام روبرو خواهد شد. از این رو در دایره نظام اسلامی و قوانین حاکم بر این نظام زن بودن بخودی خود جرم محسوب می شود.
مردم منطقه بدرست می گویند که مجرمان مورد مجازات قرار نخواهند گرفت. منظورشان این است که قوانین حاکم از عملکرد آنان چشم پوشی خواهد کرد چون این قوانین و سنتهای اسلامی مرد سالار خود مشوق و بانی رخ دادن چنین فجایع هولناکی هستند. راه پایان دادن به قتلهای ناموسی و راه پایان دادن به این وقایع تکاندهنده خاتمه دادن به عمر حکومتی است که خالق و گسترش دهنده اعمال، فرهنگ و سنتهای قرون وسطایی است.
25 ژوئن 2013