۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

وضعیت کار و زندگی کارگران مرزی



برخی از رسانه های خبری مربوط به مسایل کردستان درانتشار اخبار مربوط به وضعیت کار و زندگی کارگران مرزی، این بخش از زحمتکشان جامعه را تحت عنوان "کولبر" معرفی می کنند. شاید الصاق چنین نامی برای دادن تصویری در شکل ظاهری از نحوه کار آنان است. بکار بردن این اصطلاح و این واژه درست نیست. از سوی دیگر نهادهای حکومتی و ماموران انتظامی نیز آنان را "قاچاقچی" می نمامند تا اعمال خشن و سرکوبگرانه خود را موجه جلوه دهند.
عبارت "کولبر" یا "قاچاقچی" دادن اسمی غیر واقعی به کسانی است که تا قبل از روی آوری به کار و یا درستتر بگوئیم تحمیل این شغل به آنان، اکثرا کارگران بیکار و اخراجی بوده اند که قبلا در مراکز کار و تولید، در شرکتها و کوره پزخانه ها و در ازای فروش نیروی کار خود برای سرمایه داران سود و ارزش اضافه تولید می کرده اند. اخراج این بخش از کارگران از مراکز کارگری و با تحمیل فقر و فلاکت بر زندگی شان، آنان را ناچار کرده است که در مناطق مرزی و نزدیک محل سکونت خود در نوار مرزی به این کار روی بیاورند. آنان کارگرانی هستند که نه به رسمیت شناخته می شوند، نه از ابتدایی ترین حقوق کاری و زندگی برخوردارند. کار می کنند و نیروی کار خود را در ازای حمل بار نه در زیر سقف کارخانه بلکه در زیر سقف آسمان و جان کندن بر ارتفاعات زمین و عبور از رودخانه ها می فروشند. آنان کسانی هستند که در مناطق مرزی مجبور به فروش نیروی کار خود شده اند که حتی صاحب همان کالای فروخته شده نیز نیستند. کارشان فقط حمل و جابجایی همان وسایلی است که از دو طرف مرز منتقل می کنند. درست است که از محل کار و تولید رانده شده اند اما با انجام همین کار خطر مرگ را برای تامین لقمه نانی برای خانواده خود بجان می خرند و چندین برابر به خریداران نیروی کارشان سود و منفعت می رسانند. بنابراین می شود آنان را کارگران مرزی نامید.
بخشی از کارگران مرزی جوانانی هستند که بدلیل فقر و نداری و نبودن امکانات ابتدایی زندگی قادر به ادامه تحصیل نبوده اند و آنان نیز در کاروانهای از ده تا چند صد نفره در مناطق مرزی و برای تامین معاش خانواده خود به این کار روی آورده اند. در میان آنان حتی کودکان 12 ساله نیز بچشم می خورند که با به قتل رسیدن پدر توسط تفنگچیان حکومت اسلامی مجبور به تامین هزینه زندگی مادر، خواهر و برادران خود شده و به این کار روی آورده اند. در مواردی همین کودکان مورد اثابت گلوله نیروهای انتظامی قرار گرفته و جان خود را از دست داده اند. علاوه بر اینها زنان میانسالی در میان آنان یافت می شوند که بعلت کشته شدن همسر یا فرزندانشان ناچار شده اند جای آنان را بگیرند. اگر کارگران مرزی نتوانند درآمدی از این طریق کسب کنند، هیچ امکان دیگری برای تامین امور زندگی خانواده هایشان ندارند.
محل زندگی کارگران مرزی عمدتا شهرها و مناطق روستایی درحاشیه مرزهای غربی کشور یعنی کردستان است. اخراج و بیکارسازیها، شرایط و موقعیت اقتصادی وخیم، زندگی زیر خط گرسنگی و تلاش برای بقا و تامین معاش زندگی خانواده هایشان، کار در مناطق مرزی و خرید و فروش و حمل کالا را به آنان تحمیل کرده است.
مرز ایران و عراق تاریخا با چنین روش و سنتی از کار خرید و فروش کالا از یک طرف مرز به طرف دیگر و بلعکس آمیختگی دیرینه ای دارد. قبل از ظهور جمهوری اسلامی و در زمان حکومت شاه نیز این کار امری جا افتاده و مرسوم بود با این تفاوت که در آن ایام در چنین سطحی پدیده کارگران مرزی و در چنین ابعاد گسترده ای موضوعیت نداشت چرا که درصد میزان اشتغال در مراکز کارگری آنان را تا این درجه در معرض اخراج و بیکاری، فقر و فلاکت اقتصادی روانه کار در مرزها نکرده بود. ماموران مرزی در زمان شاه نیز از کارگران مرزی باج خواهی می کردند و با گرفتن سهمی از درآمد حاصله از کار و تلاش آنان، رفت و آمد کاروانهایشان را نادیده می گرفتند و یا بقول خودشان گمرکات می گرفتند و به آنها اجازه عبور می دادند. مواقعی هم که لازم می دیدند تحت عنوان عوامل خارجی یا جاسوس و برای نشان دادن کنترل و قدرقدرتی خود بر نوار مرزی به آنان شبیخون می زدند. ماموران انتظامی جمهوری اسلامی حتی به این سهم قناعت نکرده و بعد از حمله به این کاروانها و کشتن کارگران مرزی، وسایل آنان را به تاراج می برند و با تیراندازی هر بار تعدادی از آنها را برای همیشه از زندگی ساقط می کنند. صاحبان اصلی این کالاها عمدتا کسانی هستند که خود در دو سوی مرز و در محلهایی که مکان بارگیری است مستقر هستند. از این رو برای فروش از این سوی مرز و خرید از آن سوی مرز با هم در تماس هستند و تقاضاهای خود برای کالا های مورد نیاز را بهمدیگر می رسانند. ابزار ارسال و دریافت این کالاها نیروی کار کارگران مرزی است که بعضا با استفاده از تنها سرمایه شان یعنی یک اسب در حمل و نقل وسایل شرکت می کنند. در مواردی هم چند نفر با همدیگر و با استفاده از یک اتوموبیل که با هزار زحمت آنرا خریداری کرده اند از راههای پر پیچ و خم و خطرناک و در میان دره ها به حمل کالا به آن سوی مرز و بلعکس مبادرت می ورزند که هر بار تعدادی از آنها نیز به کمین ماموران انتظامی می افتند و جان خود را از دست می دهند.
کمین گذاری و مین گذاری در مسیر عبور این کارگران سالهاست ادامه دارد. نتیجه چنین وضعی تا به امروز کشتن صدها نفر از کارگران مرزی، بی سرپرست نمودن خانواده های آنان، محروم کردن همسر و فرزندان خردسالشان از تنها نان آور خانه و تنها عزیزشان، شغل کثیف و ضد انسانی ماموران حکومت اسلامی در نواحی مرزی بوده است.
قبل از روی کار آمدن رژیم اسلامی  و در دوران محمد رضا پهلوی با رشد سرمایه داری در ایران روی آوری روستائیان به شهر نشینی و فروش نیروی کار ارزان، کشاورزی و دامداری بجز در سطح محدودی بدرجات بسیار زیادی به حاشیه رانده شد. اگر تا قبل از آن هنوز کشاورزی و دامداری بخشی از زندگی اقتصاد روستایی را شکل می داد و کارگران روستا بدان اشتغال داشتند، اکنون نه تنها از آن خبر چندانی نیست بلکه مراکز کارگری ای که در شهرها و اطراف روستاهای مرزی هم وجود داشت، بدلیل دزدی و چپاول صاحبان این مراکز یا به تعطیلی کشیده شده اند و یا اینکه با اعلام ورشکستگی، زمینهای مربوط به محلهای کار را برای کسب سود بیشتر یکی پس از دیگری بفروش رسانده اند. ورشکستگی و فروپاشی اقتصادی رژیم اسلامی در شهرها و مناطق مرزی نیز صد چندان برافزایش خیل بیکاران افزوده است و بلاجبار آنان را روانه حمل و نقل کالا در مناطق مرزی کرده است.
محل سکونت کارگران مرزی شهرها و روستاهای نزدیک به نوار مرزی و مسیر عبور حمل کالاها عمدتا مناطق صعب العبور و کوهستانی است. زمستان پر از برف و کولاک و سرمای شدید و تابستان بشدت گرم و بعضا عبور از رودخانه هایی که ارتفاع آب از کف رودخانه در آنها تا بیش از یک متراست. کارگران مرزی با حمل وسایل بر دوش یا قرار دادن آن روی اسبهایشان از رودخانه ها گذشته و کیلومترها باید پستی و بلندیهای مناطق کوهستانی را طی کنند تا به آنطرف مرز برسند. اما سختیها و جان کندنها تنها به عبور از رودخانه، پستی و بلندیها، سوز و سرمای زمستان و گرمای طاقت فرسای تابستان خلاصه نمیشود بلکه ماموران آدم کش اسلامی با گذاشتن کمین یا گذاشتن مین در مسیرعبورکارگران، هر بار جان تعدادی از آنها را می گیرند و تمام وسایل شان را نیز بغارت می برند.
خانواده های کارگران مرزی چندین روز در انتظار نان آور منزل به امید بازگشت پدر یا فرزند خود هستند. شرایط و موقعیت اقتصادی حاکم بر مردم، مازاد بر اینها تحریمهای اقتصادی اخیر و کوهی از محدودیتهای زندگی برای خانواده های این کارگران، زندگی زیر خط گرسنگی را در مقابل شان قرار داده است. تا بازگشت کارگران به منزل، خانواده ها شب و روز را با دلهره و اصظراب سپری می کنند که مبادا پدر، برادر یا فرزند خانواده ای که به این مسیر پر خطر گام نهاده است باز نگردد و توسط آدمکشان و باجگیران باندهای اسلامی کشته شود.
بنا به گزارشاتی که توسط خود مردم در شهرها و روستاهای مرزی منتشر شده است، درآبان ماه امسال یعنی یکماه قبل حداقل 9 نفر از این کارگران در مناطق مرزی توسط نیروهای حکومت اسلامی کشته شده اند.
بنا به همین گزارش خانواده یکی از این کشته شده ها که تصمیم داشتند برای عزیزشان مراسمی برگزار کنند، نیروهای انتظامی ضمن ایجاد محدویت با تهدید از آنها می خواهند که بگویند بعلت تصادف کشته شده است.
بنا به اخبار منتشر شده تنها در مدت 10 روز در آذر ماه سال جاری نیز حداقل 9 نفر دیگر از آنان توسط نیروهای انتظامی حکومت اسلامی مورد اثابت گلوله قرار گرفته و کشته شده اند.
بنا به آمارهای منتشر شده تنها در سال 90  یعنی سال قبل تعداد 146 نفر کارگر مرزی توسط نیروی انتظامی مورد تهاجم قرار گرفته و جان خود را از دست داده اند. با در نظر گرفتن این آمار، تقریبا ماهی 12 نفر کارگر مرزی توسط نیروهای انتظامی در مرز کشته می شوند که در مواردی میزان این آمار بیشتر از این تعداد است.
درسال 88 نزدیک به 250 نفر در مناطق مرزی توسط نیروهای انتظامی کشته شدند.
اگر تخمینا 146 نفر کارگر مرزی سال 90 را اینگونه محسوب کنیم که هر کارگر مرزی  سرپرست و نان آور یک خانواده 4 نفره بوده باشد باید گفت که نزدیک به 600 نفر زن و کودک نه تنها عزیزانشان را از دست داده اند بلکه از نان آور خانه هم محرم شده اند. حکومت اسلامی نه تنها در قبال زندگی و جان این بخش از کارگران و خانواده هایشان خود را مسئول نمی داند بلکه کار و زندگی آنان را به جهنمی تمام عیار تبدیل کرده است. جمهوری اسلامی و مامورانش همیشه تلاش می کنند قتل و کشتار کارگران مناطق مرزی را پنهان کنند. تنها منبع انتشار اخبار مربوط به این همه جنایت و بیرحمی خود مردم منطقه هستند که اعمال ضد انسانی ماموران سرکوبگر حکومت را به اطلاع رسانه ها در خارج از ایران می رسانند.
هیچ گونه امنیت جانی و اقتصادی برای زندگی حال و آینده کارگران مرزی و خانواده هایشان موجود نیست. کارگران مرزی با اینکه می دانند این همه خطر در مقابلشان قرار دارد اما خود را ناچار می بینند که با پذیرفتن آن زندگی خانواده هایشان را تامین کنند.
بخشی از کار خرید و فروش کالا در مرز توسط نیروی انتظامی با تعیین به اصطلاح پرداخت عوارض گمرکی انجام می شود. مثلا کاروانهای چند صد نفره ای با تحمیل همان سختیهای مسیر راه و به اصطلاح با دریافت "مجوز" از مرز عبور کنند. نیروی انتظامی مستقر در نواحی مرزی بشرطی به آنها اجازه عبور از مرز برای خرید و فروش وسایلشان چنین "مجوزی" را صادر می کنند که مبلغ معینی را بعنوان باج به دم و دستگاه باجگیران سر مرز بپردازند. به نسبت کمیت و کیفیت اجناس فروخته شده یا خریداری شده این باجگیری صورت می گیرد که یک سوم دستمزد کارگر مرزی یا بیشتر، از این طریق به جیب مسئولان پاسگاههای مرزی می رود. کارگران مرزی تنها کارشان حمل کالا و وسایل و عبور آن از مرز است برای این کار افراد معینی که سرمایه ای نسبی دارند با تعیین یک یا چند نفر سر کارگر برای سرپرستی و نظارت بر حمل ونقل از بقیه کارگران  بعنوان وسایل حمل بار استفاده می کنند. بجز تعداد معدود که خود فروشنده و خریدار هستند بقیه کارگران دستمایه ای ندارند و تنها نیروی کار خود را در ازای حمل و نقل کالاها می فروشند.

در کنار چنین وضعیت بشدت دهشتناکی که بر مردم مناطق مرزی حاکم گشته است، مافیای سپاه پاسدران، تجار وابسته به آنها و دیگر دست اندرکاران حکومت در مناطق مرزی، بطور رسمی و در سایه حمایتهای نیروی انتظامی در منطقه با استفاده از خودروهای مخصوص و کامیونهای حمل بار در مسیرهای اصلی جاده ها سرگرم حمل کالا خرید و فروش و تجارت در شهرهای مرزی ایران و عراق هستند. طی سالیان متمادی تا به امروز بسیاری از وابستگان به باندهای سپاه و با استفاده از عوامل سرکوبگر شان در مرز ایران و عراق توانسته اند میلیونها دلار در این راه بجیب خود سرازیر کنند که همچنان ادامه دارد.
کارگران مرزی بعلت موقعیت شغلی خود قادر به رساندن صدای اعتراض و حق خواهی خود به گوش افکار عمومی نیستند. موقعیت شغلی آنان بگونه ای نیست که بتوان از آن انتظار بیرون زدن تشکلی را داشت که بتواند در دفاع از خواست و مطالبات خود دفاع کند و ازهیچ گونه حمایتی برخوردار نیستند. هر آن مرگ را در چند قدمی خود می بینند و هیچ کس در قبال سرنوشت حال و آینده آنها و خانواده هایشان خود را مسئول نمی داند. تا کنون نهادهای حقوق بشری نتوانسته اند کار و زندگی کارگران مرزی را در سطح وسیعی بازتاب دهند و موقعیت آنان را برای سازمانها و نهادهای بین المللی منعکس کنند. تنها امید برای بلند کردن صدای حق خواهی این بخش از کارگران و زحمتکشان نوار مرزی تجمع واعتراض دسته جمعی و متحدانه آنان همراه با خانواده هایشان برای خواست تامین حقوق بیکاری، بازگشت به کار آنان، کوتاه کردن دست ماموران و نهادهای نیروی انتظامی از کار و زندگی شان، حمایت مردم بویژه مردم شهر و روستاهای کردستان و همچنین نهادهای مدافع حقوق انسانی از آنان است.
3 دسامبر 2012

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر