۱۳۹۳ خرداد ۱۴, چهارشنبه

در حاشیه کنسرت اخیر شهرام ناظری

اخیرا شهرام ناظری خواننده ای که خود و آوازهایش در میان بخشی از مردم دوستدارانی دارد، در کنسرتی به اجرای یک آهنگ قدیمی فولکلور کردی پرداخته است که حامیان و کاربدستان رژیم اسلامی در مقابل آن حساسیت نشان داده اند. بیتی از شعر این آهنگ که این حساسیت را برانگیخته است چنین است:
" کرماشانیم فارسی نیه زانم / وه زوانی کوردی قه زات له گیانم" معنی فارسی این شعراین است: " کرمانشاهی هستم فارسی بلد نیستم / به زبان کردی درد و بلات به جونم".

 تا جاییکه به ضدیت رژیم اسلامی و نهادهایش با موسیقی، شعر، شادی، رقص، ترانه سرایی و در مجموع هنرمربوط است، این رژیم همیشه و در همه حال به هر آنچه که بویی از هنر و موسیقی برده باشد ضدیت خود را نسبت به آن نشان داده است. مخالفت و ضدیت حکومت اسلامی با اشعار و ترانه سرایی از هر نوع آن، بخشی از هویت این رژیم است. به این معنا نباید اجازه داد که حاکمیت و هیچ حکومت قلدری در مقابل موسیقی، شعر و هر گونه هنر نمایی و ابراز وجود کارهنری، با و بدون دلیل مانعی ایجاد کند و با این بهانه ها حضور مردم در کنسرتها و هر مکانی که در آن رقص، شادی و موزیک برقرار است، آنرا محدود کند و با این مخالفتها در میان مردم تفرقه ایجاد کند. حکومت اسلامی با گارد گرفتن در مورد شعر و اجرای این آهنگ معین می خواهد بگوید رواج و گسترش آن از سوی خواننده های سرشناسی چون ناظری زمینه ساز قوم گرایی در کردستان است و اندر باب این مسئله به مخالفت، ایجاد محدودیت و اهرم فشار تفرقه افکنانه علیه مردم دست می زند.

نکته دوم این است که این ترانه فولکلور قدیمی، سالها است که در میان مردم غرب کشور، بویژه مردم کرد زبان، حتی بدون موزیک در مجالس، مهمانی ها و محافل مختلف هم آنرا اجرا می کنند. این ترانه و اشعار آن از بدیهی ترین آهنگهایی است که تا کنون سروده شده و بسیاری از مردم بعضا و بطور روزمره آنرا زمزمه می کنند. بنابراین مانند هر شعر و آهنگ دیگری نه تنها منبع و منشا هیچگونه قوم گرایی نیست بلکه کسی هم حق محدود کردن آنرا ندارد. اما آنچه که موضوع را تا حدودی برای حاکمیت مسئله ساز کرده است مربوط به ایجاد موانع و مخالفت با بکارگیری و استفاده از اصطلاحات و واژه هاي زبان مادری و در این مورد مشخص زبان کردی است.

اشعار فولکلور بکار رفته در این ترانه، قبل از اینکه منشا حساسیت نابجا برای رژیم اسلامی و یا سنگ پرشی برای احزاب و نیروهای سیاسی ناسیونالیست کرد باشد، اشعاری عاشقانه است و سالها است که مردم همچون دیگر ترانه های محلی آنرا گوش می دهند و یا آنرا زمزمه می کنند. زبان و لهجه کرمانشاهی آمیخته ای از زبان فارسی و کردی است. شاعر در این بیت ابراز می کند که فارسی بلد نیست. به همان اندازه نیز می تواند بیان کننده عدم آشنایی کامل با زبان کردی هم باشد. چرا که زبان کرمانشاهی مخلوطی از هر دو زبان است. از این رو شاعر وزنه بیشتری به تسلط بر زبان کردی را در این شعر بیان می کند و خطاب به معشوق خود می گوید چون فارسی بلد نیستم به زبان کردی درد و بلات به جونم.

و اما برگردم به خود کنسرت و چند کلمه ای هم در مورد ناظری. شهرام ناظری همچون هر خواننده دیگری در ایران طرفدارانی دارد. بخشی از مردم با کارهایش، صدایش و نوای او خاطره ها دارند. مسئله ای که مهم است و باید نسبت به آن دقت بیشتری کرد این است که او بطور اختیاری قبل از بیان شعر اصلی ابتدا دو کلمه را اضافه کرده است و می گوید: "منالی کوردم". یعنی "بچه کرد هستم". ( که اصطلاحا به مفهوم از تبار کرد هستم معنی می دهد ) بعد به سراغ ادای شعر اصلی می رود. این همان شور و حرارتی است که ناسیونالیسم کرد از بیان و شنیدن آن به وجد می آید. هم شاعر و هم خود شعر بی گناه هستند. شعر در وصف معشوق که اسمش گل بنفشه است ادا شد شده و تا به امروز کسی هم برای تحریک کردن احساسات ناسیونالیستی از آن استفاده نکرده است. اکنون هم بهتر است زیبایی این آهنگ فولکلور و خاطره انگیز بودن آن برای طرفداران و دوستدارانش محفوظ بماند. اگر قرار باشد تبعیض، ستم، نابرابری، ایجاد محدودیت در مورد زبان مادری و امثال اینها از جامعه رخت بربندد، باد زدن این شعر حتی با اضافه کردن "بچه کرد هستم"، و با رنگ و بوی قومی راهش نیست و نمی گیرد.

راه مقابله با ستم و نابرابری های اعمال شده توسط هر دو حکومت پهلوی و اسلامی و حتی حکومتهای پیش از آنها واعمال تبعیض و نابرابری علیه مردم در کردستان، برافراشتن خواست حقوق برابر و شهروندی برای کل مردم در سراسر کشور است. مردم منتسب به ملیتهای، کرد، آذری، بلوچ، عرب، ترکمن و غیره در ایران، حق دارند و باید از امکان آموزش و بکارگیری زبان مادری و حقوق برابر شهروندی برخوردار باشند. این خواست بحق ومشروع مردم است. اما باید توجه داشت که بر بستر این تبعیض ها و نابرابری هایی که در طول سالیان علیه مردم اعمال شده است، تفرقه و دو دستگی در میان مردم منتسب به ملیت یا زبانهای مختلف در کشور دامن زده نشود. "شور بپا کردن" شهرام ناظری در اجرای این برنامه از این جنس است.

بی دلیل نیست که عبدالله مهتدی بعنوان نماینده وسخنگوی یکی از جریانات قوم پرست به وجد آمده است و از ناظری قدردانی و حمایت می کند. مهتدی در پیامی به شهرام ناظری اعلام می کند که: " کاک شهرام ناظری دستت درد نکند، دمت گرم. بانک برآوردنت برای کرد و فرهنگش مایه دلخوشی همه دلسوزان است. بگذار آن صدای رسای کردی به گوش همه دنیا برسد. ما همه حامی تو هستیم و تنهایت نمی گذاریم".

همانطور که ملاحظه می کنید ناسیونالیسم و قوم پرستی می تواند با این گونه بیانات از نوع پیام مهتدی، بر بستر چنین اتفاقاتی در میان مردم تفرقه ایجاد کند و با داعیه دفاع از حق مردم منتسب به کرد، چه در شرایط کنونی و چه بعد از گم و گور شدن جمهوری اسلامی، به جامعه خون بپاشد. شهرام ناظری خود نیز بعنوان یک خواننده تاکنون در مقابل حتی یک مورد ناچیز از ستمی که حاکمیت طی این سالها علیه کل جامعه اعمال کرده است، چیزی بیان نکرده است. کسی هم از او چنین انتظاری ندارد. او سالهاست که در فضای سیاهی که حکومت علیه مردم فراهم کرده است در کنار اصلاح طلبان حکومتی مشغول کار هنری خود بوده است و بهتر است به همان کارهای تاکنونی اش سرگرم باشد اما بر بستر اجرای یک آهنگ و برجسته کردن یک بیت ازشعرآن و اضافه کردن دو کلمه "منالی کوردم" به آن، مجاز به رواج دادن تفرقه در میان مردم نیست. شهرام ناظری با برجسته کردن این شعر در جهت منافع خود، می خواهد شرکت کردنش در اجلاس روحانی را پرده پوشی کند.

بهتر است جریانات ناسیونالیست و قوم پرست کرد هم دل خود را به این خوش نکنند که گویا با برجسته کردن این شعر با اجرای شهرام ناظری ممکن است تحرکی را شاهد باشند. شهرام ناظری در طول عمرحکومت جمهوری اسلامی در کنار اصلاح طلبان حکومتی قرار داشته است. به دعوت روحانی در اجلاس دست اندرکاران هنری لبیک گفت و در این اجلاس شرکت داشت. اگر این جریانات دل به این خوش کرده اند، اما از نظر مردم آگاه و مدرن در کردستان، هم اجرای شهرام ناظری درادای این شعر و هم واکنش دستگاههای حکومت نسبت به آن، هردو تفرقه افکنانه است. تجربه یوگسلاوی بسیارآموزنده است. مردم منتسب به صرب، کروات و مسلمان سالها هم همچون خویشاوند و در اوج صمیمیت در کنار هم داشتند زندگیشان را میکردند. بروز چنین جرقه هایی از سوی عناصر به اصطلاح شناخته شده سبب دامن زدن به تفرقه و تقسیم قومی وملی در میان آنان شد و زندگی شهروندان در آن جامعه را به تباهی کشانید.

مردم شهرهای کردستان راه پایان دادن به ستم، تبعیض و نابرابری بر مردم منتسب به ملیتهای مختلف را نه تنها برای مردم کردستان بلکه برای رهایی مردم سراسر کشور از شر نکبت اسلامی، در رشد و تقویت مبارزات متحدانه هر روزه علیه کلیت رژیم، علیه احکام اعدام، علیه سیه روزی و علیه زندگی زیر خط گرسنگی که این حکومت از ابتدا تا به امروز بر آنان حاکم کرده است می بینند و رسالت خود را در دفاع از منافع کارگران، حقوق زن، حقوق کودک و برای تحقق یک زندگی انسانی و بدون تبعیض تعریف می کنند. طبعا رفع ستم و نابرابری علیه مردم منتسب به ملیتهای مختلف، برخورداری از حق بی چون و چرای آموزش و بکارگیری زبان مادری و دهها خواست و مطالبه بر حق دیگر مردم در ایران، از کانال مبارزه ای متحد و سراسری علیه هر گونه تفرقه توسط رژیم اسلامی وعلیه سیاست تفرقه افکنانه جریانات سیاسی قوم پرست و ناسیونالیست می گذرد.*
3 ژوئن 2014

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

بخشش، حجاب برگیران و محیط زیست







آنچه که در کردستان و دیگر شهرهای کشور دارد رواج پیدا می کند، نوعی از اداره امور جامعه توسط خود مردم است. احساس مسئولیت مردم در قبال خود و همنوعانشان و انتظارات کل جامعه برای نشان دادن و بیان توقعات مدرن و انسانی شان، امید و آرمان میلیونها مردم برای ساختن و تحقق دنیایی شایسته انسان امروز است. 

در حالیکه حاکمیت سیاه اسلامی همچنان سایه شوم خود را بر مردم گسترانیده است اما امید و تلاش برای آینده ای بهتر در لابلای زندگی مردم، همچون خون در رگها جریان دارد. امید مردم برای ساختن و تلاش حکومت اسلامی برای ویران کردن، جنگ و جدالی هر روزه است که 35 سال است ادامه دارد. در این کشاکش این مردم هستند که در قبال مسایل عدیده اجتماعی بعنوان صاحب جامعه حضور دارند، در قبال زندگی خود و آینده جامعه  احساس مسئولیت می کنند و تلاش می کنند پدیده های وارونه در نظام گندیده اسلامی و سرمایه داری را سر جای واقعی خود قرار دهند.

حکومتی که بالای سر این مردم مدرن، مترقی و شرافتمند خود را حاکم کرده، بقدمت طول عمرش و بعنوان بخش جدایی ناپذیر از هویت مخربش، تباهی و ویرانی آفریده است. نمونه های زیادی می توان برشمرد اما در میان این تلاشها سه مورد برجسته در ماهها و هفته های اخیر شاخص ترینها بودند. بخشش، حجاب برگیران و سالم سازی محیط زیست.

حکومت اسلامی برای بقای خود بطور عمد و آگاهانه  آدم می کشد و قتلهای سازمانیافته دولتی را به اجرا می گذارد. جامعه اما در مقابلش می ایستد و عکس العمل نشان می دهد. در میان خانواده های مقتولین و مردم حرکتی براه افتاده است که به قانون قصاص یا همان قتل عمد دولتی نه می گویند. حرکت اخیر مردم روانسر برای نجات جان یک محکوم به اعدام و تقاضا از خانواده مقتول برای گذشت و همچنین حرکت بسیاری از خانواده های مقتولین در مقابل قانون ضد انسانی قصاص حکومت اسلامی، یعنی نپذیرفتن بساط این دم و دستگاه سراپا جنایت، یعنی خلع قصاص کردن حاکمان اسلامی، یعنی برچیدن بساط قتل عمد دولتی. این حرکت در کل جامعه علیه قتل عمد دولتی دارد گسترده تر می شود. حاکمان اسلامی هم با دیدن این صحنه ها به هراس و وحشت افتاده و دارند روزهای پایان عمرشان را از نزدیک نظاره می کنند.

بیش از 35 سال است که با زور اسلحه، اسید، چاقو شلاق، زندان و شکنجه می کوشند بر سر زنان حجاب تحمیل کنند اما از همان روزهای ظهور این نگبت اسلامی، زنان به حجاب اسلامی نه گفتند. مبارزات و فعالیتهای بی وقفه زنان در بیش از سه  دهه، جمهوری اسلامی را تا همینجا به زانو درآورده است. حرکت حجاب برگیران در میان زنان، اکنون دارد به سنتی جا افتاده و اقدامی همه گیر در جامعه تبدیل می شود. حاکمیت اسلامی کوشیده است جهنمی به تمام معنا را برای مردم و بویژه زنان برپا کند اما زنان در مقابل این همه تحقیر و توهین به نیمی از انسان در آن مملکت، مبارزات، اعتراضات و مقاومتهای پرشوری از خود نشان داده اند. این تلاشها اکنون وارد فاز دیگری شده است. زنان با برگرفتن حجابها از سر و با به باد دادن موهایشان، می روند که کل دم و دستگاه زن ستیز اسلامی را بر باد دهند. این حرکتهای پرشور و زیبا یعنی سیمای دیگری از رنسانس عصر حاضر، یعنی نواختن شیپور پایان بختک اسلامی.

 از سوی دیگر سیستم و دم و دستگاهی که بخاطر سود و سرمایه سراسر کشور و حتی مناطق خارج از شهرها را نیز برای زندگی کردن غیرقابل سکونت کرده است، تنها به آلودگی هوا بعنوان یک بعد از محیط زیست خلاصه نمیشود بلکه حکومت اسلامی بخاطر بقای خود و برای تداوم جنایت علیه مردم از طریق برنامه های نظامی و هسته ای و با بکارگیری دستگاههای پارازیت، خشک شدن رودخانه و دریاچه ها، از بین بردن مراتع و جنگلها و دیگر اقدامات مخرب دیگر، کل جامعه را در مقابل خطرات جبران ناپذیر زیست محیطی قرار داده است.
 
در مقابل این فجایع زیست محیطی باز هم تنها مردم هستند که در نهایت احساس مسئولیت انسانی و اجتماعی شان به مقابله با این وضعیت برخواسته و به میدان می آیند. اخیرا تعدادی از فعالان محیط ‌زیست در شهر ایلام در حرکتی نمادین و ابتکاری، محیط ‌زیست اطراف این شهر را از وجود زباله پاکسازی نمودند. در این فعالیت زیست محیطی، چندین تُن زباله در داخل آبراها و محیط زیست از سوی دوستداران و مدافعان زیست‌محیط جمع‌آوری شد.ازسوی دیگر، علاوه بر این شماری از فعالان محیط ‌زیست در شهر بوکان نیز در حرکتی مشابه اطراف این شهر را از وجود زباله گردشگران پاکسازی کردند 
.
طی دو سال گذشته مسئله حفظ محیط ‌زیست و برگزاری فعالیت‌های مرتبط با این مسئله در شهرهای کردستان به فرهنگی عمومی تبدیل شده و طی این مدت در اکثر شهرها و مناطق کردستان فعالیت‌های مختلف زیست‌محیطی نظیر پاکسازی مکانهای تفریحی و مکان‌های عمومی، مکان‌های تاریخی، سدها و رودخانه‌ها و همچنین آزاد کردن پرندگان برگزار شده است. این اقدامات تنها به کردستان خلاصه نشده است بلکه در بسیاری از شهرهای کشور این حرکتها از سوی مردم در جریان است.

 صاحبان اصلی جامعه یعنی مردم، با اتکا به فرهنگ مدرن و پیشرو، در نهایت احساس مسئولیت انسانی و اجتماعی خود در مقابل تباهی و ویران سازی جامعه و تمامی فجایعی که از ابتدا تا به امروز از سوی حاکمیت اسلامی صورت گرفته است واکنش نشان داده و اقدام به ساختن زندگی و دادن امید به تمامی لایه های مختلف جامعه می کنند. بحق که این مردم و نمایندگان آنان هستند که لیاقت اداره امور جامعه را دارند. حکومت اسلامی، زندگی، انسانیت و جامعه را بدار می کشد مردم اما زندگی می بخشند، جامعه را می سازند و انسانیت را نمایندگی می کنند. اقدامات متمدنانه و حرکتهای شورانگیز مردم که هر روز شاهد نمونه های برجسته ای نظیر، حرکت بخشش خانواده های مقتولین، حرکت حجاب برگیران، سالم سازی محیط زیست و دهها حرکت انسانی و اجتماعی دیگر آن هستیم، نوید بخش یک زندگی انسانی، مدرن و متمدنانه برای فردای سرنگونی حکومت اسلامی است.
20 مه 2014

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

در23 اردیبهشت 89 چه گذشت؟ .بیاد فرزاد کمانگر و یارانش







روز یکشنبه ١٩ اردیبهشت سال 1389 جمهوری اسلامی دست به جنایت وحشیانه ای زد و پنج نفر از زندانیان سیاسی٬ فرزاد کمانگر٬ شیرین علم هولی٬ مهدی حسینیان٬ فرهاد وکیلی و علی حیدریان را اعدام کرد. برای جمهوری اسلامی کشتار و اعدام ابزار و تیغی بوده است که جنایتکاران اسلامی حاکم بر جامعه ایران 35 سال است علیه مردم به کار گرفته اند. تا کنون هزاران نفر از عزیزانمان را به جرم حق طلبی به جوخه اعدام سپرده اند تا بساط این حکومت منحوس و متحجر٬ تا بساط استثمار و دزدی و سرکوبشان را حفظ کنند.

بعد از اعدام این عزیزان توسط جلادان حکومت اسلامی در روز 19 اردیبهشت ماه، موجی از خشم و انزجار عمیق در میان مردم شهر و روستاهای کردستان و مردم شرافتمند داخل و خارج کشور علیه حاکمان اسلامی نمایان تر شد. متعاقب این آدم کشی سیستماتیک و در اعتراض به این جنایت٬ کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) مردم کردستان را به اعتصاب عمومی در روز پنجشنبه ٢٣ اردیبهشت 89 فراخواند. حزب کمونیست کارگری ایران از این فراخوان پشتیبانی کرد و همه مردم کردستان را به اعتصاب عمومی در روز پنجشنبه دعوت کرد. احزاب و سازمانهای سیاسی مختلف نیز به این حرکت پیوسته و آنان نیز از این فراخوان برای اعتصاب عمومی حمایت کردند. همه مردم کردستان٬ کارگران، دانشجویان٬ معلمان، دانش آموزان و مغازه داران و کارمندان در اعتراض به جنایت وحشیانه رژیم و در بزرگداشت یاد این عزیزان متحد و یکپارچه مراکز کار و تحصیل٬ کارخانه ها، کارگاهها٬ مدارس و دانشگاهها٬ ادارات و مغازه ها را در این روز تعطیل کردند و روز 23 اردیبهشت شهرهای کردستان در پاسخ به این فراخوانها در یک اعتصاب عمومی سراسری بسر برد.این اعتصاب عمومی جواب محکمی به جانیان اسلامی حاکم بر ایران بود. اعتصاب عمومی مردم شهرهای کردستان کاربدستان ونيروهاي رژيم را کاملا به هراس انداخت و از اینکه مبادا کنترل اوضاع از دستشان خارج شود نگران و وحشت زده نظاره گر اوضاع شدند. سنندج، مهاباد٬ کامیاران، پاوه، نوسود، بوکان٬ ديواندره، دهگلان، سقز٬ بانه٬ ربط٬ سردشت٬ پیرانشهر، نقده٬ و اشنويه و دیگر شهرهای کردستان به اعتصاب عمومي پيوستند.

از صبح روز پنجشنبه 23 اردیبهشت 89 بازارها تعطيل شد. مردم سنندج سرخ خشمگين و منزجر از جمهوري اسلامي و از اينکه متحدانه عليه اين حکومت ايستاده و تو دهني محکمي به جنايتکاران اسلامي زده بودندد٬ خوشحال بودند. در سطح شهر سنندج ماشينها به نشانه پيروزي چراغها را روشن می کردند و به هم بوق ميزنند. تعدادي از جوانهاي شهر از ماشين ها سرخود را بيرون می آوردند و براي مردم دست تکان ميدادند و عليه حکومت اسلامي شعار سر می دادند. در سنندج و سقز مزدوران حکومتي با قيچي و اره آهن بر٬ قفل مغازه ها را مي شکستند و کسبه را تحت فشار می گذاشتند تا بر سر کارهايشان برگردند. مردم وقعي به اين رفتار جنايتکاران نمی نهادند و سر کار حاضر نمی شدند. بازار شهر سنندج کاملا تعطيل شد بود. ماموران اماکن به زور ميخواستند مردم را وادار کنند مغازه ها را باز کنند٬ مردم مقاومت می کردند و بازار يکپارچه تعطيل شده بود. پاساژهاي شهر سنندج بسته شدند. ماموران رژیم نگهبانهاي پاساژها را تحت فشار می گذاشتند تا کار را ادامه دهند. خيابان ششم بهمن٬ ميدان آزادي و ميدان انقلاب٬ خيابان سيروس٬ نمکي همه يکپارچه تعطيل شده بود. دانشگاه آزاد، مغازه ها همگي بسته و تمام شهر يکپارچه تعطيل شد.

در کامياران از ساعات اول صبح ابتدا  برخي مدارس باز بودند اما بتدريج همه به خانه ها رفته و مدارس تعطيل شد. در پيرانشهر با توجه به اینکه از سه روز قبلتر از آن اعتصاب آغاز شده بود اما در روز 23 کاملا تعطيل شد. در بانه مردم به اعتصاب عمومي پیوستند و شهر تقريبا يکپارچه تعطيل و مدارس زيادي بسته شد. در دهگلان تعدادي از جوانان و مردم شهر به خيابانهاي شهر ريخته بودند و به اعتراض خياباني روي آوردند. مزدوران با تيراندازي قصد ايجاد فضای رعب و وحشت داشتند که چندین ساعت تقابل مردم با مزدوران رژیم در دهگلان ادامه داشت.

اطراف خانه فرزاد کمانگر به محاصره نيروهاي انتظامي در آمده بود. سرکوبگران رژیم اسلامی مانع حضور و ورود جوانان به خانه فرزاد کمانگر می شدند و مردمي که براي گراميداشت ياد اين عزيز و اعلام هبستگي و تسليت می خواستند به آنجا بروند  آنان را کنترل می کردند یا بايد از سد نيروهاي مسلح رژيم عبور می کردند.  جاده هاي اصلي ورود و خروج به کامياران شديدا نظامي شده بود و ماشينهاي نظامي در اين جاده ها با گشت و بازرسی به حال آماده باش درآمده بودند. نيروهاي گارد ويژه در روستاهاي اطراف کامياران و در شهر کامياران به حرکت در آمده بودند٬ اطراف خانه فرزاد در حال گشت بوده و تذکر ميدادند که مردم دور شوند. مردم خانواده فرزاد را تنها نگذاشتند. يکي از نيروهاي گارد ويژه به جوانان گفته بود نگران نباشيد و کارخودتان را بکنيد. فرماندهان و نيروهاي حکومت نگران از دست رفتن کنترل بر اوضاع بودند و حتي خود نيروهاي انتظامي گفته بودند ميخواهند مديريت کنند و در حقيقت اين رفتار ضعف و زبوني اين نيروها را نشان می داد.

بدنبال ضرب و شتم يک مرد مسن در محله شوشمي در شهرستان نوسود ٬ درگيري گسترده اي بين مردم و مزدوران حکومتي بوجود آمد که این درگيري و اعتراض دو ساعت ادامه داشت. در نوسود نيز مردم به اعتصاب عمومي پيوسته بودند. از آنجا که ترخيص گمرگ مرزي فقط در روزهاي پنجشنبه صورت می گرفت، کسبه بازار مرزي فقط ده دقيقه اجناس را تحويل گرفتند و سپس کرکره ها را در حمايت از اعتصاب عمومي پايين کشيدند. نيروهاي مزدور حکومتي به مردم يورش برده بودند و پس از ضرب و شتم يک پيرمرد، درگيري شديدي بين مردم و مزدوران آغاز می شود. در نوسود جنگ و گريز با مزدوران ساعتها ادامه پیدا می کند.

مزدوران ميخواستند مدارس را به زور باز کنند. سرکوبگران تلاش می کردند محصلين را با تهديد به اخراج و کم کردن نمره ها به مدارس بکشانند. معلمان را تهديد می کردند که بايد سرکار بروند. در محلات مختلف شهر مریوان و سقز نیز چندين نفر را بازداشت کرده بودند. در سطح همه شهرهای کردستان ماموران انتظامي و لباس شخصي ها در حال رفت و آمد بودند. مردم به شکل تمسخر آمیزی از آنها سوال می کردند: چه خبر است امروز؟ مزدوران پاسخ می دادند امروز پنجشنبه است!!

سرکوبگران اسلامي با ايجاد فضاي نظامي و با حکومت نظامي اعلام نشده تمام تلاش خود را بکار گرفتند که جلو حرکت مردم را بگيرند اما ناکام ماندند. جنايتکاران اسلامي که تشبثات خود را از روز 22 اردیبهشت یعنی یک روز قبل از اعتصاب عمومی شروع کرده بودند اما نتوانستند با ايجاد رعب و وحشت و يا مانور دادن مانع پيوستن مردم به اين حرکت شوند.

در افغانستان و همچنین در کشورهای اروپایی و دیگر کشورها علیه جنایت حکومت اسلامی و در حمایت از اعتصاب عمومی مردم شهرهای کردستان، آکسیونها و تظاهراتهای وسیعی در مقابل دفاتر ترور و جاسوسی رژیم اسلامی و در میادین و خیابانهای این شهرها برگزار شد و این عمل وحشیانه حاکمان اسلامی را بشدت محکوم کردند.

بدین ترتیب فراخوان احزاب و سازمانهای سیاسی و پاسخ متحدانه و یکدست مردم شهرهای کردستان به شرکت در اعتصاب عمومی روز 23 اردیبهشت 1389 علیه توحش اسلامی، جواب محکم و دندان شکنی به قاتلان اسلامی حاکم بر ایران بود. مردم کردستان با این اعتصاب پیروزمند برگ زرین دیگری از اعتراض عمومی خود علیه حکومت قتل و جنایت اسلامی را بر تاریخ مبارزاتی خود حک کردند.

23 اردیبهشت هر سال یادآور همبستگی و اتحاد مردم آزادیخواه شهرهای کردستان و انسانهای شرافتمندی است که در همه جا علیه اعدام این عزیزان و از این حرکت تاریخی و این اعتصاب پیروزمند حمایت کردند. در چهارمین سال یاد این عزیزان، فرزاد کمانگر٬ شیرین علم هولی٬ مهدی حسینیان٬ فرهاد وکیلی و علی حیدریان، به دیدار خانواده هایشان برویم، آنان را در آغوش محبتهای بی پایان خود قرار دهیم. در این دیدارها اتحاد و همبستگی خود علیه توحش اسلامی و علیه قتل عمد دولتی را تقویت کنیم. حکومت اسلامی بدون برقرار کردن بساط اعدام و قتل عمد دولتی اش حتی یک روز قادر به سرپا ماندن نخواهد بود. ظهور دایناسورهای اسلامی طی حاکمیت ننگنشان از ابتدا تا به امروز چیزی جز، اعدام، زندان، شکنجه، تجاوز، فقر، فلاکت و در یک کلام ایجاد جهنمی به تمام معنا برای مردم نبوده است.

بعد از گذشت چهار سال از اعدام این عزیزان اکنون جنبش علیه اعدام و علیه قتل عمد دولتی، قدرتمند تر از هر زمانی در مقابل این جنایات دارد به پیش می رود. در اوایل اردیبهشت 93 محسن اژه ای سخنگوی قوه قضائیه  حکومت آدمکش اسلامی در یک نشست خبری اعلام کرده بود که تنها در یکسال گذشته 358 مورد از انصراف از قصاص از سوی خانواده های مقتولین روی داده است. همین آمار بخوبی نشان می دهد که نه تنها مردم بلکه حتی خانواده هایی که عزیزان خود را در یک نزاع ناخواسته بر بستر شرایطی که حاکمان اسلامی برای جوانان فراهم کرده اند و عضوی از خانواده را از دست داده اند، با گذشت از اجرای قصاص و حتی نپذیرفتن دیه، قانون قصاص و قتل عمد دولتی را پس می زنند. اين يک نه بزرگ به اعدام در ايران است. اینها نمونه های درخشانی از عمیق ترین احساسات و عواطف انسانی خانواده هایی است که عزیزی را از دست داده اند اما حاضر نیستند خانواده دیگری را داغدار کنند.

در سال یاد عزیزان اعدام شده در 23 اردیبهشت 89، ضمن گرامی داشت یاد این عزیزان جنبش علیه اعدام را تقویت کنیم و با ایستادن در برابر این جنایات، ماشین کشتار حکومت اسلامی را متوقف کنیم. یاد عزیزان، فرزاد کمانگر٬ شیرین علم هولی٬ مهدی حسینیان٬ فرهاد وکیلی و علی حیدریان گرامی باد.
16 اردیبهشت 93
6 مه 2014

۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

برکناری از مردم، ارتقا از حكومت




بعد از انتشار اخبار مربوط به ضرب و شتم زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین توسط ماموران امنیتی و زندانبانان و انکار آن توسط غلامحسین اسماعیلی، صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضاییه، غلامحسین اسماعیلی را به سمت رئیس کل دادگستری استان تهران و رئیس شعبه اول دادگاه تجدید نظر، منصوب کرد 
.
این سیاست همیشگی حکومت اسلامی و مقامات این رژیم بوده است که سیلیهای محکم دریافت شده از سوی مردم به کاربدستان حکومت را با «ارتقای» مهرهای گوشمالی داده شده اش جبران كند. غلامحسین اسماعیلی رئیس سازمان زندانها در ادامه سیاست سرکوب زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین با ضرب شست نشان دادن علیه زندانیان و برای ساکت کردن آنان موجی از اعتراض در میان زندانیان، خانواده هایشان و مردم را برانگیخت. اخبار توحش ماموران زیر دست اسماعیلی سریعا رسانه ای شد و نه تنها در ایران بلکه ابعاد گسترده تری در گوشه و کنار جهان پیدا کرد 
.
صادق آملی لاریجانی بلافاصله متوجه گندی که اسماعیلی زده بود شد و این افتضاح را ارتقای او به سمت رئیس دادگستری استان تهران و رئیس اول دادگاه تجدید جار زد و به حامیان نظام مژده داد که نترسند و نگران نباشند، كه زندانیان اوین را مهار کرده اند. این یکی از شگردهای همیشگی مقامات بالای حکومتی است. مرتضوی اما نمونه شاخص این زورآزمایی مابین مردم و کل حکومت بود که سرانجام در این نبرد، خانواده زندانیان مورد تجاوز قرار گرفته و مردم معترض، پوزه مرتضوی و دستگاه قضایی حکومت را بخاک مالیدند. جامعه متنفر از یک رژیم بغایت ارتجاعی در تب و تاب پایان دادن به جهنم اسلامی و با اعتراضات خود مقامات گردن کلفت حکومت را برکنار و رسوای عالم می کند و سیستم حکومتی این رسوایی را با ارتقاء مهره های سوخته اش به مردم جواب می دهد. این ترفندها نخ نما تر از آن است که لاریجانی و حکومت اسلامی بتوانند کسی را با آن بفریبند. کسی چه می داند شاید استارت شروع پایان عمر حکومت اسلامی را زندانیان سیاسی در بند بصدا در بیاورند  .*

ژورنال روزانه 26 آوریل 2014
 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱, دوشنبه

زنان كل حكومت را نشانه گرفته اند





حسن روحانی یک روز پس از سخنان خامنه ای و در واقع در جواب به او در مورد جایگاه زن گفت: "طبق معیارهای اسلامی "نه مرد جنس اول و نه زن جنس دوم است".  وی هم‌چنین گفت که فرهنگ تبعیض علیه زنان پذیرفته نیست و زنان باید دارای فرصت‌های برابر و حقوق اجتماعی برابرباشند.حسن روحانی در ادامه به نقش آیت‌الله خمینی به عنوان کسی که "زن را ازگوشه خانه با حجاب و عفت به جامعه" آورد یاد کرد.
خامنه ای در سخنان روز شنبه ۳۰ فروردین خود: بر"آفریده شدن طبیعت الهی زن برای منطقه ویژه ای" تاكید گذاشت و نتیجه گرفتبرابری جنسی زن و مرد غلط است و مسئله زن جدا از خانواده نیست و باید از افکار غربی نظیر اشتغال و برابری جنسی کاملا فاصله گرفته شود ".
...........
کسی فکر نکند که گویا سخنان روحانی با آنچه که ولی فقیه در مورد زن گفته است متفاوت است.این حضوراجتماعی زنان و تلاش برای تامین و دست یابی به خواست و توقعات انسان مدرن قرن حاضر در کوچه و خیابان است که سران حکومت را بجان هم انداخته است.  روحانی خودش هم می داند که با استناد به سخنان خمینی دارد از ولی فقیه سبقت می گیرد. برکات عمر جمهوری اسلامی برای زنان، از خمینی تا امروز، روبرو شدن با اسید پاشی، زندان، نهی از منکر، ناجا و خواهر کماندوهای سیاه پوش بوده است. كافی است به موقعیت زنان در ادارات و دانشگاه ها و خیابان و خانه طی همین دوره كوتاه صدارات «دولت تدبیر»  روحانی نیم نگاهی شود تا عمق ضدیت عملی ایشان با حق و حقوق زنان مشاهده گردد 
.
حسن روحانی جام قهرمانی دروغ را بر پیشانی خود خالکوبی کرده است چرا که خمینی و میراث دارانش از ابتدا تا به امروز تلاش کردند زنان را برای بردگی جنسیتی، خانه نشین كنند اما توفیق چندانی نیافتند. اکنون دیگر زنان به سخنان حسن روحانی فقط نمی خندند بلکه با گسترش الگوهای مدرن غربی و در مخمصه قرار دادن روحانی، ولی فقیه و دیگر سران نظام، برای خلاصی از شر حکومت می اندیشند. شاخ و شانه كشیدن سران حكومت در برابر هم، انعكاس پر رنگ حضور زنان در عرصه نبرد اجتماعی علیه كل حكومت اسلامی است

( ژورنال روزانه 21 آوریل 2014 )

.*

۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

ولی فقیه وارد گود شده است




علی خامنه ای روز 30 فروردین در دیدار با "صدها نفر زن فرهیخته و نخبه" گفت: "برابری جنسی زن و مرد غلط است، مسئله زن جدا از خانواده نیست و باید از افکار غربی نظیر اشتغال و برابری جنسی کاملا فاصله گرفته شود". خامنه ای گفت: "با کدام منطق باید زنان که خداوند آنها را از لحاظ جسمی و عاطفی برای منطقه ویژه‌ای از زندگی آفریده است، در عرصه‌هایی وارد کنیم که آنها را دچار رنج و سختی می‌کند؟. او همچنین گفت: "نباید رشته‌های تحصیلی و مشاغلی که متناسب با طبیعت الهی زنان نیست به آنان تحمیل شود".
............

طبیعت الهی زن که در دنیای اسلام وقرآن فقط برای"منطقه ویژه ای آفریده شده"، تعاریفی از بردگی جنسی و تجاوز شرعی و اسلامی به زن است. این سخنان تنها ترجمه قرآن و قوانین جمهوری اسلامی در مورد زن نیست بلکه این سخنان امروز دیگر معنای سیاسی تری دارد. جامعه ای به تمام معنا ضد مذهب، ولی فقیه را به وحشت و هراس انداخته است. آنچه که خامنه ای از آن می نالد اکنون سالهاست زیر پوست شب جامعه در جریان است. اگر صدای حق برابر زن و مرد، حق استقلال اقتصادی، سهمیه برابر با مردان در رشته های تحصیلی و موقعیت اجتماعی خارج از چهارچوب خانواده بیش از اینها در کشور طنین انداز شود،آنگاه پایه های نظام فرو خواهد ریخت. این سخنان دیگر خاصیت اسلامیزه کردن جامعه را ندارد. اینها تقلاهای آخر برای حراست از کیان نظام است. طبیعت انسانی زن حکم می کند به جهنمی که برایش ساخته شده است پایان دهد.

این سخنان ناله های ناخدای کشتی به گل نشسته ای است که با هر درجه پیشروی در اثر اعتراضات و مبارزات زنان و مردان، کل بساط 35 ساله این حکومت را به لبه پرتگاه سقوط نزدیکتر خواهد کرد. تبدیل شدن مسئله زن در جامعه به اصلی ترین مشغله خامنه ای را باید در فضای اعتراضی مردم و زیرپا گذاشتن فرهنگ و سنتهای اسلامی از طرف زنان در سراسر کشور دید. ناجا، نیروی انتظامی، کماندوها و نهی از منکرات به زانو درآمدند اکنون ولی فقیه وارد گود شده است.
 ( ژورنال روزانه 20 آوریل 2014 )

۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

جوکهای کلید زنگ زده!




حسن روحانی، روز سه‌شنبه ۲۶ فروردین در جریان سفر به استان سیستان و بلوچستان گفت: "طبق قانون اساسی، ما درایران شهروند درجه دو نداریم و ما هیچ تفاوتی میان مذاهب، اقوام و جنسیت طبق قانون اساسی قائل نیستیم"
روحانی در شهرها و استانهایی به بیان این دروغها می پردازد که مردم ساکن در آن مناطق 35 سال است که در یک جهنم به تمام معنا و مملو از تبغیض و نابرابری زندگی کرده اند اما با شنیدن چنین حرفهایی به ریش ریخته ایشان و دیگر سران حکومت می خندند. مردم منتسب به ملیتها و اقوام دیگر در ایران در طول تاریخ پر از فقر و فلاکت تحمیل شده از سوی حاکمان گوناگون بر ایران، امروز بیش از هر زمانی تحت شدید ترین تبعیضات مختلف قرار گرفته اند. طبق همین قانون اساسی مورد استناد حسن روحانی، مذهب رسمی شیعه اثنا عشری است و عملا پیروان مذاهب دیگر بویژه بهائیان حتی قتلشان روا دانسته شده است.
تبعیض جنسیتی هم در قانون اساسی اسلامی و هم در عملکرد 35 سال حاکمیت این رژیم، بردگی جنسی زنان براساس فرامین قرآن در ایران، یکی از ارکان پایه ای این حکومت بوده است که با اتکا به آن تاکنون توانسته است سرپا بماند. طبق همین قوانین، همجنسگرایان حتی بدار کشیده شده اند و قتلشان واجب است.
اکنون دیگر نیازی نیست که در مورد بسر آمدن تاریخ مصرف جوکهای حسن روحانی و هر یک از مهره های اسلامی حاکم بر ایران سخنی گفته شود. کافی است حرفهایشان صدوهشتاد درجه برعکس ترجمه شود تا آنچه را که در آیه های قرآن، قانون اساسی، سخن سرایی هایشان و سیستمی که برای خدمت به آن ساخته اند را بخوبی دریافت.
مردم شاهدان 35 سال تبعیض، نابرابری، فقر و فلاکت، بن بست سیاسی و اقتصادی این حکومت در ایران هستند و اینها را خوب شناخته اند. حسن روحانی هم خوب می داند که زور زدن برای بیان چندین باره این جوکها، نظام را از خطر سقوط نجات نخواهد داد.

۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

یارانه های مردم به دولت!





صدا و سیمای جمهوری اسلامی مدام در تبلیغات شبانروزی اش خطاب به مردم می گوید:
"ازگرفتن یارانه در صورت عدم نیاز خود داری کنند و دولت را یاری دهند تا اقتصاد کشور شکوفا شود".
یعنی مردم همان نان خشکی هم که گیرشان نمیاد نخورند و پولش را به صندوق دزدان حکومتی واریز کنند.

افزایش هر روز و هر ساعت قیمت مایحتاج اولیه، بالا کشیدن دستمزد کارگران که ماهها پرداخت نمی شود، افزایش هزینه سوخت، افزایش هزینه های برق، آب، گاز و در کنار همه اینها 35 سال چپاول هزینه نفت و ریختن همه این ثروتها در جیب آیت الله های میلیاردر، اختصاص بخشی از این چپاولها به تولید تروریسم، ارسال کمکهای مالی و تسلیحاتی به سوریه و دهها قلم دیگر از این دست، یارانه های غارت شده ای است که این حکومت با قوانین اسلامی و زندان و تفنگش  دارد از مردم می گیرد.
35 سال است دارند از هستی جامعه و دسترنج مردم بجیب می زنند. آیت الله های میلیاردر شده گوناگونی تا کنون تولید شده اند که فقط با چاپیدن جیب مردم به ثروتهای نجومی دست یافته اند. قیل و قال یارانه و خواهش و تمنا از مردم برای خودداری از پذیرفتن آن، اسم رمزی برای چپاول و کلاهبرداری های بیشتر دولت از مردم است. آیا دولت دارد به مردم یارانه می دهد یا اینکه مشتی کلاش و کلاهبردار دارند از جیب و سفره خالی مردم به اسم "دولت را یاری دهید" یارانه می گیرند؟.
برای کشیدن شیره جان مزدبگیران تهدید کرده اند که شرایط از این هم بدتر خواهد شد. زدن از سفره خالی مردم، بالاکشیدن ثروت و سامان جامعه و بجیب زدن دسترنج مزدبگیران، شغل باندها و لمپنهای خدا بر روی زمین است که تمامی ندارد. یارانه حق مردم وتحمیل به دولت ها است. یک جنگ دائمی مردم با همه دولت های سرمایه دار است. در ایران نیز این فشار و مبارزه مردم است که یارانه را به دولت های سرمایه دار تحمیل کرده است. نباید گذاشت عارتگران اسلامی آن را بالا بکشند .

۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

کارگران کولبر مرزی نیازمند حمایت هستند





آیا می شود و می توان کاری کرد که به قتل و کشتار کارگران کولبر مرزی پایان داده شود؟ این سوالی است که ذهن هر انسان شرافتمندی را بخود مشغول کرده است. روزی نیست که خبر جان دادن کارگران کولبر مناطق مرزی غرب کشور به گوش نرسد. کارگرانی که یا بدلیل اخراج از کار و یا نبود شغلی که بتوانند در امنیت کامل زندگی خود و خانواده هایشان را پاسخگو باشند، دارند جان خود را در مقابل تامین لقمه نانی برای خود و خانواده هایشان از دست می دهند.
بانی و مسبب فقر، بیکاری و شرایط سخت و مصیبت بار زندگی این بخش از کارگران و کل جامعه رژیم آدم کش اسلامی است. بزرگترین شبکه قاچاق بین المللی در اختیار حاکمان و سردمدان رژیم اسلامی حاکم بر ایران است که مسئولین و گردانندگان اصلی این شبکه در لیست میلیاردرها قرار دارند اما کارگران بیکار شده و تنگدستی که در سایه این حکومت کار وزندگیشان به ورطه نابودی کشیده شده است را تحت عنوان "قاچاقچی" به گلوله می بندند و با این توحش و اعمال ضد انسانی شان، نان آوران خانواده های بیشماری را تا کنون از هستی ساقط کرده و این تراژدی دردناک همچنان ادامه دارد.
کارگران کولبر مرزی یکی دوتا نیستند بلکه صدها و هزاران انسان بیکار شده از کار هستند که از قبل این شغل دارند زندگی هزاران خانواده را می چرخانند. شغل کولبری در مناطق مرزی را نمی شود شغل نام نهاد اما در دنیای واقعی و در طول سالیان سال در مناطق مرزی این شیوه از کار به ساکنین نوار مرزی تحمیل شده است. کار خرید و فروش کالا در مناطق مرزی تنها ویژه این بخش از کارگران در نوار مرزی کردستان نیست بلکه مسئله ای در بیشترین مناطق مرزی دنیا است با این تفاوت که در حاکمیت رژیم اسلامی در نهایت توحش  و بی رحمی این کارگران را به گلوله می بندد. امروز دیگر کسی نیست که ندادند چه بر سر این بخش از کارگران و خانواده هایشان می آید. درست است که باید روشنگری و اطلاع رسانی کرد اما امروز دیگر این به تنهایی پاسخگوی کم شدن یا تمام شدن قتل و کشتار آنان و اوضاع و شرایط زندگی کارگران کولبر و خانواده هایشان نیست.  نباید بیش از این دست روی دست گذاشت. باید جنبید و کاری کرد.
 چکار باید کرد؟
کارگران کولبر مرزی بدلیل موقعیت کاری شان از داشتن تشکلی که بتواند از منافع آنان دفاع کند بی بهره هستند. فراهم نمودن موقعیتی که هر چند وقت یکبار بتوان در شکل مجمع عمومی آنان را دور هم جمع کرد، امری ممکن و میسر است. دورنمای داشتن تشکلی معین نیز دور از انتظار نیست. کارگر در هر شکل و شمایلی چه در محیط کارخانه و یا در مناطق مرزی به تنهایی هیچ است و تنها با داشتن مکانیزمی که آنان را حول منافعشان جمع کند خواهند توانست تغییری در وضعیت خود ایجاد کنند.
تلاش برای برگزاری مجمع عمومی و نهایتا داشتن تشکلی در رابطه با وضعیت و شرایط کار و زندگی کارگران مرزی، کار فعالین روشنبین و آگاه و همه انسانهای شرافتمندی است که می خواهند و می توانند باری از دوش این بخش از کارگران را بردارند. شاید اولین اقدام این باشد که برای دفاع از امنیت جانی کارگران کولبر کاری صورت داد. کارگران کولبر نیروی هزاران نفره ای هستند که با اتکا به نیروی خود آنان و تلاش و همیاری از سوی فعالین و عناصر آگاه و روشنبین می توانند در مجمع عمومی بر سر خواست و مطالباتشان صحبت کرد.
فعالین دلسوز اجتماعی می توانند و قادر هستند با تعداد زیادی از کارگران کولبر مرزی صحبت کنند و توجه آنان را برای جمع شدن دور هم و مشورت و نظر خواهی و اتخاذ تصمیمات عاجلی جلب کنند و حداقل از میان خود نمایندگانی را برای پیگیری خواستهایشان و برای تداوم جمع شدنشان بدورهم انتخاب کنند. اولین اقدام و اولین خواست و مطالبه کارگران کولبر مرزی می تواند این باشد که امنیت جانی آنان باید تضمین شود. این خواست، مطالبه ای عجیب و غریب و غیر دست یافتنی نیست.از هر کارگر کولبر مرزی اگر سوال شود آیا این شغل را دوست دارد یانه؟ جواب خواهد داد که آرزویش این است همچون انسان قرن 21 در محل زندگی اش شغلی بدون دغدغه و با بهره بردن از تمامی مزایای شغلی و حق و حقوق انسانی داشته باشد اما واقعیت این است که در قاموس حکومت اسلامی چنین انتظاری دست یافتنی نیست.
بنابراین باید برای کم کردن و نهایتا از بین بردن قتل و کشتار کارگران کولبر تحرکی ایجاد کرد. ابتکارات زیادی را می توان بخرج داد که بر بستر آن بتوان صدای حق طلبی و صدای دفاع از جان کارگران کولبر مرزی را به گوش کل جامعه رساند و از امنیت جانی ومالی آنان دفاع کرد. کارگران کولبر مرزی بنا به موقعیتی که در آن قرار گرفته اند ممکن است خود نتوانند متشکل و سازمانیافته اقدام خاصی را در دفاع از جان خود صورت دهند اما این کار قبل از هر چیز وظیفه عناصر آگاه و انسانهای دلسوز و روشن بینی است که می توانند بطرق مختلف کارگران کولبر مرزی را در این راه کمک و یاری کنند. کارگران کولبر مرزی در شرایط  دهشتناکی که حاکمان اسلامی و ماموران آدمکش این حکومت به آنان تحمیل کرده اند بشدت نیازمند حمایتهای وسیع و گسترده از جانب بخشهای مختلف مردم در شهرهای مرزی و هر جای دیگری هستند. نظاره کردن این وضع و صرفا دلسوزی کردن راه چاره نیست. می توان و باید عملا کاری صورت داد. حول تضمین امنیت جانی کارگران کولبر مرزی می توان در میان خود آنان و در میان مردم طومار اعتراضی امضا جمع آوری کرد. می توان و ممکن است که برای امنیت جانی کارگران مرزی اعتراض سازمان داد.
روز جهانی کارگر فرصتی است که در بیانیه ها و قطعنامه ها از خواست و مطالبات کارگران کولبر مرزی سخن گفت و حمایت کرد. تضمین امنیت جانی، ایجاد شغل در محل زندگی آنان، تامین حقوق بیکاری و دهها خواست و مطالبه دیگر آنان را می شود و می توان طرح و به مسئله و مشغله عمومی مردم و برای حمایت از آنان تبدیل کرد.   
8 آوریل 2014

۱۳۹۳ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

ناسیونالیسم کرد، ناسیونالیسم اوکراینی





شاید برای هر کسی این سوال مطرح باشد که ناسیونالیسم کرد چه ربطی به ناسیونالیسم از نوع اوکراینی آن دارد و اصولا آیا وجهه تشابه و یا تمایزی مابین احزاب و نیروهای ناسیونالیست در کردستان، اوکراین و یا هر نقطه دیگر می تواند وجود داشته باشد؟ در این نوشته کوتاه تا حدودی به وجه تشابه و تمایزات و نقش نیروهای ناسیونالیست قومی و علت وجودی آنها مختصر اشاره میکنم.

مقدمه
 امروز دیگر آرمانهای ناسیونالیسم در اشکال کلاسیک آن موضوعیت خود را از دست داده است و با توجه به روند تاریخی و اوج و گسترش مبارزات رادیکال اجتماعی و عرض اندام جنبش کارگری، قوم پرستی جای آنرا گرفته است که تنها چشم اندازش امید بستن به شکافهای منطقه ای است. نقد و بررسی افق، سیاست و آرمانهای به تاریخ سپرده شده ناسیونالیسم از هر نوع آن و در شرایط امروز تحولات سیاسی در دنیا، موضوعات مهمی هستند که لازم است این ویروس خفته همچنان مورد نقد قرار بگیرد. نیروها، احزاب و جریانات بنام ناسیونالیست و قوم پرست چه در کردستان یا در اوکراین و یا درهر جای دیگر که باشند، ناچارند برای سهم خواهی و رسیدن بقدرتی که شانس دست یابی به آنرا نداشته اند، افق و سیاستهای به بن بست رسیده خود را در ایجاد تفرقه در میان مردم منتسب به ملیتهای دیگر، نسل کشی و به قهقرا بردن کل مدنیت جامعه بنمایش بگذارند. این وجه اشتراک پدیده ناسیونالیسم و قوم پرستی است که بر بستر اوضاع و شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در هر جغرافیایی، در اشکال متناسب با آن منطقه ظاهر می شوند. این یکی از شاخص ترین وجه اشتراک در میان مدلهای مختلف این گرایش مخرب است.

یک توضیح
در شماره قبلی نشریه ایسکرا 721 مطلبی تحت عنوان "بحران اوکراین یا جدال غرب و روسیه" از محمد آسنگران بچاپ رسیده بود که وقایع و روند اوضاع سیاسی در اوکراین را که بر بستر آن گرایشات مختلف نه بر اساس بن بست و بحران سرمایه داری، تحولات سیاسی در جهان و تاثیر آن بر تحرکات اعتراضی و انقلابی مردم اوکراین بلکه این تحولات را در چهارچوب رقابت مابین غرب و روسیه ارزیابی می کرد. این بررسی و تحلیل از اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از اوکراین از نظر من تحلیلی سطحی نگرانه از روند اوضاع در اوکراین است که شاید در جای دیگری بشود مفصل تر در مورد آن اظهار نظر کرد. همینقدر بگویم که رقابتهای کنونی جلو صحنه در اوضاع اوکراین مابین غرب و روسیه و نیروهایی که هر یک در هر دو سوی این دو جبهه صف کشیده اند نه علت اصلی تحولات و وقایع اوکراین بلکه معلول اوضاع جهانی، در بن بست و بحران قرار گرفتن سرمایه داری مدل واحد غرب و روسیه و عدم پذیرش این اوضاع در پایین از جانب مردم است. اینکه نیروها و جریانات فاشیست، راسیست و ناسیونالیست در اوضاع و شرایط امروز اوکراین مثل قارچ سر برآورده و میداندار شده اند، نه از سر رقابتهای غرب و روسیه بلکه ناشی از عدم وجود نیرو و جریانی چپ، رادیکال، اجتماعی، کارگری و کمونیستی است که این نیروها و دیگر جریانات مخرب بحال مردم حضور بهم رسانیده اند که در روند اوضاع و در سطح دیگری با پدیدار شدن رقابت مابین مدلهای غرب و روسیه، این نیروها میدان را برای عربده کشی های خود مهیا دیده اند.

حرکت اولیه مردم در اوکراین علیه وضع موجود و علیه هر دو مدل حاکم چه طرفدار غرب و چه طرفدار روسیه در اوکراین بود که از قبل هر دوی این مدلها امتحان خود را پس داده بودند. از سوی دیگرشروع هیچ انقلاب و هیچ حرکت متحول کننده ای را نمی توان با نتایج آن توضیح داد. اگر امروز این نیروها صحنه گردان اوضاع سیاسی اوکراین شده اند هیچ چیز حقانیت حرکت مردم برای تحول و دست زدن به انقلاب را نمی تواند زیر سوال ببرد. شکست هیچ انقلابی را هم از سر نتایج آن نمی توان ارزیابی کرد. مثلا بقدرت رسیدن خمینی و جمهوری اسلامی را انسانهای دخیل در آن انقلاب و هیچ تاریخ نگار منصفی به پای رد و نفی انقلاب 57 نمی نویسد. همانگونه که انقلاب 57 بطور مادی و واقعی محق و مشروع بود، حرکت انقلابی مردم در اوکراین، مصر و تونس هم محق و مشروع بود. بخاطر اینکه مردم برای دست یابی به یک زندگی بهتر و شایسته انسان امروز به خیابانها آمدند. اما در مراحل بعدی اگر در ایران 57 جمهوری اسلامی انقلاب مردم را با کمک دول غربی قاپید و یا در مصر و تونس تلاش کردند با کنار زدن مبارک و بن علی سیستم را دست نخورده سر جای خود نگه دارند و یا در اوکراین غرب و روسیه و دیگر جریانات فاشیست، و ناسیونالیست قومی بازیگر میدان شده اند، ذره ای از حقانیت حرکت اولیه مردم برای دگرگونی در اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شان نمی کاهد. استارت شروع آنچه که در اوکراین زده شد برای پس زدن فساد و سیستم حاکم بر مردم اوکراین و علیه وضع موجود بود نه رقابت مابین غرب و روسیه. رقابت غرب و روسیه در سطوح بعدی است که وارد پروسه این تحولات می شود. در حال حاضر با تقسیم بندی جغرافیایی اوکراین مابین غرب و روسیه آنچه که روشن و مسلم است این کشاکش ادامه خواهد داشت. با این توضیح کوتاه و مختصر برمی گردم به نقش و جایگاه ناسیونالیسم و مدلهای مختلف آن در کردستان و اوکراین و وجه تشابهات و تمایزات آنان در دوره کنونی.

پروسه تاریخی
حکومتهای ملی - مرکزی فعلی در یک دوره تاریخی معین و بر بستر اوضاع و احوال شرایط جهانی و منطقه ای این اقبال را یافتند که قدرت و حکومت را در دست بگیرند. برای احیا و رونق نظامهای سرمایه داری که مختص به دوران مبارزات ضد استعماری در اشکال کلاسیک اوایل قرن بیستم بود، کشورهای بنام استعمارگر هر یک مناطقی از جهان را تحت سیطره خود داشتند و این بخت و قرعه به نام نیروهای ناسیونالیست و ملی که منافع اقتصادی خودی و طبقه معینی را نمایندگی می کردند در آمد. روند تاریخی تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این ضرورت را ایجاب می کرد که نیروها و جریانات ملی و محلی برای کسب استقلال از دول استعمارگر دولتهای خودی تشکیل دهند و وظیفه غارت "سرمایه های ملی" توسط استعمارگران را اینبار خود بر عهده بگیرند. بعنوان یک ضرورت تاریخی در آن دوران در اکثر قریب به اتفاق این مناطق در دنیا ساختارهای محلی و منطقه ای شکل گرفتند. این روند تنها به قد و قواره این تاریخ معین دوخته شده بود و در جریان پروسه سریع تحولات جهانی، اوضاع اقتصادی، سیاسی، رشد و گسترش مبارزه طبقاتی و اجتماعی در جوامع مختلف، امروز دیگر برای ناسیونالیسم بخت برگشته دوره حاضراین آرزو به تاریخ پیوسته است مگر اینکه در مواردی تحولات سیاسی معینی و بر بستر شرایطی مشخص سبب شود که این نیرو یا نیروهایی از این جریانات بر بستر معادلات، رقابتها و شکافهای منطقه ای بقدرت پرتاپ شوند. حاکمیت احزاب ناسیونالیست عشیره ای در کردستان عراق یکی از این نمونه ها است. باندها و دسته جاتی که امروز در اوکراین نقش آفرینی می کنند نیز نمونه دیگری از این سناریو هستند که سر سوزنی به منافع و خواستهای مدرن و متمدنانه مردم و اعتراضاتشان برای یک زندگی شایسته انسان امروز ربطی ندارد.

شیفت ناسیونالیسم به قوم پرستی
شاید این سوال مطرح شود که اگر این روند تاریخا دورانش بسر رسیده است پس چرا هنوز احزاب، نیروها و جریانات ناسیونالیست همچنان داعیه حکومت یا داشتن مناطقی در حیطه نفوذ خود را دارند و برایش می جنگند؟. یکی از عوامل اصلی تحرک امروزناسیونالیسم در شکل قوم پرستی آن بر می گردد به سیاست و عملکرد حکومتهای مرکزی در قبال مردم منتسب به ملیتهای دیگر در سراسر کشور. کردستان ایران یکی از این نمونه ها است. این سیاستها تاریخا با تبعیض، ستم و نابرابری علیه ساکنین مردم آن کشور که به ملیتهای مختلفی منتسب شده اند همراه بوده است. ناسیونالیسم کرد امروز با شعار استقلال و آزادی نمی تواند قد علم کند و بنوبه خود کشوری را خارج از قدرت و اراده حکومت مرکزی طلب و یا ایجاد نماید. اما بر بستر تبعیض و نابرابریهایی که حکومت در مرکز اعمال می کند ناسیونالیسم قومی و دیگر جریانات مرتجع خود را تغذیه می کنند. ستم دستگاه حکومت مرکزی بهانه خوبی برای بقا و تغذیه چنین جریانی است که در شرایط و اوضاع امروز اقلا سهم خود را بگیرد. این سهم خواهی یعنی داشتن شرایط و موقعیتی مستقل از دولت مرکزی و بنا به امکان در اشکال، مستقل تر، یا فدرال و خودمختار و غیره . همانطور که بالاتر اشاره شد در کردستان عراق بر بستر جنگ خلیج و حمله نظامی آمریکا به عراق در مقطع فروپاشی بلوک شرق و در معادلات منطقه ای، این قرعه بنام ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق در آمد و در شکل و شمایل امروز دارد حکومت می کند و احزاب و نیروهای تشکیل دهنده حکومت محلی در آنجا اکنون دیگر احساس می کنند سری در میان سرها دارند. با این تفاوت که ستم و نابرابری اعمال شده پیشین توسط حکومت بعث صدام حسین جا عوض کرده و امروز این وظیفه در همه ابعاد زندگی مردم توسط حکومت اقلیم کردستان نسبت به مردم کردستان عراق  دارد اعمال می شود.

پرتاب قوم پرستان به هرم قدرت
در اوکراین و بربستر آنچه که در مقدمه این نوشته اشاره شد با توجه به اوضاع بحران زای اقتصادی معادلات جهانی و منطقه ای، تاریخچه، ساختار و متعاقب آن کشاکشهای غرب و روسیه و بسیاری مولفه های دیگراز بالا و با مهندسی افکار از سوی روسیه و بنام "رای گیری از مردم" محدوده ای  با اعلام استقلال از اوکراین یعنی کریمه ایجاد شد. این اتفاق نه ربطی به مبارزات ضد استعماری برای کشوری مستقل در تاریخ دهه های گذشته دارد و نه ربطی به خواست و آرزوهای مردم اوکراین که برای  یک زندگی بهتر دست به حرکتی انقلابی زدند دارد. اینجا هم نیروهای ناسیونالیست، و حتی راسیست و فاشیست که بند نافشان به افق و آرمانهای ناسیونالیست اوکراینی وصل است و از یک آبشخور تغذیه می کنند، فرصت را غنیمت شمرده و در عدم حضور نیرویی چپ، کمونیست و کارگری که بتواند خواست و آرزوهای کارگران و کل جامعه را نمایندگی کند فعلا میداندار شده اند. روند این دست از اتفاقات چه در کردستان عراق در بیش از بیست سال قبل تا به امروز، چه در یوگوسلاوی و امروز در اوکراین یا هر جای دیگر دنیا که به سوی قدرت پرتاب شده اند، وظایف مهم و خطیری را در مقابل احزاب و نیروهای چپ و کمونیست در کردستان ایران قرار می دهد. اگر قرار باشد چپ و کمونیسم از این رویدادها درسی بگیرد این است که نباید بگذارد در اوضاع و تحولات پیش رو در ایران این سناریوها بوقوع بپیوندد.

کردستان ایران
شرایط و اوضاع سیاسی کردستان ایران با توجه به تقلاهای ناسیونالیسم کرد برای سهم خواهی از قدرت و به گفته رهبران حزب دمکرات کردستان که برای داشتن خاک و مرز و در صورتیکه حاکیت چند روستا در اختیارشان قرار داده شود و حاضرند مجازات اعدام و دیکتاتوری را هم علیه مردم کردستان ایران اعمال کنند، بسیار متفاوت تر از شرایط و اوضاع اکراین و کردستان عراق و مناطق دیگر است.
چپ در کردستان ایران پیشینه  قوی دارد. این چپ در مقطع قیام و انقلاب 57 جریان مذهبی و ارتجاعی مکتب قرآن را در سوراخ کرد. چپ و کمونیسم در کردستان تاریخا در مقابل حزب دمکرات کردستان ایران وزنه قابل ملاحظه ای بوده است. کومه له و حزب کمونیست ایران در آن ایام بعنوان سخنگو و نماینده چپ و آزادیخواهی قادر شد عرصه را هم بر ارتجاع مذهبی محلی مکتب قرآن و هم بر حزب ناسیونالیست کرد یعنی حزب دمکرات کردستان ایران تنگ کند، در آن دوران اولی را از میدان بدر و بشدت حاشیه ای کرد و دومی را زمین گیر و در جریان یک جنگ تحمیل شده از سوی حزب دمکرات این جریان را از نظر نظامی و سیاسی شکست دهد و ماهیتش را برای مردم کردستان برملا سازد. امروز اما بمراتب چپ اجتماعی و کمونیسم در کردستان قوی تر از گذشته حضور دارد. از سوی دیگر بدلیل رشد و گسترش مبارزات کارگری و فضای چپ و رادیکالی که در جامعه کردستان علیه ارتجاع و علیه افکار عقب مانده نیروهای ناسیونالیست و قومی وجود دارد، آینده تحولات کردستان ایران به راحتی میدان مانور جریانات ناسیونالیست قومی نخواهد بود. قطعا این احزاب و نیروها تلاش خود را برای رسیدن به افق و آرمانهای به بن بست رسیده و دست نیافته شان خواهند کرد. از هم اکنون رسما اعلام کرده اند که برای داشتن خاک و مرز خواهان اعمال دیکتاتوری و برقراری مجازات اعدام هستند اما چپ و کمونیسم اجتماعی، نیروهای کمونیست و حزبی چون حزب کمونیست کارگری در صحنه تحولات آینده سیاسی ایران و کردستان حضور دارند و نه تنها اجازه نخواهند داد که این جریانات جامعه را با تفرقه قومی بخون بکشند بلکه با تقویت و گسترش مبارزات چپ، کارگری و رادیکال اجتماعی مزاحمتها و سنگ اندازی های جریانات و احزاب قومی و ناسیونالیست را ترد و هر چه بیشتر حاشیه ای تر خواهند کرد.
1 آوریل 2014