۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

انفعال و خانه نشینی در قبال تحولات انقلابی

 
انفعال و خانه نشینی در قبال تحولات انقلابی

پاسخی به سامان کریم
 

"قومگرایی ایرانی پروامریکایی در پوشش کمونیسم"، عنوان نوشته سامان کریم از حزب کمونیست کارگری کردستان عراق است که در آن همراه با ادبیات و فرهنگی نازل به "نقد" مواضع حزب کمونیست کارگری و حمید تقوایی درقبال انقلابات پرداخته است. تیتری که ایشان برای نوشته اش انتخاب کرده و درمورد آن چیزی برای گفتن ارائه نداده است اساسا برازنده "کنگره آزادی عراق و انتخابات"، "همچنین پرچم سفید رهبری این حزب در مقابل پرزیدنت طالبانی است" که در انتها اشاره ای به آن خواهم کرد. نوشته ایشان که بسیار نامنسجم و درهم ریخته است، به نکات متعددی اشاره دارد. هردو متن کردی و فارسی آنرا خواندم. مضمون و محتوای هر دو یکی است. بنابراین مشکل در ترجمه کردی بفارسی آن نیست. بعلت عدم انسجام و پراکنده بودن موضوعات مندرج در آن، سعی میکنم به نکاتی که لازم به پاسخگویی است اشاره کنم.

 

بلاخره انقلابات در شمال آفریقا و خاورمیانه سبب شد که پای این کلمه کلیدی یعنی انقلاب به میان مقالات و نوشته کسانی که انقلاب را انکار می کردند راه باز کند. "چپی" که با کلمه انقلاب تنش کهیر میزد اکنون ناچارشده است حول انقلاب مقاله بنویسد. قبل از وقوع انقلابات اخیر کسانی که امثال سامان کریم و رفقایش از آنها الهام میگیرند، با ریشخند و تمسخر پدیده انقلاب را انقلاب سواری از سوی حزب کمونیست کارگری میخواندند. اما از "بخت بد" انقلاب به یک پدیده عینی و غیر قابل انکار تبدیل شد و اکنون واژه انقلاب و انقلابات دور حاضر وبال گردنشان شده است که باید تکلیف خطوط فکری و سیاسی خود را در قبال آنها روشن کنند. تحولات جاری در منطقه تمام نظرات و تئوریهای چند سال اخیر این خط در قبال انقلاب را پنبه کرده است. برای توجیه خط شکست خورده گذشته شان در انکار انقلاب، به مقاله نوشتن، پلمیک ذهنی و نظری، ورق زدن صفحات تاریخ، مراجعه به آثارلنین و حکمت و غیره پرداخته اند و ناچار شده اند به حزب کمونیست کارگری که بر مفهوم و محتوای سیاسی، نظری و پراتیکی انقلاب بعنوان تنها راه حل برای برون رفت از اوضاع و شرایط سیاه دنیای امروز بر آن پای می فشرد خود را پاسخگو بدانند. این یکی از درسهای تحولات انقلابی دوره اخیر و فشار چپ بر خط راست در جامعه است.


انقلاب

انقلاب را از سر نتایج شکست آن نام گذاری نمی کنند بلکه برعکس انقلاب به زبانی ساده یعنی آغارهر تحرک اجتماعی، توده ای و کارگری که علیه وضع کهنه یا علیه وضع موجود بلند شود و خواهان دگرگونی و ایجاد شرایط و موقعیتی بهتر از قبل باشد و این یعنی انقلاب. خیز برداشتن از پایین و رفتن به مصاف با بالایی ها برای ایجاد تغییر در اوضاع سیاسی اجتماعی جامعه برای تبدیل کردن ساختار قدیم به سیستم و ساختاری نوین انقلاب است. فارغ از هر نتیجه ای که این انقلاب بدان منجر شود، پیروز شود، شکست بخورد یا آنرا به انحراف بکشانند و در بدترین حالت آنرا به قهقرا ببرند و غیره، اما نفس حرکت و سرآغاز آن یعنی وقوع انقلاب. مردم حق دارند برای بهبود زندگیشان، برای حق پایمال شده شان بلند شوند و به تباهی تحمیل شده به زندگیشان اعتراض کنند و دست به انقلاب بزنند. این ساده ترین و زمینی ترین تعریف از انقلاب است. پیداست که اینجا منظور از مفهوم انقلاب، تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در ساختار یک جامعه معین و شرکت فعال نیروهای درگیر در آن برای کسب قدرت سیاسی است حتی اگر یک کارگر هم در آن شرکت نداشته باشد. چپ بی ربط به تحولات اجتماعی  یا در واقع چپی که به حاشیه نشینی معتاد شده، هروقت سخن از انقلاب میشود تصویر شکسته بسته ای از یک انقلاب پیروزمند را جلوی ما قرار میدهد تا نفس انقلابات را منکر شود. به این متد وارونه در تحلیل و بررسی انقلاب  سوریه از سامان کریم  توجه کنید:


در سوریه و در سایه این انقلاب امریکا و آل سعود، آشکارا اسلامی ها در هر جایی که قدرتش را داشته باشند و بتوانند برای یک روز هم که شده در جایی باشند، حکومت شریعت اسلامی را پیاده می کنند. در سوریه بحثی بر سر هیچ شیوه ی مبارزاتی جمعی، مردمی نیست. حتی در آن جاهایی که به دست انقلابیون حمید تقوایی هم بوده است، به مانند بیشتر بخشهای شهر حلب که بزرگترین شهر سوریه است و نزدیک به 6 میلیون نفر در این شهر و حومه اش زندگی می کنند و تحت تسلط این " انقلابیون" بوده است، اما نه هیچ پدیده آزادیخواهانه ای را دیدیم، نه متشکل شدن مردم و کارگر و زن و جوان را دیدم به هر شیوه ای هم که باشد. بلکه برعکس بخش زیادی از مردم این شهر را دچار دردسر کرده بودند.

از همین ابتدا روشن است که سامان کریم تصمیم گرفته است تصویر ژورنالیسم رسمی از سوریه را دربست بپذیرد و حضور مردم و نیروهای آزادیخواه در این کشور را انکار کند و جز ارتجاع اسلامی چیزی در کل تحولات سوریه نبیند. معنی این خط این است که چون ممکن است آمریکا و آل سعود اسلامی ها را جایگزین کنند بنابراین مردم سوریه نباید دست به انقلاب می زدند. این حکم از سوی ایشان حکمی در مورد انقلابات در منطقه و کلا حکمی عام در قبال انقلابات است. یک "فعال کمونیست" با دادن چنین تصویری خیال بورژوازی و قاتلین انقلابات را از هر نظر آسوده می کند و از قبل پرچم شکست را به دست مردم میدهد. تصویری که این خط انفعالی از اوضاع سوریه می دهد، تصویر روزهای اول حرکتهای دهها هزار نفره در شهرها و حرکت میلیونی در سراسر سوریه نیست. تصویر جمع ها، شبکه ها و فعالینی که برای سازماندهی تظاهراتهای گسترده مردم تلاش می کردند نیست. بلکه تصویری است که گویا این جدال را بالایی ها شروع کرده اند و کار تمام شده است و حرکت آزادیخواهانه ای در کار نیست. این تصویری از نقش دولتهایی است که قصد بریدن سر انقلاب را دارند. ایشان گویا صدای هیچ حرکت و خواست آزادیخواهانه و برابری طلبانه ای را در سوریه نشنیده و در ویدئوها ندیده  است و اعتراض مردم، کارگر، زن و جوان ناراضی در سوریه را شاهد نبوده است. به این دلیل است که از قبل بی تاثیری و قربانی شدن خود را در آن می بیند و در به انفعال کشانیدن حرکت اجتماعی مردم چنین تصویری از آن ارائه می دهد. کمونیسم کارگری دخالتگرمی تواند و باید با صدای بلند و رسا، آن مردم، آن جوانان، آن زنان و مردانی را نمایندگی کند که با هدف به زیر کشیدن دیکتاتوری اسد به میدان آمدند و با تمام وجود و با قربانیهای بسیار این هدف را به همه دولتها تحمیل کرده اند و هنوز نیز در میدانند. قبل از اینکه مردم میلیونی به خیابان بیایند هیچکس نه در غرب و نه در شرق سرنگونی اسد به خاطرش هم خطور نمیکرد. یک کمونیست انقلابی این واقعیت را باید ببیند و با آن همراه شود و تلاش کند که مردم انقلابی پیروز شوند نه اینکه تلاش کند سنگرهای انقلابی را خالی جلوه دهد و نیروی ارتجاع را بیش از آنکه هست جلوه دهد. این کاری است که حزب کوروش مدرسی و امثال او در سال 88  در رابطه با مردم ایران کردند و امروز سامان کریم دارد در مورد سوریه آنرا کپی میکند. مردمی که بلند شدند تا بشار اسد و سیستمش را بیاندازند کارشان بر حق و درست است. اگر سر این انقلاب را دولتها و جانوران اسلامی بخواهند ببرند و مدلهای خود را جایگزین کنند باز هم باید همچنان بر خواستهای مردم انقلابی برای تغییر وضع موجود پا فشاری و از آن دفاع کرد. یک فعال کمونیست می تواند نماینده و سخنگوی مطالبات انقلابی و بر حق مردم باشد. می تواند ماهیت دولتهای درگیر در انقلاب سوریه را که علیه انقلاب هستند برای مردم روشن کند و در صف مقدم برای هدایت درست انقلاب قرار گیرد. سامان کریم نه بعنوان عنصری تاثیر گذار در جهت تغییر بلکه با تفسیر کردن تحولات سوریه مبنی بر اینکه "مردم را دچار دردسر کردند". خیال خود را برای پشت کردن به آن راحت می کند. سامان کریم اگر بجای دادن تصویر وارونه و تفسیر ذهنی و آکادمیک قادر می بود با متد حکمت به انقلابات نگاه کند متوجه می شد که داستان کاملا برعکس است. مردم با خیزش انقلابی خود دولتهای غربی، آمریکا، چین، روسیه، جمهوری اسلامی، آل سعود و ارتش آزاد را دچار دردسر کرده اند. مردم سوریه با دادن بیش از 20 هزار کشته و آوارگی 250  هزار نفر زن و کودک، پیر و جوان هنوز هم دچار استیصال نشده اند. این چپ مریخی است که با دادن تصویر بالا دچار یاس و درماندگی شده است. انقلاب مردم سوریه حتی خط شکست خورده و تفسیر کننده این چپ را هم دچار دردسر کرده است.

با همین خط و تفکر است که نویسنده نه تنها کاری به این مضامین و مفاهیم ندارد بلکه خود را حول تقدس واژه انقلاب سرگردان کرده است. ایشان با درک نازل و سطحی ای که از انقلاب دارد و توضیحی که پیرامون آن می دهد معتقد است که باید از "انقلاب" اعاده حیثیت شود چونکه خوشنامی این کلمه در نوشته های حمید تقوایی و حزب کمونیست کارگری گویا رنگ باخته است. آنهم به این خاطر که ما با نام گذاری و بکاربردن آن در مورد انقلابات مصر، تونس، لیبی، سوریه و ایران گفته ایم که حرکت مردم برای "نه" گفتن به وضع موجود انقلاب است و این کلمه را "لکه دار و رسوا کرده ایم"!؟. این نازل ترین اظهار نظر ایدئولوژیک، جامد، ذهنی و کتابی  پیرامون واژه ها است که اصلا کاری به مضمون و محتوای واقعی تحولات انقلابی درسوریه و هیچ جای دیگری ندارد.

 

کارگر و انقلاب

توجیه انفعالی و سردرگمی دیگر این خط این است که "کارگر" در آن شرکت نداشته است. پایین تر به خط "کارگرکارگری" این درد مزمن چپ بی ربط به کارگر باز می گردم. نوشته ایشان بجای توضیح و تعریفی مادی، عینی و واقعی از انقلاب، و تاثیر گذاری کمونیستی و کارگری بر این تحولات، ابهاماتی نامنسجم و بی ربط بهمدیگر نظیر "تقدس واژه انقلاب" را طرح کرده است که استنتاجات آن بدست دادن تقدس واژه  "کارگر"است. پایه این حکم این است که هر انقلابی بطور واقعی هم اگر انقلاب محسوب شود اما اگر "کارگر" در آن نباشد قبول نیست. اگر مردم یک جامعه بلند شدند و برای بزیر کشیدن سیستم، حاکمیت، دم و دستگاه نظام خواهان دگرگونی شدند و آن انقلاب را حتی به پیروزی هم برسانند از منظر این خط قبول نیست و به روایت ایشان به " انقلاب توهین شده است".  


جای دیگری او به نامه ای که 18 سال قبل منصور حکمت خطاب به حمید تقوایی و فاتح شیخ نوشته است رجوع کرده است. معلوم نیست چندین اثر دیگر منصور حکمت را ورق زده است تا بلکه کلیشه ای از واژه انقلاب را برای اوضاع امروز بیابد. این عین کلیشه کردن خط، تئوری و نظرات منصور حکمت است. حکمت خود علیه چنین سبک، سنت و روشی بود. اگر امروز منصور حکمت زنده بود تنها به اعتبار متد دیالیکتیکی و مارکسی در برخورد به پدیده های اجتماعی و نقش عنصر دخالتگر کمونیست، موضوعات و مفاهیم و درافزوده های دیگری منطبق با اوضاع امروز دنیا در قبال این انقلابات را دم دست می گذاشت و به روند تاثیر گذاری و زدن مهر کمونیستی کارگری بر این تحولات و این انقلابات می پرداخت. اما یکی از "طرفدارانش" در حزب عراق هنوز در لابلای نوشته ها و نامه های 30 سال و 18 سال قبل دنبال فاکتی از او می گردد بلکه ثابت کند که اطلاق واژه انقلاب از سوی حمید تقوایی به انقلابات در این دوره پوپولیستی است. کافی است ایشان به توصیفات منصور حکمت از انقلاب 57 ایران مراجعه کند تا متوجه شود که منصور حکمت انقلاب را چگونه میدید.


"هر قیامی هرچند عظیم باشد ارتجاعی است"

سامان کریم می گوید: انقلاب از دیدگاه مارکسیستی دارای معنی بخصوصی است. هر جنبشی، آکسیونی، اعتراض مردمی و هر قیامی  هرچند عظیم باشد و توانایی به میدان آوردن توده ای را هم داشته باشد، نه تنها این شرطش نیست که آن را انقلاب بنامیم بلکه در دنیای امروز ما بیشترشان جنبش ها و جریانات ارتجاعی هستند.


واقعا که مبارک است! این برای چپ مخالف انقلاب یک تئوری جدید است. انتظار می رفت بعد از شکست خط کورش مدرسی، چنین تفکری توسط این دوستان کنار زده شده باشد. اما ایشان بجای اینکه هر تحرک و اعتراضی برای ذره ای خواست انسانی و اجتماعی ( حتی اگر کارگر در آن نقشی ایفا نکرده باشد) را مورد حمایت و پشتیبانی قرار دهد اینگونه صاف و ساده آنرا ارتجاعی می نامد. متاسفانه هنوز مدافعین سابق این خط همچنان به آن وفادار هستند و کاریشان نمیشود کرد. معلوم نیست چرا در دنیای امروز هر جنبشی، آکسیونی، اعتراض مردمی و هر قیامی هر چند عظیم باشد و توانایی به میدان آوردن توده ای را داشته باشد بیشترشان جنبشها و جریانات ارتجاعی هستند!؟. این احکام از کجا آمده است؟. با این احکام و شاخصها، جنبش اشغال وال استریت، انقلابات شمال آفریقا و خاورمیانه، جنبش 99 درصدیها، همین اعتراضات یک سال و نیم قبل در بغل گوش ایشان در شهرهای کردستان عراق علیه فساد و گندیدگی حاکمان ناسیونالیست همگی باید ارتجاعی باشند؟. حکم ایشان مبنی بر ارتجاعی نامیدن جنبشهای اعتراضی تماما در تقابل با ابتدایی ترین اصول مارکسیستی قرار دارد.


تئوری راهنمای این دوستان البته راهی جز این مقابلشان نمیگذارد که یا یک انقلاب را ارتجاعی بنامند یا آنکه مثل همفکرانشان در حزب کوروش مدرسی نقش کارگر را در انقلابات مصر و تونس اغراق کنند تا بتوانند راهی برای توجیه ضدیتشان با نقلاب 88 ایران پیدا کنند.


تحولات و انقلاباتی که در این دوره روخ داده است در طول تاریخ بی سابقه بوده است. روشن است که در این انقلابات توده های کارگر نیز وسیعا شرکت داشتند. همانطور که در انقلاب ایران شرکت داشتند. اما هیچکدام از این انقلابات به مرحله ای که بتوان آنرا انقلابی کارگری و امثال اینها نامید نرسیدند.  اما این پرت بودن و انحراف محض است که به این دلیل آنهارا ارتجاعی بنامیم. در آن صورت باید همه انقلابات دنیا به جز انقلاب اکتبر و کمون پاریس را ارتجاعی نامید نه انقلاب.


این همه نفرت علیه جنبشها، این همه نفرت علیه اعتراضات مردمی و این همه نفرت علیه قدرت بسیج عظیم توده ای از کجا در می آید؟.  بورژوازی حتی لفظا جرئت نمی کند اینگونه علیه این حق طلبی اجتماعی آنگونه که چپ مریخی علیه اش نفرت بروز میدهد و در مقابلش می ایستد نفرت پراکنی کند؟. سامان کریم انقلاب را به شرط چاقو می خواهد. انقلاب بشرط چاقو نداریم. با ذربین در میان میلیونها انسان معترض بدنبال کارگر کارخانه با لباس کار و دست پینه بسته گشتن امر کمونستهای کارگری نیست. این خط "کارگر پناهی" درمانده ای است که وظیفه ای در انقلاب جز داور بودن برای خود قائل نیست، قادر نیست کارگر و طبقه کارگر و کمونیسمش را نمایندگی کند و قادر نیست دو نفر کارگر را نیز با هم متحد کند. از این رو است که حرکت اجتماعی میلیونی و توده ای مردم از نظر ایشان حکم ارتجاعی بودن دریافت می کند. این تفکری عقب مانده است که با هر اعتراضی برای بهبودی ولو اندک و ناچیزی در زندگی مردم می ایستد. این خط فکری سر راست نه تنها علیه انقلاب میلیونی مردم است بلکه با توجیهات "کارگر پناهی اش" سیاست انتظار، انفعال، بی ربطی به سرنوشت سیاسی مردم جامعه و مهمتر از همه بی ربط به جنبش طبقه کارگر است. و این تلاشی برای خدمت به بورژوازی در شیره مالیدن به سر جنبش اعتراضی طبقه کارگر است.


ایشان همانند کورش مدرسی برای استحکام بخشیدن به این احکام غیر کارگری و غیر مارکسیستی، هر جنبشی، آکسیونی و هر قیام عظیم و توده ای را صاف و ساده به جیب امثال مقتدا صدر در عراق و موسوی و کروبی و "جنبش سبز" در ایران سرازیر می کند. این میراثی است که مدرسی برای کسانی چون سامان کریم بجا گذاشته است. این آخر و عاقبت چپی است که سر راست در مقابل هر حرکت اجتماعی می ایستد.


در یک سال و نیم گذشته مردم نارضی شهرهای کردستان عراق  تحت تاثیر انقلابات منطقه و در اعتراض به فقر و فساد دم و دستگاه احزاب ناسیونالیست حاکم بر کردستان عراق که 20 سال است جامعه را به لجن کشیده اند به میادین شهرها آمدند. چند ماهی اعتراضات مردم در میدانها و خیابانهای بسیاری از شهرهای کردستان عراق جریان داشت. نمایندگانی از حزب سامان کریم در این حرکتهای اعتراضی بدرست دخالت و شرکت داشتند و به ایراد سخنرانی در دفاع از خواست و مطالبات مردم پرداختند. حاکمان ناسیونالیست عشیره ای بارزانی و طالبانی با تانک و نیروی سرکوبگر و با انواع سلاحهای مرگبار به مردم معترض حمله کردند و تعدادی از آنان را بقتل رساندند. سئوالی که برای خواننده نوشته ایشان در ارتجاعی نامیدن حرکتهای اعراضی و میلیونی مطرح است این است که آیا حرکت اعتراضی مردم شهرهای کردستان عراق ارتجاعی بود؟  شما که هر حرکت اعتراضی را ارتجاعی می دانید، اعتراضات مردم شهرهای کردستان عراق را هم که مربوط به کارگران نمی دانید، می توانید این تناقض گویی را توضیح دهید؟. این چه تناقضی است که خود را در آن گرفتار کرده اید؟ اعتراضات توده ای مردم در شهرهای کردستان عراق اگر با سرکوب احزاب ناسیونالیست حاکم روبرو نمی شد و همچنان چند ماه دیگر گسترش یافته ادامه پیدا می کرد و اگر منجر به کنار زدن حاکمان ناسیونالیست هم نمی شد دست کم می توانست حزب سامان کریم را به نیروی قابل ملاحظه و مطرحی در کردستان عراق تبدیل کند. آیا در صورت چنین اتفاقی و دست بالا پیدا کردن حزب کمونیست کارگری کردستان، این تحول بنفع کارگر در آن جامعه نبود؟ قطعا پاسخ مثبت است. اما نگرش و خط غلط و غیر مارکسیستی و کورش زدگی کسانی چون سامان کریم تحقق چنین موقعیتی را به قهقرا می برد و تا کنون هم اثرات مخرب و غیر قابل جبران چنین خطی مانع از نفوذ و اعتبار این حزب شده است. رفقای حزب کمونیست کارگری کردستان به نظر من بدرست در این رویداد و اعتراضات مردم دخالت کردند. این یکی از نقطه قوتهای دخالتگری مارکسیستی در هر اتفاق، تحول و رویدادی است. خط فکری سامان کریم مبنی بر ارتجاعی بودن هر جنبشی، قبل از هر چیز نقد به حزبی است که خود او در رهبریش قرار دارد و در این اعتراضات بگفته او ارتجاعی شرکت کرد. این خط  نیازمند نقد تند و تیز و زدوده شدن آن در حزب کمونیست کارگری کردستان عراق است. این خط در واقع هیچ ربطی به کمونیسم و کارگر و منصور حکمت ندارد. میتوان دهها صفحه فاکت در این رابطه ردیف کرد.


خط "کارگر پناهی"

بطور کلی درد چپ سنتی و جریانات "کارگرکارگری" در این است که کارگر را بعنوان یک طبقه اجتماعی نمی توانند ببینند. کارگر در این دیدگاه به افراد و عناصری اطلاق می شود که بطور مکانیکی با یک پوشش از لباس کار در زیر سقف کارخانه و بریده شده از مکان اجتماعی اش صف کشیده اند که با طبقه بورژوا در مصافی بر سر خواستهای صنفی چانه میزنند. این همان درک کلیشه ای، کتابی و بازمانده از چپ اردوگاه شرق سابق است. در تقابل با این، نگاه مارکسیستی به طبقه کارگر نگاهی اجتماعی است. نگاهی که طبقه کارگر را در تمام سوخت و ساز کار و زندگی اجتماعی  بر می شمارد. نگاهی که طبقه کارگر را بعنوان یک طبقه معین در شبکه ای از فعل و انفعالات اجتماعی درون جامعه بهم بافته است.


استثمار طبقه کارگر در مراکز کوچک و بزرگ تولیدی، همسران کارگران بعنوان خانه دار، به بند کشیدن کارکنان بخشهای مختلف خدماتی، حقوق بگیران و کادر آموزشی و درمانی، بخشهای فرهنگی نظیر مدارس و دانشگاهها، معلمان، پرستاران، کارکنان جزء، بخشهای وسیع و گسترده حمل ونقل، بخش ساختمانسازی، کارگران پروژه ای، قراردادی، موقت ، کودکان کار، خیل وسیعی از کارگران زن در کارگاههای قالی بافی و یا در منازل بصورت گروهی، کارکنان مختلف بخشهای خدماماتی و اجتماهی و بخش بسیار وسیعی از توده میلیونی مردم که دستشان به هیچی هم بند نیست و ماهها حقوق شان گرو گرفته می شود. یعنی جمعیت زیر خط فقر، استثمار و بردگی ای که 99 درصد از مردم جامعه را از آن بیرون داده است. اما در خط فکری این چپ و به روایت چپ قبل از 57 ، این طیف وسیع اجتماعی و میلیونی "خورده بورژواها" هستند. این همان تعریفی است که مدرسی به اینها آموزش داد و بر اساس این خط فکری بیمار، دفاع از این بخش عظیم و میلیونی در جامعه را تحت عنوان پوپولیسم برای اینها ترجمه کرد.


بزعم این چپ و با این متد و خط فکری، کارگر نباید به بخشهای دیگر جامعه کاری داشته باشد وگرنه پوپولیسم از سر و کولش بالا خواهد رفت. درکی که جهانبینی فلسفی اش در مورد کارگر و طبقه کارگر درکی متافیزیکی و غیر دیالکتیکی باشد، قادر نخواهد بود طبقه کارگر را بعنوان پدیده ای مادی، عینی و اجتماعی ببیند. خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج.


انقلابات شمال آفریقا و خاورمیانه

در رابطه با انقلابات شمال آفریقا و خاورمیانه، ایشان مصر و تونس را از لیبی و سوریه تفکیک می کند. از کیسه خلیفه  امتیاز ناقابلی برای آنچه که در مصر و تونس اتفاق افتاد بدان می بخشد و با اکراه آنرا قیام می نامد تا همان تناقضی را که دچارش شده اند و اشاره کردم ماستمالی کنند.


برای اطمینان دادن به سامان کریم باید بگویم در مصر، تونس، لیبی و سوریه علیرغم تفاوتهای هر یک از این کشورها با هم اما شروع حرکت مردم دست زدن به انقلاب برای پایین کشیدن دیکتاتورها، تغییر نظام حاکم و تحقق نان، آزادی و کرامت انسانی بود  و به این می گویند حرکت انقلاب. این انقلابات علیرغم اینکه تمام قطبهای بورژوازی به تکاپو افتادند تا آنرا از محتوا خالی کنند و این انقلابات را مهار کنند و مهره های خود را بر آن سوار کنند و همچنان هم سرگرم این تلاشها هستند اما این تحرکات به معنای واقعی کلمه انقلاب بوده و هستند و همچنان پویندگی انقلابی آن در میان  بخش عظیمی از مردم که خواهان تحقق همان مطالبه "نان آزادی و کرامت انسانی" بودند در مصر و تونس زنده است. شعار نان آزادی، عدالت، امنیت و کرامت انسانی به زبان عربی بر پلاکاردها نوشته می شد و فریاد زده میشد. سامان کریم نیز بهتر از من باید متوجه معنی چنین شعارهایی شده باشد. تاثیرات حرکت و انقلاب مردم در منطقه بسیاری از معادلات جهانی و منطقه ای را بهم زد که این خط عقیم شده  از آنجا که پایش روی زمین سفت نیست و تحولات اجتماعی را قادر نیست ببیند ناچار است با واژه، کلیشه و کلمات به تفسیر کتابی، آکادمیک و غیر مارکسیستی به آن بپردازد.


در سوریه قبل از اینکه بشار اسد دست به آن جنایات عظیم در کشتار مردم بزند و شهرها را با تانک و توپ در هم بکوبد، میلیونها نفر مردم در سراسر شهرهای سوریه ماهها در خیابانها تظاهراتهای وسیع و گسترده انجام می دادند. وگرنه سوال اینست که چرا ارتش بشاراسد یک شهر چند میلیونی را تماما محاصره میکرد و به توپ و خمپاره میبست؟ آیا همه ساکنان شهرهایی مثل ادلب و حمس و حما و امثالهم ارتجاع اسلامی و القاعده ای بودند که اسد ناچار شد آنهارا محاصره کند؟


 بشار اسد فاجعه ای انسانی را طی نزدیک به دوسال در سوریه خلق کرده است. آمریکا و غرب می کوشند تا در صورت پایان کار بشار اسد کاندیداهای مورد نظر خود را جایگزین کنند. چین، روسیه و جمهوری اسلامی نیز حامیان اسد و شریک در جنایات او هستند. بیش از 250 هزار نفر از مردم انقلاب کرده آواره اردگاههای ترکیه شده اند. نیروهایی بنام ارتش آزاد سوریه و با حمایت غرب و آمریکا دارند با ارتش اسد که مورد حمایت چین، روسیه و جمهوری اسلامی است در خیابانها می جنگند. تصویری که سامان کریم از وضعیت امروز سوریه به خواننده نوشته اش ارائه می دهد این است که کلا پدیده ای که اوضاع امروز را به چین، روسیه، جمهوری اسلامی، آمریکا، کشورهای غربی و ارتش آزاد تحمیل کرد است از موضوع کنار می گذارد که براحتی بتواند منکر اصل صورت مسئله یعنی حرکت انقلابی مردم در سوریه شود.


تا قبل از انقلاب مردم سوریه همه نیروهای درگیر در اوضاع فعلی این کشور داشتند با خوش و بش در کنار هم کارشان را می کردند. سامان کریم ناتوان از این است که بگوید چرا تاکنون بیش از 20 هزار نفر کشته شدند، ناتوان از این است که بگوید چرا دولتهای غربی و چین و روسیه و دول منطقه بر سر اوضاع سوریه دارند برای هم شاخ و شانه می کشند. "چپی" که قادر نیست مولفه اصلی و خالق این وضع یعنی توده میلیونی مردم انقلاب کرده را که معادلات بالایی ها را بهم زده است ببیند باید وجودش را انکار کند. اما آنچه که ایشان را وادار کرده است که چندین صفحه علیه حزب کمونیست کارگری و حمید تقوایی بنویسد انقلاب مردم سوریه است که خود ایشان منکرآنست. همین انقلاب در سوریه که می کوشند سرش را ببرند، سبب شده است که بخاطر وقوع آن ایشان به ما پرخاشگری کند. و بلاخره آنچه که بالایی ها را در مقابل هم قرار داده است پتانسیل انقلاب مردم سوریه است. اگر کسی قادر نیست این واقعیات عینی و زنده را ببیند هیچی از انقلاب نفهمیده است. این "چپ" انقلاب و مفاهیم گوناگون را بطور ذهنی در لابلای کتابها دریافت کرده است و قادر به این نیست که روندهای واقعی اوضاع را مشاهده کند و با اتکا به تئوری مارکسیستی در مورد انقلاب و هر تحول دیگری آنرا تجزیه و تحلیل کند. این "چپی" است که دچار مریضی مزمن شده است، "چپی" مرعوب شده از توحش بورژوازی و دولتهای حامی آنان است. این خطی است که شیفته خانه نشینی و انفعال است. چون صحنه بازی را با شرکت جانورانی که از بالا دارند به سراغ تعین تکلیف نهایی می روند می فهمد. فاکتور توده میلیونی و جنبش عظیم اجتماعی را که همه بازیکنان صحنه را بجان هم انداخته است نمی تواند ببیند و آنرا ارتجاعی می داند. پایه های نظری و تئوری این "چپ" وقتیکه بر چنین خط و نگرشی استوار باشد، نهایتا کارش به ایستادگی در مقابل آن ختم می شود.


در بخش دیگری ایشان به بررسی سال 1983 یعنی 30 سال قبل رجوع کرده است که ثابت کند حمید تقوایی در نوشته ای از انقلاب مردم حرف زده و سپس استنتاجات پوپولیستی از آن استخراج کند و بگوید پس کارگر چه شد؟.


سامان کریم متوجه نیست که رجوع به دوران "اتحاد مبارازان" عرصه و زمین مناسبی برای رفتن به مصاف حمید تقوایی و حزب او نیست. اتحاد مبارزان با نقدها و تحلیلها و بحثهای تاریخیش توانست چپ ایران و عراق و ازجمله کل جریاناتی که به نحوی سامان کریم به آنها وصل بوده است را از زیر آوار پوپولیسم و ناسیونالیسم و گیجی در آورد. حمید تقوایی یکی از قلم بدستان و نویسندگان این نقدها همراه با منصور حکمت بود. اینکه هنوز آن مباحث پایه ای و نقدهای طبقاتی و کمونیستی را بعد از 30 سال ایشان نگرفته است موضوع دیگری است. توصیه من به سامان کریم این است که عینک مدرسی را از جلو چشمش بردارد و مجددا مقالات و نوشته های حمید تقوایی مربوط به سال 1983 را مطالعه کند.

بخش آخر نوشته سامان کریم ادامه همان خطی است که حسین مرادبیگی ( حمه سور) در مورد چین و روسیه به آن پرداخته است. ایشان را رجوع میدهم به نوشته کاظم نیکخواه تحت عنوان "مقابله با محور روس و چین و پریشانی چپ "ضد امپریالیسم" در پاسخ به حسین مرادبیگی". این هم یکی از وجه اشتراکات  شاگردان کورش مدرسی است که  در محضر او آموخته اند.

تصویر سیاه و تاریکی که سامان کریم از سیمای اوضاع منطقه و تقابل قطبهای درگیر در آن می دهد بجز نسخه "نمی شود"، "ارتجاعی است"، "انقلابی در کار نیست"، "کارگر کو؟"، و سر دادن آیه یاس، تباهی و سیاهی چیز دیگری نیست. چون کارگر نیست پس من هم نیستم. کمونیسم کارگری قرار بود برود در متن تحولات و رویدادهای عظیم اجتماعی کارگر را متشکل، متحد و سازمانیافته بکند. کاری که سامان کریم باید انجام دهد این است که آیا خواست و مطالبه اعتراضی مردم برای یک زندگی انسانی را مسئله خود می داند یا نه؟ آیا اگر ارتجاع مذهبی و بورژوایی از سر و کول جامعه و انقلابات در منطقه بالا برود چه نقش و وظیفه ای برای خود قائل است؟. همچون یک فعال کمونیست دخالتگر در تقویت خواست و شعارهای رادیکال، کمونیستی و کارگری ظاهر می شود یا همه جنبشهای اعتراضی را ارتجاعی می نامد و شعارهای مدرسی را برای رفتن به خانه تکرار می کند؟. فعال کمونیست یعنی دخالتگری در تمام سوخت و سازهای تحولات اجتماعی زندگی انسان و تاثیر گذاری کمونیستی کارگری بر این تحولات در جهت تقویت اهداف و افق انقلاب اجتماعی طبقه کارگر برای رهایی کل جامعه.

"کنگره آزادی عراق" و پرچم سفيد در برابر پرزيدنت طالبانی!
امیدوارم سامان کریم درمورد تیتری که انتخاب کرده بود بجای استفاده از روش و سنت غلط در جعلیات، بار دیگر کنکرت تر و مستند چیزی در مورد " قومگرایی ایرانی پروامریکایی در پوشش کمونیسم"،  بگوید تا ما هم پاسخ آنرا بدهیم. تیتر انتخاب شده ایشان، همان پیراهنی است که حزب سامان پیشتر به تن کرده بود. و مصداق سیاست و پراتیک حزب ایشان است. مستندات عملی این سیاست در حزب سامان اینهاست:

تشکیل "کنگره آزادی عراق". زمانيکه هنوز انشعاب در حزب کمونيست کارگرى ايران صورت نگرفته بود، حميد تقوائى طرح استراتژى قدرت سياسى را در شرايط سناريو سياه تدوين کرد و آنرا مقابل حزب کمونيست کارگرى عراق گذاشت. اين طرح در ميان رهبرى ح.ک.ک.ع با استقبال جدى مواجه شد و آنرا بعنوان باز شدن افق و چشم انداز جديد و مهمى در مقابل فعاليت حزب ارزيابى کردند. اما اين طرح بدنبال انشعاب کنار گذاشته شد و جايش را به طرح "کنگره آزادى عراق" داد. طرح ائتلافى کنگره آزادى عراق علاوه بر اينکه قرار بود ويترين ح.ک.ک.ع را تزئین کند، ابزار و اعلام آمادگى براى ورود به دالانهاى ديپلوماسى در ميان نيروهاى سياسى عراق بود. کنگره آزادى عراق عملا جاى بخش مهم فعاليت حزب را گرفت و همه ميدانند که در همان مدت کوتاه يکى از کاربستهاى مهم کنگره آزادى عراق، دوره "انتخابات" ۱۵ دسامبر بود.
 
"گنگره آزادى عراق" و "انتخابات". گذشته از اينکه در "انتخابات" قبلى، ريبوار احمد با چشم بستن به ماهیت فوق ارتجاعی جانوران سياسى اى که حکومت دست ساز را تشکيل داده بودند، شرط و شروط يک "انتخابات آزاد" را برشمرد، در آن "انتخابات"، بدنبال تبديل شدن "مام جلال" به "پرزيدنت طالباني"، کنگره آزادى عراق مامورشد تا دوستان "نزديک" را از ميان "ليست"هاى موجود جستجو کند و با آنها بنشيند و توافق کند تا با هم در "انتخابات" شرکت نمايند و بهمين دليل هم حزب ريبوار احمد "انتخابات" را تحريم نميکند. (براى شرح مفصلتر اين موضوع به مصاحبه سامان کريم مراجعه کنيد.)

مصاحبه سامان کريم با نشريه "جه ماه ور" شماره ۱۵۴ که در تاريخ ۵ دسامبر منتشر شده است این بود که حزب کمونيست کارگري عراق انتخابات را بايکوت نميکند تا "کنگره آزادي عراق" بتواند در انتخابات شرکت کند. سامان کريم در پاسخ به اين سوال که در انتخابات چکار ميکنند، ميگويد:

"...اما بهرحال در ارتباط با اين بحث کنگره آزادي عراق که ما همچون حزب کمونيست کارگري عراق نقش مهمي در درست کردن آن داشتيم و جبهه بزرگي است، اين جبهه از ما سوال کرد و گفتند نظر شما چيست که اگر ما شرکت کنيم، ما گفتيم شما آزاديد که برويد و دنبال ليستي بگرديد که نزديک است و ميشود نزديک باشد که برخي خواستهاي مردم را داشته باشد، و "تابيقان" نباشد و اسلام سياسي نباشد، ميشود با آنها توافق بکنيد و نشست داشته باشيد و بهمين دليل هم ما تاکنون آنرا بايکوت نکرده ايم، آن ليستهائي که ميشود انسان با آنها حرف بزند اينها هستند و بيشتر نميدانم." ("ليست" به ائتلافها و گروههائي گفته ميشود که در انتخابات شرکت ميکنند و هر کدام يک شماره دارند، مثلا "ليست ۷۳۰" در کردستان بنام "همپيماني"، ليست اسلاميها بنام "اتحاد اسلامي" و "ليست ۷۳۱" که گويا علاوي در راس آن است.)
 اين يکي از افتخارات حزب ريبوار احمد پس از منصور حکمت است!

 پس از اينکه کنگره آزادى عراق از نشستها و گفتگو با ليستهاى مرتجع در عراق نتيجه اى نگرفت و نتوانست به ليستى ملحق شود که در "انتخابات" شرکت کند، ح.ک.ک.ع بدون اينکه درباره نتايج اين نشستها و گفتگوها با مرتجعين توضيحى به کسى داده باشد، ناگهان يک هفته قبل از "انتخابات" اطلاعيه تحريم "انتخابات" را صادر ميکنند. اين اپورتونيسم البته اين "خاصيت" را هم داشت که حداقل در ماجراى "انتخابات" صورتشان را نزد اعضا و کادرهاى کمونيست سرخ نگاه دارند! اینگونه فلسفه وجودى "کنگره آزادى عراق" خود را آشکار کرد، این ظرفى براى شرکت در "انتخابات"ها و ائتلاف و نشست با احزاب مرتجع بود، استراتژى توهم به شرکت در قدرت سياسى از طریق دیپلماسی.

"پرچم سفيد در برابر پرزيدنت طالبانی!" زمانيکه هنوز انتخابات تحريم نشده بود، زمانيکه از طريق کنگره آزادى عراق گفتگو با ليستهاى شرکت کننده در "انتخابات پارلمان حکومت مرکزي" در جريان بود، در شرايطى که ناسيوناليسم کرد در قدرت شريک شده و جلال طالبانى پرزيدنت حکومت دست ساز امريکا شده بود، زماينکه جنبش اعتراضى مردم در سليمانيه رو به اوج بود، درست در اين شرايط ريبوار احمد خطاب به کاربدستان حکومت محلى هم بيانيه داد و "آتش بس يکطرفه" اعلام کرد! بعبارت ديگر بيانيه سازش يکطرفه يا تسليم را تقديم کرد. پنج سال از به رگبار بستن کمونیستها توسط باند طالبانى گذشته بود، و گويا حوصله ريبوار احمد از "کشمکش" با اتحاديه ميهنى در همان چند ماه اخير و در شرايطى که اشاره شد سر رفته بود. تاخير پنجساله براى انتشار آن بيانيه کذائى، در شرايطى که سرکوبگرى و قلدرى اتحاديه ميهنى نه تغييرى کرده بود و نه ريبوار احمد جنگى به آن اعلام کرده بود، فقط بدليل تغيير اوضاع سياسى عراق بود. ريبوار احمد آندوره را دوره آرامش سياسى عنوان کرد و بهمين دليل تغيير ريل سياسى در قبال اتحاديه ميهنى را در پيش گرفت، اين مکمل تلاششان براى شرکت در "انتخابات" بود. آسمان و ريسمان را بهم بافتند تا بلکه سر اعضا و کادرهاى حزب شيره مالیده شود که اتفاقى نيفتاده و قبلا هم "ديدار و مذاکره" داشته اند و فکر می کردند کادرهاى حزب فرق بين ديدار و مذاکره را با بيانيه تسليم درک نميکنند. مو به مو استدلالات عبداله مهتدى را هنگاميکه دنبال پيدا کردن "دوستان حال و آينده" ميگشت تکرار کردند، مثل مهتدى که ميگفت قبلا هم رابطه با يکيتى وجود داشت. ريبوار احمد تاکيد می کرد که نسبت به اسلام سياسى حساستر است تا ناسيوناليسم، و عبداله مهتدى هم استدلال میکرد که لبه تیز شمشیر را نباید متوجه اتحادیه میهنی کرد! پاسخهاى کوبنده آن دوره منصور حکمت به عبداله مهتدى صد درجه بیشتر دامن رهبری اینها را گرفت. زمانی که عبداله مهتدى ميخواست نامه همدردى بنويسد، ناسيوناليسم کرد هنوز در قدرت نبود و سیاستهای ارتجاعی و ضد مردمی اش در مقام دولت محلی و مرکزی تا به این درجه بر همه آشکار نشده بود. پرچم سفید ریبوار نامه مسالمت جویانه مهتدی به اتحادیه میهنی را هم روسفید کرد!

8 سپتامبر 2011

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر