۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

برکناری از مردم، ارتقا از حكومت




بعد از انتشار اخبار مربوط به ضرب و شتم زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین توسط ماموران امنیتی و زندانبانان و انکار آن توسط غلامحسین اسماعیلی، صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضاییه، غلامحسین اسماعیلی را به سمت رئیس کل دادگستری استان تهران و رئیس شعبه اول دادگاه تجدید نظر، منصوب کرد 
.
این سیاست همیشگی حکومت اسلامی و مقامات این رژیم بوده است که سیلیهای محکم دریافت شده از سوی مردم به کاربدستان حکومت را با «ارتقای» مهرهای گوشمالی داده شده اش جبران كند. غلامحسین اسماعیلی رئیس سازمان زندانها در ادامه سیاست سرکوب زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین با ضرب شست نشان دادن علیه زندانیان و برای ساکت کردن آنان موجی از اعتراض در میان زندانیان، خانواده هایشان و مردم را برانگیخت. اخبار توحش ماموران زیر دست اسماعیلی سریعا رسانه ای شد و نه تنها در ایران بلکه ابعاد گسترده تری در گوشه و کنار جهان پیدا کرد 
.
صادق آملی لاریجانی بلافاصله متوجه گندی که اسماعیلی زده بود شد و این افتضاح را ارتقای او به سمت رئیس دادگستری استان تهران و رئیس اول دادگاه تجدید جار زد و به حامیان نظام مژده داد که نترسند و نگران نباشند، كه زندانیان اوین را مهار کرده اند. این یکی از شگردهای همیشگی مقامات بالای حکومتی است. مرتضوی اما نمونه شاخص این زورآزمایی مابین مردم و کل حکومت بود که سرانجام در این نبرد، خانواده زندانیان مورد تجاوز قرار گرفته و مردم معترض، پوزه مرتضوی و دستگاه قضایی حکومت را بخاک مالیدند. جامعه متنفر از یک رژیم بغایت ارتجاعی در تب و تاب پایان دادن به جهنم اسلامی و با اعتراضات خود مقامات گردن کلفت حکومت را برکنار و رسوای عالم می کند و سیستم حکومتی این رسوایی را با ارتقاء مهره های سوخته اش به مردم جواب می دهد. این ترفندها نخ نما تر از آن است که لاریجانی و حکومت اسلامی بتوانند کسی را با آن بفریبند. کسی چه می داند شاید استارت شروع پایان عمر حکومت اسلامی را زندانیان سیاسی در بند بصدا در بیاورند  .*

ژورنال روزانه 26 آوریل 2014
 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱, دوشنبه

زنان كل حكومت را نشانه گرفته اند





حسن روحانی یک روز پس از سخنان خامنه ای و در واقع در جواب به او در مورد جایگاه زن گفت: "طبق معیارهای اسلامی "نه مرد جنس اول و نه زن جنس دوم است".  وی هم‌چنین گفت که فرهنگ تبعیض علیه زنان پذیرفته نیست و زنان باید دارای فرصت‌های برابر و حقوق اجتماعی برابرباشند.حسن روحانی در ادامه به نقش آیت‌الله خمینی به عنوان کسی که "زن را ازگوشه خانه با حجاب و عفت به جامعه" آورد یاد کرد.
خامنه ای در سخنان روز شنبه ۳۰ فروردین خود: بر"آفریده شدن طبیعت الهی زن برای منطقه ویژه ای" تاكید گذاشت و نتیجه گرفتبرابری جنسی زن و مرد غلط است و مسئله زن جدا از خانواده نیست و باید از افکار غربی نظیر اشتغال و برابری جنسی کاملا فاصله گرفته شود ".
...........
کسی فکر نکند که گویا سخنان روحانی با آنچه که ولی فقیه در مورد زن گفته است متفاوت است.این حضوراجتماعی زنان و تلاش برای تامین و دست یابی به خواست و توقعات انسان مدرن قرن حاضر در کوچه و خیابان است که سران حکومت را بجان هم انداخته است.  روحانی خودش هم می داند که با استناد به سخنان خمینی دارد از ولی فقیه سبقت می گیرد. برکات عمر جمهوری اسلامی برای زنان، از خمینی تا امروز، روبرو شدن با اسید پاشی، زندان، نهی از منکر، ناجا و خواهر کماندوهای سیاه پوش بوده است. كافی است به موقعیت زنان در ادارات و دانشگاه ها و خیابان و خانه طی همین دوره كوتاه صدارات «دولت تدبیر»  روحانی نیم نگاهی شود تا عمق ضدیت عملی ایشان با حق و حقوق زنان مشاهده گردد 
.
حسن روحانی جام قهرمانی دروغ را بر پیشانی خود خالکوبی کرده است چرا که خمینی و میراث دارانش از ابتدا تا به امروز تلاش کردند زنان را برای بردگی جنسیتی، خانه نشین كنند اما توفیق چندانی نیافتند. اکنون دیگر زنان به سخنان حسن روحانی فقط نمی خندند بلکه با گسترش الگوهای مدرن غربی و در مخمصه قرار دادن روحانی، ولی فقیه و دیگر سران نظام، برای خلاصی از شر حکومت می اندیشند. شاخ و شانه كشیدن سران حكومت در برابر هم، انعكاس پر رنگ حضور زنان در عرصه نبرد اجتماعی علیه كل حكومت اسلامی است

( ژورنال روزانه 21 آوریل 2014 )

.*

۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

ولی فقیه وارد گود شده است




علی خامنه ای روز 30 فروردین در دیدار با "صدها نفر زن فرهیخته و نخبه" گفت: "برابری جنسی زن و مرد غلط است، مسئله زن جدا از خانواده نیست و باید از افکار غربی نظیر اشتغال و برابری جنسی کاملا فاصله گرفته شود". خامنه ای گفت: "با کدام منطق باید زنان که خداوند آنها را از لحاظ جسمی و عاطفی برای منطقه ویژه‌ای از زندگی آفریده است، در عرصه‌هایی وارد کنیم که آنها را دچار رنج و سختی می‌کند؟. او همچنین گفت: "نباید رشته‌های تحصیلی و مشاغلی که متناسب با طبیعت الهی زنان نیست به آنان تحمیل شود".
............

طبیعت الهی زن که در دنیای اسلام وقرآن فقط برای"منطقه ویژه ای آفریده شده"، تعاریفی از بردگی جنسی و تجاوز شرعی و اسلامی به زن است. این سخنان تنها ترجمه قرآن و قوانین جمهوری اسلامی در مورد زن نیست بلکه این سخنان امروز دیگر معنای سیاسی تری دارد. جامعه ای به تمام معنا ضد مذهب، ولی فقیه را به وحشت و هراس انداخته است. آنچه که خامنه ای از آن می نالد اکنون سالهاست زیر پوست شب جامعه در جریان است. اگر صدای حق برابر زن و مرد، حق استقلال اقتصادی، سهمیه برابر با مردان در رشته های تحصیلی و موقعیت اجتماعی خارج از چهارچوب خانواده بیش از اینها در کشور طنین انداز شود،آنگاه پایه های نظام فرو خواهد ریخت. این سخنان دیگر خاصیت اسلامیزه کردن جامعه را ندارد. اینها تقلاهای آخر برای حراست از کیان نظام است. طبیعت انسانی زن حکم می کند به جهنمی که برایش ساخته شده است پایان دهد.

این سخنان ناله های ناخدای کشتی به گل نشسته ای است که با هر درجه پیشروی در اثر اعتراضات و مبارزات زنان و مردان، کل بساط 35 ساله این حکومت را به لبه پرتگاه سقوط نزدیکتر خواهد کرد. تبدیل شدن مسئله زن در جامعه به اصلی ترین مشغله خامنه ای را باید در فضای اعتراضی مردم و زیرپا گذاشتن فرهنگ و سنتهای اسلامی از طرف زنان در سراسر کشور دید. ناجا، نیروی انتظامی، کماندوها و نهی از منکرات به زانو درآمدند اکنون ولی فقیه وارد گود شده است.
 ( ژورنال روزانه 20 آوریل 2014 )

۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

جوکهای کلید زنگ زده!




حسن روحانی، روز سه‌شنبه ۲۶ فروردین در جریان سفر به استان سیستان و بلوچستان گفت: "طبق قانون اساسی، ما درایران شهروند درجه دو نداریم و ما هیچ تفاوتی میان مذاهب، اقوام و جنسیت طبق قانون اساسی قائل نیستیم"
روحانی در شهرها و استانهایی به بیان این دروغها می پردازد که مردم ساکن در آن مناطق 35 سال است که در یک جهنم به تمام معنا و مملو از تبغیض و نابرابری زندگی کرده اند اما با شنیدن چنین حرفهایی به ریش ریخته ایشان و دیگر سران حکومت می خندند. مردم منتسب به ملیتها و اقوام دیگر در ایران در طول تاریخ پر از فقر و فلاکت تحمیل شده از سوی حاکمان گوناگون بر ایران، امروز بیش از هر زمانی تحت شدید ترین تبعیضات مختلف قرار گرفته اند. طبق همین قانون اساسی مورد استناد حسن روحانی، مذهب رسمی شیعه اثنا عشری است و عملا پیروان مذاهب دیگر بویژه بهائیان حتی قتلشان روا دانسته شده است.
تبعیض جنسیتی هم در قانون اساسی اسلامی و هم در عملکرد 35 سال حاکمیت این رژیم، بردگی جنسی زنان براساس فرامین قرآن در ایران، یکی از ارکان پایه ای این حکومت بوده است که با اتکا به آن تاکنون توانسته است سرپا بماند. طبق همین قوانین، همجنسگرایان حتی بدار کشیده شده اند و قتلشان واجب است.
اکنون دیگر نیازی نیست که در مورد بسر آمدن تاریخ مصرف جوکهای حسن روحانی و هر یک از مهره های اسلامی حاکم بر ایران سخنی گفته شود. کافی است حرفهایشان صدوهشتاد درجه برعکس ترجمه شود تا آنچه را که در آیه های قرآن، قانون اساسی، سخن سرایی هایشان و سیستمی که برای خدمت به آن ساخته اند را بخوبی دریافت.
مردم شاهدان 35 سال تبعیض، نابرابری، فقر و فلاکت، بن بست سیاسی و اقتصادی این حکومت در ایران هستند و اینها را خوب شناخته اند. حسن روحانی هم خوب می داند که زور زدن برای بیان چندین باره این جوکها، نظام را از خطر سقوط نجات نخواهد داد.

۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

یارانه های مردم به دولت!





صدا و سیمای جمهوری اسلامی مدام در تبلیغات شبانروزی اش خطاب به مردم می گوید:
"ازگرفتن یارانه در صورت عدم نیاز خود داری کنند و دولت را یاری دهند تا اقتصاد کشور شکوفا شود".
یعنی مردم همان نان خشکی هم که گیرشان نمیاد نخورند و پولش را به صندوق دزدان حکومتی واریز کنند.

افزایش هر روز و هر ساعت قیمت مایحتاج اولیه، بالا کشیدن دستمزد کارگران که ماهها پرداخت نمی شود، افزایش هزینه سوخت، افزایش هزینه های برق، آب، گاز و در کنار همه اینها 35 سال چپاول هزینه نفت و ریختن همه این ثروتها در جیب آیت الله های میلیاردر، اختصاص بخشی از این چپاولها به تولید تروریسم، ارسال کمکهای مالی و تسلیحاتی به سوریه و دهها قلم دیگر از این دست، یارانه های غارت شده ای است که این حکومت با قوانین اسلامی و زندان و تفنگش  دارد از مردم می گیرد.
35 سال است دارند از هستی جامعه و دسترنج مردم بجیب می زنند. آیت الله های میلیاردر شده گوناگونی تا کنون تولید شده اند که فقط با چاپیدن جیب مردم به ثروتهای نجومی دست یافته اند. قیل و قال یارانه و خواهش و تمنا از مردم برای خودداری از پذیرفتن آن، اسم رمزی برای چپاول و کلاهبرداری های بیشتر دولت از مردم است. آیا دولت دارد به مردم یارانه می دهد یا اینکه مشتی کلاش و کلاهبردار دارند از جیب و سفره خالی مردم به اسم "دولت را یاری دهید" یارانه می گیرند؟.
برای کشیدن شیره جان مزدبگیران تهدید کرده اند که شرایط از این هم بدتر خواهد شد. زدن از سفره خالی مردم، بالاکشیدن ثروت و سامان جامعه و بجیب زدن دسترنج مزدبگیران، شغل باندها و لمپنهای خدا بر روی زمین است که تمامی ندارد. یارانه حق مردم وتحمیل به دولت ها است. یک جنگ دائمی مردم با همه دولت های سرمایه دار است. در ایران نیز این فشار و مبارزه مردم است که یارانه را به دولت های سرمایه دار تحمیل کرده است. نباید گذاشت عارتگران اسلامی آن را بالا بکشند .

۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

کارگران کولبر مرزی نیازمند حمایت هستند





آیا می شود و می توان کاری کرد که به قتل و کشتار کارگران کولبر مرزی پایان داده شود؟ این سوالی است که ذهن هر انسان شرافتمندی را بخود مشغول کرده است. روزی نیست که خبر جان دادن کارگران کولبر مناطق مرزی غرب کشور به گوش نرسد. کارگرانی که یا بدلیل اخراج از کار و یا نبود شغلی که بتوانند در امنیت کامل زندگی خود و خانواده هایشان را پاسخگو باشند، دارند جان خود را در مقابل تامین لقمه نانی برای خود و خانواده هایشان از دست می دهند.
بانی و مسبب فقر، بیکاری و شرایط سخت و مصیبت بار زندگی این بخش از کارگران و کل جامعه رژیم آدم کش اسلامی است. بزرگترین شبکه قاچاق بین المللی در اختیار حاکمان و سردمدان رژیم اسلامی حاکم بر ایران است که مسئولین و گردانندگان اصلی این شبکه در لیست میلیاردرها قرار دارند اما کارگران بیکار شده و تنگدستی که در سایه این حکومت کار وزندگیشان به ورطه نابودی کشیده شده است را تحت عنوان "قاچاقچی" به گلوله می بندند و با این توحش و اعمال ضد انسانی شان، نان آوران خانواده های بیشماری را تا کنون از هستی ساقط کرده و این تراژدی دردناک همچنان ادامه دارد.
کارگران کولبر مرزی یکی دوتا نیستند بلکه صدها و هزاران انسان بیکار شده از کار هستند که از قبل این شغل دارند زندگی هزاران خانواده را می چرخانند. شغل کولبری در مناطق مرزی را نمی شود شغل نام نهاد اما در دنیای واقعی و در طول سالیان سال در مناطق مرزی این شیوه از کار به ساکنین نوار مرزی تحمیل شده است. کار خرید و فروش کالا در مناطق مرزی تنها ویژه این بخش از کارگران در نوار مرزی کردستان نیست بلکه مسئله ای در بیشترین مناطق مرزی دنیا است با این تفاوت که در حاکمیت رژیم اسلامی در نهایت توحش  و بی رحمی این کارگران را به گلوله می بندد. امروز دیگر کسی نیست که ندادند چه بر سر این بخش از کارگران و خانواده هایشان می آید. درست است که باید روشنگری و اطلاع رسانی کرد اما امروز دیگر این به تنهایی پاسخگوی کم شدن یا تمام شدن قتل و کشتار آنان و اوضاع و شرایط زندگی کارگران کولبر و خانواده هایشان نیست.  نباید بیش از این دست روی دست گذاشت. باید جنبید و کاری کرد.
 چکار باید کرد؟
کارگران کولبر مرزی بدلیل موقعیت کاری شان از داشتن تشکلی که بتواند از منافع آنان دفاع کند بی بهره هستند. فراهم نمودن موقعیتی که هر چند وقت یکبار بتوان در شکل مجمع عمومی آنان را دور هم جمع کرد، امری ممکن و میسر است. دورنمای داشتن تشکلی معین نیز دور از انتظار نیست. کارگر در هر شکل و شمایلی چه در محیط کارخانه و یا در مناطق مرزی به تنهایی هیچ است و تنها با داشتن مکانیزمی که آنان را حول منافعشان جمع کند خواهند توانست تغییری در وضعیت خود ایجاد کنند.
تلاش برای برگزاری مجمع عمومی و نهایتا داشتن تشکلی در رابطه با وضعیت و شرایط کار و زندگی کارگران مرزی، کار فعالین روشنبین و آگاه و همه انسانهای شرافتمندی است که می خواهند و می توانند باری از دوش این بخش از کارگران را بردارند. شاید اولین اقدام این باشد که برای دفاع از امنیت جانی کارگران کولبر کاری صورت داد. کارگران کولبر نیروی هزاران نفره ای هستند که با اتکا به نیروی خود آنان و تلاش و همیاری از سوی فعالین و عناصر آگاه و روشنبین می توانند در مجمع عمومی بر سر خواست و مطالباتشان صحبت کرد.
فعالین دلسوز اجتماعی می توانند و قادر هستند با تعداد زیادی از کارگران کولبر مرزی صحبت کنند و توجه آنان را برای جمع شدن دور هم و مشورت و نظر خواهی و اتخاذ تصمیمات عاجلی جلب کنند و حداقل از میان خود نمایندگانی را برای پیگیری خواستهایشان و برای تداوم جمع شدنشان بدورهم انتخاب کنند. اولین اقدام و اولین خواست و مطالبه کارگران کولبر مرزی می تواند این باشد که امنیت جانی آنان باید تضمین شود. این خواست، مطالبه ای عجیب و غریب و غیر دست یافتنی نیست.از هر کارگر کولبر مرزی اگر سوال شود آیا این شغل را دوست دارد یانه؟ جواب خواهد داد که آرزویش این است همچون انسان قرن 21 در محل زندگی اش شغلی بدون دغدغه و با بهره بردن از تمامی مزایای شغلی و حق و حقوق انسانی داشته باشد اما واقعیت این است که در قاموس حکومت اسلامی چنین انتظاری دست یافتنی نیست.
بنابراین باید برای کم کردن و نهایتا از بین بردن قتل و کشتار کارگران کولبر تحرکی ایجاد کرد. ابتکارات زیادی را می توان بخرج داد که بر بستر آن بتوان صدای حق طلبی و صدای دفاع از جان کارگران کولبر مرزی را به گوش کل جامعه رساند و از امنیت جانی ومالی آنان دفاع کرد. کارگران کولبر مرزی بنا به موقعیتی که در آن قرار گرفته اند ممکن است خود نتوانند متشکل و سازمانیافته اقدام خاصی را در دفاع از جان خود صورت دهند اما این کار قبل از هر چیز وظیفه عناصر آگاه و انسانهای دلسوز و روشن بینی است که می توانند بطرق مختلف کارگران کولبر مرزی را در این راه کمک و یاری کنند. کارگران کولبر مرزی در شرایط  دهشتناکی که حاکمان اسلامی و ماموران آدمکش این حکومت به آنان تحمیل کرده اند بشدت نیازمند حمایتهای وسیع و گسترده از جانب بخشهای مختلف مردم در شهرهای مرزی و هر جای دیگری هستند. نظاره کردن این وضع و صرفا دلسوزی کردن راه چاره نیست. می توان و باید عملا کاری صورت داد. حول تضمین امنیت جانی کارگران کولبر مرزی می توان در میان خود آنان و در میان مردم طومار اعتراضی امضا جمع آوری کرد. می توان و ممکن است که برای امنیت جانی کارگران مرزی اعتراض سازمان داد.
روز جهانی کارگر فرصتی است که در بیانیه ها و قطعنامه ها از خواست و مطالبات کارگران کولبر مرزی سخن گفت و حمایت کرد. تضمین امنیت جانی، ایجاد شغل در محل زندگی آنان، تامین حقوق بیکاری و دهها خواست و مطالبه دیگر آنان را می شود و می توان طرح و به مسئله و مشغله عمومی مردم و برای حمایت از آنان تبدیل کرد.   
8 آوریل 2014

۱۳۹۳ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

ناسیونالیسم کرد، ناسیونالیسم اوکراینی





شاید برای هر کسی این سوال مطرح باشد که ناسیونالیسم کرد چه ربطی به ناسیونالیسم از نوع اوکراینی آن دارد و اصولا آیا وجهه تشابه و یا تمایزی مابین احزاب و نیروهای ناسیونالیست در کردستان، اوکراین و یا هر نقطه دیگر می تواند وجود داشته باشد؟ در این نوشته کوتاه تا حدودی به وجه تشابه و تمایزات و نقش نیروهای ناسیونالیست قومی و علت وجودی آنها مختصر اشاره میکنم.

مقدمه
 امروز دیگر آرمانهای ناسیونالیسم در اشکال کلاسیک آن موضوعیت خود را از دست داده است و با توجه به روند تاریخی و اوج و گسترش مبارزات رادیکال اجتماعی و عرض اندام جنبش کارگری، قوم پرستی جای آنرا گرفته است که تنها چشم اندازش امید بستن به شکافهای منطقه ای است. نقد و بررسی افق، سیاست و آرمانهای به تاریخ سپرده شده ناسیونالیسم از هر نوع آن و در شرایط امروز تحولات سیاسی در دنیا، موضوعات مهمی هستند که لازم است این ویروس خفته همچنان مورد نقد قرار بگیرد. نیروها، احزاب و جریانات بنام ناسیونالیست و قوم پرست چه در کردستان یا در اوکراین و یا درهر جای دیگر که باشند، ناچارند برای سهم خواهی و رسیدن بقدرتی که شانس دست یابی به آنرا نداشته اند، افق و سیاستهای به بن بست رسیده خود را در ایجاد تفرقه در میان مردم منتسب به ملیتهای دیگر، نسل کشی و به قهقرا بردن کل مدنیت جامعه بنمایش بگذارند. این وجه اشتراک پدیده ناسیونالیسم و قوم پرستی است که بر بستر اوضاع و شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در هر جغرافیایی، در اشکال متناسب با آن منطقه ظاهر می شوند. این یکی از شاخص ترین وجه اشتراک در میان مدلهای مختلف این گرایش مخرب است.

یک توضیح
در شماره قبلی نشریه ایسکرا 721 مطلبی تحت عنوان "بحران اوکراین یا جدال غرب و روسیه" از محمد آسنگران بچاپ رسیده بود که وقایع و روند اوضاع سیاسی در اوکراین را که بر بستر آن گرایشات مختلف نه بر اساس بن بست و بحران سرمایه داری، تحولات سیاسی در جهان و تاثیر آن بر تحرکات اعتراضی و انقلابی مردم اوکراین بلکه این تحولات را در چهارچوب رقابت مابین غرب و روسیه ارزیابی می کرد. این بررسی و تحلیل از اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از اوکراین از نظر من تحلیلی سطحی نگرانه از روند اوضاع در اوکراین است که شاید در جای دیگری بشود مفصل تر در مورد آن اظهار نظر کرد. همینقدر بگویم که رقابتهای کنونی جلو صحنه در اوضاع اوکراین مابین غرب و روسیه و نیروهایی که هر یک در هر دو سوی این دو جبهه صف کشیده اند نه علت اصلی تحولات و وقایع اوکراین بلکه معلول اوضاع جهانی، در بن بست و بحران قرار گرفتن سرمایه داری مدل واحد غرب و روسیه و عدم پذیرش این اوضاع در پایین از جانب مردم است. اینکه نیروها و جریانات فاشیست، راسیست و ناسیونالیست در اوضاع و شرایط امروز اوکراین مثل قارچ سر برآورده و میداندار شده اند، نه از سر رقابتهای غرب و روسیه بلکه ناشی از عدم وجود نیرو و جریانی چپ، رادیکال، اجتماعی، کارگری و کمونیستی است که این نیروها و دیگر جریانات مخرب بحال مردم حضور بهم رسانیده اند که در روند اوضاع و در سطح دیگری با پدیدار شدن رقابت مابین مدلهای غرب و روسیه، این نیروها میدان را برای عربده کشی های خود مهیا دیده اند.

حرکت اولیه مردم در اوکراین علیه وضع موجود و علیه هر دو مدل حاکم چه طرفدار غرب و چه طرفدار روسیه در اوکراین بود که از قبل هر دوی این مدلها امتحان خود را پس داده بودند. از سوی دیگرشروع هیچ انقلاب و هیچ حرکت متحول کننده ای را نمی توان با نتایج آن توضیح داد. اگر امروز این نیروها صحنه گردان اوضاع سیاسی اوکراین شده اند هیچ چیز حقانیت حرکت مردم برای تحول و دست زدن به انقلاب را نمی تواند زیر سوال ببرد. شکست هیچ انقلابی را هم از سر نتایج آن نمی توان ارزیابی کرد. مثلا بقدرت رسیدن خمینی و جمهوری اسلامی را انسانهای دخیل در آن انقلاب و هیچ تاریخ نگار منصفی به پای رد و نفی انقلاب 57 نمی نویسد. همانگونه که انقلاب 57 بطور مادی و واقعی محق و مشروع بود، حرکت انقلابی مردم در اوکراین، مصر و تونس هم محق و مشروع بود. بخاطر اینکه مردم برای دست یابی به یک زندگی بهتر و شایسته انسان امروز به خیابانها آمدند. اما در مراحل بعدی اگر در ایران 57 جمهوری اسلامی انقلاب مردم را با کمک دول غربی قاپید و یا در مصر و تونس تلاش کردند با کنار زدن مبارک و بن علی سیستم را دست نخورده سر جای خود نگه دارند و یا در اوکراین غرب و روسیه و دیگر جریانات فاشیست، و ناسیونالیست قومی بازیگر میدان شده اند، ذره ای از حقانیت حرکت اولیه مردم برای دگرگونی در اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شان نمی کاهد. استارت شروع آنچه که در اوکراین زده شد برای پس زدن فساد و سیستم حاکم بر مردم اوکراین و علیه وضع موجود بود نه رقابت مابین غرب و روسیه. رقابت غرب و روسیه در سطوح بعدی است که وارد پروسه این تحولات می شود. در حال حاضر با تقسیم بندی جغرافیایی اوکراین مابین غرب و روسیه آنچه که روشن و مسلم است این کشاکش ادامه خواهد داشت. با این توضیح کوتاه و مختصر برمی گردم به نقش و جایگاه ناسیونالیسم و مدلهای مختلف آن در کردستان و اوکراین و وجه تشابهات و تمایزات آنان در دوره کنونی.

پروسه تاریخی
حکومتهای ملی - مرکزی فعلی در یک دوره تاریخی معین و بر بستر اوضاع و احوال شرایط جهانی و منطقه ای این اقبال را یافتند که قدرت و حکومت را در دست بگیرند. برای احیا و رونق نظامهای سرمایه داری که مختص به دوران مبارزات ضد استعماری در اشکال کلاسیک اوایل قرن بیستم بود، کشورهای بنام استعمارگر هر یک مناطقی از جهان را تحت سیطره خود داشتند و این بخت و قرعه به نام نیروهای ناسیونالیست و ملی که منافع اقتصادی خودی و طبقه معینی را نمایندگی می کردند در آمد. روند تاریخی تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این ضرورت را ایجاب می کرد که نیروها و جریانات ملی و محلی برای کسب استقلال از دول استعمارگر دولتهای خودی تشکیل دهند و وظیفه غارت "سرمایه های ملی" توسط استعمارگران را اینبار خود بر عهده بگیرند. بعنوان یک ضرورت تاریخی در آن دوران در اکثر قریب به اتفاق این مناطق در دنیا ساختارهای محلی و منطقه ای شکل گرفتند. این روند تنها به قد و قواره این تاریخ معین دوخته شده بود و در جریان پروسه سریع تحولات جهانی، اوضاع اقتصادی، سیاسی، رشد و گسترش مبارزه طبقاتی و اجتماعی در جوامع مختلف، امروز دیگر برای ناسیونالیسم بخت برگشته دوره حاضراین آرزو به تاریخ پیوسته است مگر اینکه در مواردی تحولات سیاسی معینی و بر بستر شرایطی مشخص سبب شود که این نیرو یا نیروهایی از این جریانات بر بستر معادلات، رقابتها و شکافهای منطقه ای بقدرت پرتاپ شوند. حاکمیت احزاب ناسیونالیست عشیره ای در کردستان عراق یکی از این نمونه ها است. باندها و دسته جاتی که امروز در اوکراین نقش آفرینی می کنند نیز نمونه دیگری از این سناریو هستند که سر سوزنی به منافع و خواستهای مدرن و متمدنانه مردم و اعتراضاتشان برای یک زندگی شایسته انسان امروز ربطی ندارد.

شیفت ناسیونالیسم به قوم پرستی
شاید این سوال مطرح شود که اگر این روند تاریخا دورانش بسر رسیده است پس چرا هنوز احزاب، نیروها و جریانات ناسیونالیست همچنان داعیه حکومت یا داشتن مناطقی در حیطه نفوذ خود را دارند و برایش می جنگند؟. یکی از عوامل اصلی تحرک امروزناسیونالیسم در شکل قوم پرستی آن بر می گردد به سیاست و عملکرد حکومتهای مرکزی در قبال مردم منتسب به ملیتهای دیگر در سراسر کشور. کردستان ایران یکی از این نمونه ها است. این سیاستها تاریخا با تبعیض، ستم و نابرابری علیه ساکنین مردم آن کشور که به ملیتهای مختلفی منتسب شده اند همراه بوده است. ناسیونالیسم کرد امروز با شعار استقلال و آزادی نمی تواند قد علم کند و بنوبه خود کشوری را خارج از قدرت و اراده حکومت مرکزی طلب و یا ایجاد نماید. اما بر بستر تبعیض و نابرابریهایی که حکومت در مرکز اعمال می کند ناسیونالیسم قومی و دیگر جریانات مرتجع خود را تغذیه می کنند. ستم دستگاه حکومت مرکزی بهانه خوبی برای بقا و تغذیه چنین جریانی است که در شرایط و اوضاع امروز اقلا سهم خود را بگیرد. این سهم خواهی یعنی داشتن شرایط و موقعیتی مستقل از دولت مرکزی و بنا به امکان در اشکال، مستقل تر، یا فدرال و خودمختار و غیره . همانطور که بالاتر اشاره شد در کردستان عراق بر بستر جنگ خلیج و حمله نظامی آمریکا به عراق در مقطع فروپاشی بلوک شرق و در معادلات منطقه ای، این قرعه بنام ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق در آمد و در شکل و شمایل امروز دارد حکومت می کند و احزاب و نیروهای تشکیل دهنده حکومت محلی در آنجا اکنون دیگر احساس می کنند سری در میان سرها دارند. با این تفاوت که ستم و نابرابری اعمال شده پیشین توسط حکومت بعث صدام حسین جا عوض کرده و امروز این وظیفه در همه ابعاد زندگی مردم توسط حکومت اقلیم کردستان نسبت به مردم کردستان عراق  دارد اعمال می شود.

پرتاب قوم پرستان به هرم قدرت
در اوکراین و بربستر آنچه که در مقدمه این نوشته اشاره شد با توجه به اوضاع بحران زای اقتصادی معادلات جهانی و منطقه ای، تاریخچه، ساختار و متعاقب آن کشاکشهای غرب و روسیه و بسیاری مولفه های دیگراز بالا و با مهندسی افکار از سوی روسیه و بنام "رای گیری از مردم" محدوده ای  با اعلام استقلال از اوکراین یعنی کریمه ایجاد شد. این اتفاق نه ربطی به مبارزات ضد استعماری برای کشوری مستقل در تاریخ دهه های گذشته دارد و نه ربطی به خواست و آرزوهای مردم اوکراین که برای  یک زندگی بهتر دست به حرکتی انقلابی زدند دارد. اینجا هم نیروهای ناسیونالیست، و حتی راسیست و فاشیست که بند نافشان به افق و آرمانهای ناسیونالیست اوکراینی وصل است و از یک آبشخور تغذیه می کنند، فرصت را غنیمت شمرده و در عدم حضور نیرویی چپ، کمونیست و کارگری که بتواند خواست و آرزوهای کارگران و کل جامعه را نمایندگی کند فعلا میداندار شده اند. روند این دست از اتفاقات چه در کردستان عراق در بیش از بیست سال قبل تا به امروز، چه در یوگوسلاوی و امروز در اوکراین یا هر جای دیگر دنیا که به سوی قدرت پرتاب شده اند، وظایف مهم و خطیری را در مقابل احزاب و نیروهای چپ و کمونیست در کردستان ایران قرار می دهد. اگر قرار باشد چپ و کمونیسم از این رویدادها درسی بگیرد این است که نباید بگذارد در اوضاع و تحولات پیش رو در ایران این سناریوها بوقوع بپیوندد.

کردستان ایران
شرایط و اوضاع سیاسی کردستان ایران با توجه به تقلاهای ناسیونالیسم کرد برای سهم خواهی از قدرت و به گفته رهبران حزب دمکرات کردستان که برای داشتن خاک و مرز و در صورتیکه حاکیت چند روستا در اختیارشان قرار داده شود و حاضرند مجازات اعدام و دیکتاتوری را هم علیه مردم کردستان ایران اعمال کنند، بسیار متفاوت تر از شرایط و اوضاع اکراین و کردستان عراق و مناطق دیگر است.
چپ در کردستان ایران پیشینه  قوی دارد. این چپ در مقطع قیام و انقلاب 57 جریان مذهبی و ارتجاعی مکتب قرآن را در سوراخ کرد. چپ و کمونیسم در کردستان تاریخا در مقابل حزب دمکرات کردستان ایران وزنه قابل ملاحظه ای بوده است. کومه له و حزب کمونیست ایران در آن ایام بعنوان سخنگو و نماینده چپ و آزادیخواهی قادر شد عرصه را هم بر ارتجاع مذهبی محلی مکتب قرآن و هم بر حزب ناسیونالیست کرد یعنی حزب دمکرات کردستان ایران تنگ کند، در آن دوران اولی را از میدان بدر و بشدت حاشیه ای کرد و دومی را زمین گیر و در جریان یک جنگ تحمیل شده از سوی حزب دمکرات این جریان را از نظر نظامی و سیاسی شکست دهد و ماهیتش را برای مردم کردستان برملا سازد. امروز اما بمراتب چپ اجتماعی و کمونیسم در کردستان قوی تر از گذشته حضور دارد. از سوی دیگر بدلیل رشد و گسترش مبارزات کارگری و فضای چپ و رادیکالی که در جامعه کردستان علیه ارتجاع و علیه افکار عقب مانده نیروهای ناسیونالیست و قومی وجود دارد، آینده تحولات کردستان ایران به راحتی میدان مانور جریانات ناسیونالیست قومی نخواهد بود. قطعا این احزاب و نیروها تلاش خود را برای رسیدن به افق و آرمانهای به بن بست رسیده و دست نیافته شان خواهند کرد. از هم اکنون رسما اعلام کرده اند که برای داشتن خاک و مرز خواهان اعمال دیکتاتوری و برقراری مجازات اعدام هستند اما چپ و کمونیسم اجتماعی، نیروهای کمونیست و حزبی چون حزب کمونیست کارگری در صحنه تحولات آینده سیاسی ایران و کردستان حضور دارند و نه تنها اجازه نخواهند داد که این جریانات جامعه را با تفرقه قومی بخون بکشند بلکه با تقویت و گسترش مبارزات چپ، کارگری و رادیکال اجتماعی مزاحمتها و سنگ اندازی های جریانات و احزاب قومی و ناسیونالیست را ترد و هر چه بیشتر حاشیه ای تر خواهند کرد.
1 آوریل 2014